[hadith]رُوِیَ عَنْ نَوْفٍ الْبَکَالِیِّ قَالَ خَطَبَنَا بهَذهِ الْخُطْبَةِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ (علیه السلام) بالْکُوفَةِ وَ هُوَ قَائِمٌ عَلَی حِجَارَةٍ نَصَبَهَا لَهُ جَعْدَةُ بْنُ هُبَیْرَةَ الْمَخْزُومِیُّ وَ عَلَیْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ حَمَائِلُ سَیْفِهِ لِیفٌ وَ فِی رِجْلَیْهِ نَعْلَانِ مِنْ لِیفٍ وَ کَأَنَّ جَبینَهُ ثَفِنَةُ بَعِیرٍ، فَقَالَ (علیه السلام):

حمد اللّه و استعانته:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی إِلَیْهِ مَصَائِرُ الْخَلْقِ وَ عَوَاقِبُ الْأَمْرِ، نَحْمَدُهُ عَلَی عَظِیمِ إِحْسَانِهِ وَ نَیِّرِ بُرْهَانِهِ وَ نَوَامِی فَضْلِهِ وَ امْتِنَانِهِ؛ حَمْداً یَکُونُ لِحَقِّهِ قَضَاءً وَ لِشُکْرِهِ أَدَاءً وَ إِلَی ثَوَابهِ مُقَرِّباً وَ لِحُسْنِ مَزیدهِ مُوجِباً؛ وَ نَسْتَعِینُ بهِ اسْتِعَانَةَ رَاجٍ لِفَضْلِهِ، مُؤَمِّلٍ لِنَفْعِهِ، وَاثِقٍ بدَفْعِهِ، مُعْتَرِفٍ لَهُ بالطَّوْلِ، مُذْعِنٍ لَهُ بالْعَمَلِ وَ الْقَوْلِ؛ وَ نُؤْمِنُ بهِ إِیمَانَ مَنْ رَجَاهُ مُوقِناً وَ أَنَابَ إِلَیْهِ مُؤْمِناً وَ خَنَعَ لَهُ مُذْعِناً وَ أَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّداً وَ عَظَّمَهُ مُمَجِّداً وَ لَاذَ بهِ رَاغِباً مُجْتَهِداً.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص19

از سخنان آن حضرت (ع) از نوف بکالی روایت شده که گفته است: امیر المومنین علی علیه السلام این خطبه را برای ما در کوفه ایراد فرموده و در آن حال بر سنگی که آن را جعدة بن هبیره مخزومی برای او نصب کرده بود ایستاده بود قبایی کوتاه و مویین بر تن داشت حمایل شمشیرش لیف خرما بود و کفشهایی از لیف [خرما] برپا داشت و از بسیاری سجده بر پیشانی او همچون پینه زانوی شتر دیده می شد. آن حضرت که سلام خدای بر او باد چنین فرمود: «الحمد لله الذی الیه مصائر الخلق و عواقب الامر» (سپاس خداوندی را که بازگشت همه مردم و سرانجام کارها به سوی اوست).

نوف البکالی:

جوهری در کتاب صحاح می گوید: بکالی به فتح اول است و او حاجب علی علیه السلام بوده و سپس می گوید: ثعلب گفته است که او منسوب به بکاله است که نام قبیله یی است. قطب راوندی در شرح نهج البلاغه خود گفته است: بکال و بکیل دارای یک معنی و نام شاخه یی از قبیله همدان است و این کلمه بیشتر به صورت «بکیل» آمده است و کمیت آن را در شعر خود به صورت «بکیل» آورده است. صواب غیر از چیزی است که آن دو گفته اند. بنو بکال به کسر «ب» نام شاخه یی از قبیله حمیر است که این شخص از آن قبیله است و نام پدرش خضاله است که یار و صحابی علی علیه السلام است و روایت درست کسر «ب» است. ابن کلبی نسبت این قوم را در کتاب خود چنین آورده است: نام و نسب جد این گروه که از حمیریان

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 20

هستند چنین است: بکال بن دعمی بن غوث بن سعد بن عوف بن عدی بن مالک بن زید بن سهل بن عمرو بن قیس بن معاویة بن جشم بن عبد شمس بن وائل بن غوث بن قطن بن عریب بن زهیر بن ایمن بن الهمیسع بن حمیر.

نسب جعدة بن هبیرة:

جعدة بن هبیرة خواهر زاده امیر المومنین علیه السلام است مادرش ام هانی دختر ابو طالب بن عبد المطلب بن هاشم و پدرش ابو هبیرة بن ابو وهب بن عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم بن یفظة بن مرة بن کعب بن لوی بن غالب است. جعده سوارکاری دلیر و مردی فقیه بوده و از سوی امیر المومنین علیه السلام به ولایت خراسان گماشته شده است. او از صحابه یی است که روز فتح مکه همراه مادرش ام هانی به حضور پیامبر آمده است. پدرش ابو هبیرة بن ابو وهب همان روز همراه عبد الله بن زبعری به نجران گریخت.

