[hadith]رُوِیَ عَنْ نَوْفٍ الْبَکَالِیِّ قَالَ خَطَبَنَا بهَذهِ الْخُطْبَةِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ (علیه السلام) بالْکُوفَةِ وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَی حِجَارَةٍ نَصَبَهَا لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَیْرَةَ الْمَخْزُومِیُّ وَ عَلَیْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ حَمَائِلُ سَیْفِهِ لِیفٌ وَ فِی رِجْلَیْهِ نَعْلَانِ مِنْ لِیفٍ وَ کَأَنَّ جَبینَهُ ثَفِنَةُ بَعِیرٍ، فَقَالَ (علیه السلام):

حمد اللّه و استعانته:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی إِلَیْهِ مَصَائِرُ الْخَلْقِ وَ عَوَاقِبُ الْأَمْرِ، نَحْمَدُهُ عَلَی عَظِیمِ إِحْسَانِهِ وَ نَیِّرِ بُرْهَانِهِ وَ نَوَامِی فَضْلِهِ وَ امْتِنَانِهِ؛ حَمْداً یَکُونُ لِحَقِّهِ قَضَاءً وَ لِشُکْرِهِ أَدَاءً وَ إِلَی ثَوَابهِ مُقَرِّباً وَ لِحُسْنِ مَزیدهِ مُوجِباً؛ وَ نَسْتَعِینُ بهِ اسْتِعَانَةَ رَاجٍ لِفَضْلِهِ، مُؤَمِّلٍ لِنَفْعِهِ، وَاثِقٍ بدَفْعِهِ، مُعْتَرِفٍ لَهُ بالطَّوْلِ، مُذْعِنٍ لَهُ بالْعَمَلِ وَ الْقَوْلِ؛ وَ نُؤْمِنُ بهِ إِیمَانَ مَنْ رَجَاهُ مُوقِناً وَ أَنَابَ إِلَیْهِ مُؤْمِناً وَ خَنَعَ لَهُ مُذْعِناً وَ أَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّداً وَ عَظَّمَهُ مُمَجِّداً وَ لَاذَ بهِ رَاغِباً مُجْتَهِداً.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 7، ص: 32-25

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ رُوِیَ عَنْ نَوْفِ الْبَکّالی قالَ: خَطَبَنا بهذهِ الْخُطْبَةِ أَمیرُالْمؤمنینَ عَلیٌّ علیه السلام بالْکُوفَة وَ هُوَ قائِمٌ عَلی  حِجارَةٍ، نَصَبَها لَهُ جُعْدَةُ بنُ هُبَیْرَةَ الْمَخْزُومی، وَ عَلَیْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ حَمائِلُ سَیْفِهِ لِیفٌ، و فی  رِجْلَیْهِ نَعْلانِ مِنْ لِیفٍ، و کأنّ جَبینَه ثَفِنَةُ بَعیرٍ. فَقالَ علیه السلام

:...

از خطبه های امام علیه السلام است از «نوف بکّالی» نقل شده که امیرمؤمنان علی علیه السلام در کوفه روی قطعه ای سنگ، که «جعدة بن هبیره مخزومی» نصب کرده بود ایستاد در حالی که پیراهنی خشن از پشم بر تن داشت و شمشیرش را با بندی از لیف خرما حمایل کرده بود و در پاهایش کفشی از لیف خرما بود و پیشانی اش از اثر سجده، پینه بسته بود، و این خطبه را ایراد کرد

.

خطبه در یک نگاه:

از پایان این خطبه استفاده می شود که امام علیه السلام آن را یک هفته قبل از شهادتش ایراد فرموده و هدفش از ایراد آن آماده ساختن مردم برای جهاد با معاویه و غارتگران شام بوده مردم دعوتش را اجابت کردند و هزاران هزار نفر برای جهاد با ستمگران آماده شدند؛ ولی افسوس

....

امام علیه السلام در این خطبه برای آماده ساختن روح و جان مردم جهت مبارزه با دشمنان ستمگر به بیان چند نکته مهم می پردازد. در بخش اوّل و دوم و سوم این خطبه سخن از حمد و سپاس خداوند به میان آمده و همچنین، صفات جمال و جلال او، سپس یگانگی ذات مقدّس و علم بی پایان خدا به همه ذرّات وجود بیان شده و به اینکه ذات و وصف او برتر از آن است که در فکر و اندیشه ما بگنجد و حتّی ملائکه مقرّبین نیز قادر بر این امر نیستند اشاره شده است

.

حضرت در بخش چهارم تقوا و پاکدامنی و زهد در دنیا را وصف می کند و نمونه هایی از زندگی پیامبران بزرگ پیشین را مانند حضرت سلیمان بیان می دارد که با آن همه امکانات، زهد در دنیا را فراموش نکردند

.

