[hadith]الله الواحد:
لَمْ یُولَدْ سُبْحَانَهُ فَیَکُونَ فِی الْعِزِّ مُشَارَکاً، وَ لَمْ یَلِدْ فَیَکُونَ مَوْرُوثاً هَالِکاً، وَ لَمْ یَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَ لَا زَمَانٌ وَ لَمْ یَتَعَاوَرْهُ زیَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانٌ، بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بمَا أَرَانَا مِنْ عَلَامَاتِ التَّدْبیرِ الْمُتْقَنِ وَ الْقَضَاءِ الْمُبْرَمِ. فَمِنْ شَوَاهِد خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بلَا عَمَدٍ، قَائِمَاتٍ بلَا سَنَدٍ، دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ، غَیْرَ مُتَلَکِّئَاتٍ وَ لَا مُبْطِئَاتٍ، وَ لَوْ لَا إِقْرَارُهُنَّ لَهُ بالرُّبُوبیَّةِ وَ إِذْعَانُهُنَّ بالطَّوَاعِیَةِ، لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعاً لِعَرْشهِ وَ لَا مَسْکَناً لِمَلَائِکَتِهِ وَ لَا مَصْعَداً لِلْکَلِمِ الطَّیِّب وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ. جَعَلَ نُجُومَهَا أَعْلَاماً یَسْتَدلُّ بهَا الْحَیْرَانُ فِی مُخْتَلِفِ فِجَاجِ الْأَقْطَارِ؛ لَمْ یَمْنَعْ ضَوْءَ نُورِهَا ادْلِهْمَامُ سُجُفِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ وَ لَا اسْتَطَاعَتْ جَلَابیبُ سَوَاد الْحَنَادس أَنْ تَرُدَّ مَا شَاعَ فِی السَّمَاوَاتِ مِنْ تَلَأْلُؤِ نُورِ الْقَمَرِ.[/hadith]
سپس با ذکر اموری سلبی و ثبوتی به شرح زیر به تنزیه حق تعالی پرداخته و به بالاترین نحو ممکن، او را توصیف کرده است:
1- خداوند را پدر نیست تا در قدرت شریک او باشد، زیرا معمولا پدر هر قدرتمندی صاحب قدرت است.
2- خداوند نزاده است تا این که در گذرد و ارثیّه ای بر جای گذارد، زیرا بر حسب معمول، هنگامی که انسان می میرد فرزندش وارث اوست، دلیل تنزیه حقّ تعالی از این که زاییده نشده و نزاییده است این است که این دو صفت از ویژگیهای حیوان و مستلزم جسمیّت است و باری تعالی منزّه از این است.
3- وقت و زمان بر هستی حقّ تعالی پیشی نگرفته است، بدیهی است وقت، جزیی از زمان است و چون او آفریننده وقت و زمان است لازم است بر آنها پیشی داشته باشد.
4- بر خداوند فزونی و کاستی عارض نمی شود، زیرا زیاده و نقصان که مستلزم تغییر و دگرگونی است از لواحق ممکنات است و خداوند واجب الوجود و منزّه از امکان است.
5- خداوند با نشانه های تدبیر، خود را به عقول ما نشان داده است، مقصود از نشانه های تدبیر، نظام متقن و سازماندهی مستحکمی است که بر طبق مشیّت حکیمانه و فرمان نافذ خود در جهان هستی برقرار ساخته است که از آن جمله آفرینش آسمانهاست، چنان که فرموده است: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ...» و نیز «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ..» و در شرح خطبه نخست در باره این که آسمانها و زمین بر چیزی تکیه ندارند و بی عمود و پایه برپایند توضیح لازم داده شده است.
مقصود از دعوت آسمانها و زمین، صدور حکم فرمانفرمای عالم وجود بر آنهاست، و منظور از اجابت آنها وارد شدن آنها بنا به فرمان الهی در زمره موجودات است که فرمانبرداری و اذعان کردند و بی هیچ سستی و درنگ پذیرفتند و با فروتنی یوغ نیاز و امکان را در برابر واجب الوجود و قدرت و سلطنت او به گردن گرفتند.
فرموده است: «و لو لا إقرارهنّ... و العمل الصّالح من خلقه»:
سخنی حقّ و درست است، زیرا اقرار آسمانها و زمین به ربوبیّت پروردگار عبارت است از آنچه به زبان حال به پروردگار خویش عرض نیاز می کنند، و به فرمانبرداری خود در پیشگاه قدرت و فرمان او گواهی می دهند، و آشکار است که اگر پا در عرصه امکان نمی گذاشتند و از قدرت و تدبیر پروردگار بهره مند نمی شدند عرشی در آسمانها نبود و شایستگی آن را نداشتند که پذیرای تدبیر امور فرشتگان و جایگاه آنها باشند، و فرشتگان بدانها صعود کنند و سخنان پاکیزه و اعمال شایسته بندگان را به آن جا بالا برند، و ما پیش از این در ذیل خطبه نخست در باره بالا رفتن اعمال و غیر از آن به وسیله فرشتگان به اندازه امکان سخن گفته ایم، واژه های دعاء، إقرار و إذعان استعاره اند، و از نظر این که آسمانها و زمین دارای روح عاقله و مدبّره اند ممکن است این واژه ها در معنای حقیقی خود به کار رفته باشند.
فرموده است: «و جعل نجومها... الأقطار»:
این سخنان به برخی از فواید وجود ستارگان اشاره دارد.
فرموده است: «لم یمنع... تا القمر»:
واژه سجف و جلابیب را برای پوشش سیاهی شب استعاره فرموده و مناسبت آن روشن است، و این که از میان ستارگان، ماه را اختصاص به ذکر داده برای این است که ماه از آیات بزرگ الهی است، تقابل میان روشنی و تاریکی مقابله عدم و ملکه است، و هر یک از این دو به وجود سبب خود موجود، و به عدم سبب خود معدوم می گردد و بر طرف شدن یکی به سبب وجود دیگری نیست، و آشکار است که در این صورت روشنایی ماه و ستارگان، مانع وجود و تحقّق تاریکی شب نیست بلکه روز و شب بر حسب تعاقب اسباب آنها که در نهایت به قدرت صانع حکیم جلّت قدرته منتهی می شود، از پی هم در می آیند.