اهل حدیث روایت می کنند که روز فتح مکه ام هانی در خانه خویش بود. شوهرش هبیرة و یکی از پسر عموهایش در حالی که از مقابل علی علیه السلام که شمشیر به دست در تعقیب ایشان بود می گریختند وارد خانه شدند، ام هانی برای دفاع از آن دو رو به روی علی (ع) ایستاد و گفت چه قصدی نسبت به آنان داری؟ ام هانی هشت سال بود که علی (ع) را ندیده بود، علی با دست به سینه ام هانی کوفت ولی او از جای خویش تکان نخورد و گفت: ای علی، آیا پس از هشت سال فراق و جدایی از من آزرم نمی کنی که می خواهی به خانه ام در آیی و حرمت مرا بشکنی و شوهرم را بکشی. علی گفت: پیامبر (ص) ریختن خون این دو را روا دانسته است و چاره یی نیست و باید ایشان را بکشم. ام هانی آن دست علی را که شمشیر داشت گرفت و هبیره و آن مرد دیگر خود را به خانه یی انداختند و از آن خانه به خانه دیگری رفتند و گریختند. ام هانی به حضور رسول خدا آمد و متوجه شده که

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص21

پیامبر (ص) مشغول غسل و شستشوی خویش از دیگ آبی که بر کناره های آن اثر خمیر باقی مانده است می باشد و دخترش فاطمه او را با جامه خود از انظار پوشیده می دارد. او درنگ کرد تا پیامبر (ص) جامه پوشید و خود را با جامه بیاراست و هشت رکعت نماز نافله و ظهر بگزارد و چون نمازش تمام شد فرمود: آفرین و خوشامد بر ام هانی باد چه چیزی تو را این جا کشانده است ام هانی موضوع شوهر خود و پسر عمویش را و اینکه علی علیه السلام با شمشیر آخته به خانه اش در آمده است به عرض پیامبر رساند در همین حال علی علیه السلام فرا رسید. پیامبر (ص) در حالی که می خندید فرمود: ای علی با ام هانی چه کردی علی گفت: ای رسول خدا، از او بپرس که با من چه کرده است سوگند به کسی که تو را به حق گسیل فرموده است او دست مرا که شمشیر در آن بود بگرفت و نتوانستم آن را از دست او بیرون بکشم، مگر پس از کوشش بسیار و آن دو مرد از چنگ من گریختند. پیامبر (ص) فرمود «اگر ابو طالب پدر همه مردم بود همه ایشان شجاع و دلیر می-  بودند. آن کس را که ام هانی امان و پناه داده است ما هم امان و پناه دادیم و تو را بر آن دو راهی نیست».

گویند: هبیره به مکه برنگشت و آن مرد دیگر باز گشت و کسی متعرض او نشد. همچنین گویند: هبیرة همچنان در نجران اقامت کرد و همانجا در حالی که کافر بود در گذشت.

محمد بن اسحاق در کتاب مغازی خود شعری از او آورده است که مطلع آن این بیت است که ضمن آن از ام هانی و مسلمان شدن او یاد کرده و گفته است که چون ام هانی از آیین برگشته و مسلمان شده است از او دوری گزیده است. «آیا هند تو را به اشتیاق آورده یا پرسش از او به سوی تو آمده است آری اسباب جدایی و دگرگونی های آن این چنین است...».

ابن عبد البر در کتاب الاستیعاب می گوید: ام هانی برای هبیرة بن ابو وهب چهار پسر زایید که جعده و عمر و هانی و یوسف نام داشتند، ابن عبد البر می گوید جعده همان است که در مورد خود چنین سروده است:«اگر درباره من می پرسی پدرم از خاندان مخزوم است و مادرم از خاندان هاشم است که بهترین قبیله است و چه کسی می تواند در مورد دایی خود به من فخر بفروشد و دایی او همچون دایی من علی بسیار بخشنده و عقیل باشد».

[ابن ابی الحدید سپس به توضیح لغات پرداخته و ضمن توضیح در مورد کلمه «ثفنة» پینه زانوهای شتر] می گوید: سه تن به سبب کثرت سجود به لقب «ذو الثفنات» معروفند و ایشان حضرت علی بن حسین سجاد و علی بن عبد الله بن عباس و عبد الله بن وهب راسبی سالار خوارج هستند و طول سجده در پیشانی آنان اثر گذاشته و موجب بسته شدن پینه شده بود. دعبل خزاعی می گوید: «سرزمین علی و حسین و جعفر و حمزه و سجاد ذو الثفنات».