در بخش پنجم سرنوشت شوم گردنکشان جهان؛ مانند فراعنه و عمالقه و اصحاب الرّس بیان شده که پیامبران الهی را کشتند و برای خاموش کردن نور خداوند تلاش کردند اما چیزی نگذشت که فرمان مرگ آنها صادر شد و از صفحه روزگار محو شدند

.

در بخش ششم اشاره سربسته ای به ظهور حضرت مهدی علیه السلام و تشکیل حکومت عدل الهی در سراسر جهان و بخشی از صفات و فضایل او می کند

.

در بخش هفتم باز هم به موعظه و نصیحت مردم می پردازد و از بی وفایی و بی اعتباری دنیا سخن می گوید و از شهیدان صفّین که به فیض عظیم شهادت رسیدند یاد می کند و از عده ای از آنان، همچون عماریاسر، ابن تیّهان و خزیمه ذوالشهادتین نام می برد و در فراغ آنهاسخت می گرید و آنها را این گونه می ستاید که گروهی فرمان بردار بودند، سنّت پیامبر را زنده کردند و بدعت را میراندند و همواره آماده جهاد بودند

.

در هشتمین بخش با صدای رسا فرمان جهاد را صادر می کند و از همگان به شرکت در این میدان دعوت می فرماید

.

آنچه شایسته شکر اوست:

پیش از شروع در تفسیر خطبه لازم است اشاره ای به شخصیت «نوف بکالی» که راوی اصلی این خطبه است داشته باشیم. در اینکه او از دوستان علی(علیه السلام) و به قولی دربان آن حضرت بود گفت و گویی نیست. بعضی معتقدند که از طایفه حِمیَر در یمن بوده و بعضی او را از طایفه همدان می دانند و در ضبط نام او نیز گفت و گوست: بعضی بکّال (بر وزن فعّال) و بعضی بکال (بر وزن کتاب) و بعضی بَکال (بر وزن طواف) خوانده اند. به هر حال او مردی پاکدل، با ایمان و وفادار بود.

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه برای آماده ساختن دلهای مخاطبان و زدودن زنگار غفلت از آنان، نخست به سراغ حمد و شکر پروردگار می رود و بعد از ذات مقدّسش استعانت می جوید و سپس ایمان قاطع خود را به او ابراز می دارد.

در قسمت حمد و سپاس می فرماید: «حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که سرانجام مخلوقات و عواقب امور به او منتهی می گردد»; (الْحَمْدُ للهِِ الَّذی إِلَیْهِ مَصَائِرُ(1) الْخَلْقِ، وَ عَوَاقِبُ الاَْمْرِ).

آری آغاز خلقت از اوست و عاقبت هم از آن اوست، همه موجودات این جهان از فیض وجود او سرچشمه گرفته و سرانجام به سوی او باز می گردند، که این اشاره ای است به مسئله معاد و رستاخیز.

در این جمله سخن از مبدئی بود که او را سپاس می گوییم; ولی این حمد و سپاس برای چیست؟ می فرماید: «او را بر احسان عظیم و برهان روشن و فضل و نعمت فزاینده اش سپاس می گوییم»; (نَحْمَدُهُ عَلَی عَظِیمِ إِحْسَانِهِ، وَ نَیِّرِ بُرْهَانِهِ، وَ نَوَامِی(2) فَضْلِهِ وَامْتِنَانِهِ).

تعبیر به «عَظِیمِ إِحْسَانِ» ممکن است اشاره به نعمت ایمان و عقیده خالصانه به پروردگار باشد (به قرینه «نَیِّرِ بُرْهَانِهِ» که اشاره به دلایل آشکار است) و ممکن است اشاره به نعمت حیات و آفرینش باشد که بزرگترین نعمت خداست; ولی تفسیر اول مناسب است.

جمله «وَ نَوَامِی فَضْلِهِ وَامْتِنَانِهِ» اشاره به تکامل انسان در جنبه های مادی و معنوی است که از نعمتهای فزاینده خدا سرچشمه می گیرد.

آن گاه به بیان کیفیت این حمد و سپاس پرداخته، می فرماید: «سپاسی که آنچه شایسته حق اوست انجام دهد و آنچه در خور شکر اوست ادا کند و به ثوابش نزدیک سازد. و موجب افزونی نعمتش گردد»; (حَمْداً یَکُونُ لِحَقِّهِ قَضَاءً، وَ لِشُکْرِهِ أَدَاءً، وَ إِلَی ثَوَابهِ مُقَرِّباً، وَلِحُسْنِ مَزیدهِ مُوجِباً).

بدیهی است هیچ کس نمی تواند حق شکر و سپاس خدا را ادا کند، حتی همه انبیا و اولیا و فرشتگان مقرّب از این کار عاجزند، بنابراین منظور ادای همان چیزی است که در توان آدمی است که موجب پاداش الهی و مزید نعمت او می شود.

به این ترتیب امام(علیه السلام) در این چند جمله حساب شده از یک طرف اشاره به صفات خداوند بخشنده نعمت می کند و از طرف دیگر اشاره ای به اصول نعمتهای گوناگون او و از سوی سوم کیفیت حمد و شکر را بیان می فرماید، و مجموعه کاملی در این زمینه ارائه می دهد.

بعد از حمد ـ همانگونه که در سوره «حمد» نیز شبیه آن آمده ـ به سراغ استعانت جستن از پروردگار می رود و می فرماید: «و از او استعانت می جوییم، استعانت کسی که به فضل پروردگار امیدوار است و به سودش آرزومند و به دفع زیانها مطمئن و به نعمتش معترف و با کردار و گفتار به او اذعان دارد»; (وَ نَسْتَعِینُ بهِ اسْتِعَانَةَ رَاج لِفَضْلِهِ، مُؤَمِّل لِنَفْعِهِ، وَاثِق بدَفْعِهِ، مُعْتَرِف لَهُ بالطَّوْلِ(3)، مُذْعِن(4) لَهُ بالْعَمَلِ وَالْقَوْلِ).

این تعبیرات پنج گانه اشاره به مطالب مختلفی دارد; نخست سخن از امید به فضل خداوند در امور معنوی است! سپس امیدواری در منافع مادی، و در مرحله سوم اطمینان به دفع آفات و مضرات از بندگان و در مرحله چهارم در مقام اعتراف به نعمتها برآمدن و بالاخره در مرحله پنجم با قول و عمل حق شکر او را ادا کردن.

امام(علیه السلام) بعد از بیان حمد شایسته پروردگار و استعانت جستن کامل از ذرات پاک او به سراغ ابراز ایمان به ذات مقدس پروردگار می رود، ایمانی که همه امتیازات در آن جمع است و می فرماید: «به او ایمان داریم ایمان کسی که با یقین کامل به او امیدوار است و با اعتقاد خالص به او متوجه شده، ایمان کسی که در برابر او خاضع و با خلوص نیّت به توحید او عقیده مند است. با تمجید فراوان به بزرگداشت او می پردازد و با رغبت و کوشش به او پناهنده می شود»; (وَ نُؤْمِنُ بهِ إِیمَانَ مَنْ رَجَاهُ مُوقِناً، وَ أَنَابَ إِلَیْهِ مُؤْمِناً، وَ خَنَعَ(5) لَهُ مُذْعِناً، وَ أَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّداً، وَ عَظَّمَهُ مُمَجِّداً، وَ لاَذَ بهِ رَاغِباً مُجْتَهِداً).

بدیهی است ایمانی که واجد این صفات و دارای این آثار باشد برترین ایمان و محکمترین عقیده است و چنین ایمانی جز با پاکسازی صفحه دل از زنگار گناه و پرهیز از هواپرستی و تلاش و کوشش در طریق خودسازی و التجاء به درگاه پروردگار حاصل نمی شود.

ممکن است این سؤال برای خوانندگان عزیز پیش آید که چرا امام(علیه السلام) نخست از حمد و سپاس الهی و سپس استعانت به ذات پاک او سخن می گوید و در پایان به سراغ ایمان می رود، در حالی که ایمان انگیزه حمد و استعانت است؟

پاسخ سؤال این است; ایمانی که امام(علیه السلام) در اینجا از آن سخن می گوید ایمان کاملی است که همه جهات کمال در آن جمع است و این بعد از حمد و ثنای الهی و استعانت به ذات پاک او حاصل می شود. آنچه قبلا برای حمد و استعانت لازم است مراحل ابتدایی ایمان است.(6)


پی نوشت:

  1. «مصائر» جمع «مصیر» به معنای محل بازگشت است.

  2. «نوامی» جمع «نامیة» از ریشه «نموّ» گرفته شده و به معنای چیزی است که دارای نمو و رویش است.

  3. «طَوْل» به معنای نعمت و غنا و توان و امکانات آمده است و اصل این کلمه از طول، بر وزن «نور» گرفته شده و از آنجا که توان و قوه و امکانات ضامن بقا و ادامه وجود انسان است واژه «طَوْل»، بر وزن «قول» به آن اطلاق شده است.   

  4. «مذعن» از ریشه «اذعان» به معنای تصدیق کردن و اطاعت نمودن است.

  5. «خنع» از ریشه «خنوع» به معنای خضوع و فروتنی است.

سند خطبه

:

این خطبه آخرین خطبه ای است که امیرمؤمنان علی علیه السلام ایستاده آن را بیان فرمود، (و یک هفته بعد از آن شهید شد) زمخشری در کتاب ربیع الابرار بخشی از آن را آورده است و ابوشاکر لیثی نیز در عیون الحکم و المواعظ بخشی از آن را آورده و ابن اثیر در نهایه لغات مهمّی از آن را تفسیر کرده و از تفاوتهایی که در کلمات این جمع نسبت به نقل نهج البلاغه دیده می شود چنین بر می آید که آنها این خطبه را از مصادر دیگری غیر از نهج البلاغه گرفته اند.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 451

)