[hadith]وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ (علیه السلام) وَ قَدْ أَرْسَلَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابهِ یَعْلَمُ لَهُ عِلْمَ أَحْوَالِ قَوْمٍ مِنْ جُنْد الْکُوفَةِ قَدْ هَمُّوا باللِّحَاقِ بالْخَوَارِجِ وَ کَانُوا عَلَی خَوْفٍ مِنْهُ (علیه السلام)؛ فَلَمَّا عَادَ إِلَیْهِ الرَّجُلُ قَالَ لَهُ أَ أَمِنُوا فَقَطَنُوا أَمْ جَبَنُوا فَظَعَنُوا؟ فَقَالَ الرَّجُلُ بَلْ ظَعَنُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ. فَقَالَ (علیه السلام):

بُعْداً لَهُمْ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ، أَمَا لَوْ أُشْرِعَتِ الْأَسنَّةُ إِلَیْهِمْ وَ صُبَّتِ السُّیُوفُ عَلَی هَامَاتِهِمْ لَقَدْ نَدمُوا عَلَی مَا کَانَ مِنْهُمْ. إِنَّ الشَّیْطَانَ الْیَوْمَ قَد اسْتَفَلَّهُمْ وَ هُوَ غَداً مُتَبَرِّئٌ مِنْهُمْ وَ مُتَخَلٍ عَنْهُمْ، فَحَسْبُهُمْ بخُرُوجِهِمْ مِنَ الْهُدَی وَ ارْتِکَاسهِمْ فِی الضَّلَالِ وَ الْعَمَی وَ صَدِّهِمْ عَنِ الْحَقِّ وَ جِمَاحِهِمْ فِی التِّیهِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 7، ص: 23-17

وَ مِنْ کَلامٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ

وَ قَدْ أَرْسَلَ رَجُلًا مِنْ أَصْحابهِ، یَعْلَمُ لَهُ عِلْمُ أَحْوالِ قَوْمٍ مِنْ جُنْد الْکُوفَةِ، قَد هَمُّوا باللِّحاقِ بالْخَوارِجِ، وَ کانُوا عَلی  خَوْفٍ مِنْهُ علیه السلام، فَلَمَّا عاد إِلَیْهِ الرَّجُلُ قالَ لَهُ: «أأمِنُوا فَقَطَنُوا، أم جبنوا فَظَعَنُوا؟» فَقالَ الرَّجُلُ: بَلْ ظَعَنُوا یا أَمیرَالْمُؤمنینَ. فَقالَ علیه السلام

:...

از سخنان امام علیه السلام است امام علیه السلام یکی از یاران خود را فرستاد تا از وضع گروهی از سپاه کوفه که تصمیم داشتند

به سبب ترس از او به گروه خوارج بپیوندند، اطّلاعی کسب کند. پس از بازگشت، امام علیه السلام از او پرسید آیا احساس امنیت کردند و ماندند یا ترسیدند و کوچ کردند؟ عرض کرد: ای امیرمؤمنان ترسیدند و کوچ کردند. در اینجا امام علیه السلام سخن زیر را ایراد فرمود

.

خطبه در یک نگاه:

برای آگاهی از اشاراتی که در این گفتار امام علیه السلام آمده لازم است شأن ورود آن را قبلًا بدانیم

.

ماجرا چنین بود که مردی به نام «خِرّیت بن راشد» از قبیله «بنی ناجیه» بعداز ماجرای حکمین با سی نفر (و طبق روایت طبری سیصد نفر) از یارانش نزد امام علیه السلام آمد و با جسارت خاصی به حضرت عرض کرد: «وَاللَّهِ یا عَلیُّ لا أُطیع أَمْرَکَ وَ لا أُصلّی  خَلْفَکَ وَ إنّی  غَداً مُفارِقُکَ؛ به خدا سوگند ای علی من فرمان تو را اطاعت نمی کنم و پشت سرت نماز نمی خوانم و فردا از تو جدا خواهم شد

».

امام علیه السلام به او فرمود: «ثَکَلَتْکَ أُمُّکَ إذاً تَعْصی  ربّکَ وَ تَنْکِثُ عَهْدَک وَ لاتَضُرّ إلّا نَفْسَکَ؛ مادرت به عزایت بنشیند! با این کار معصیت خدا می کنی و پیمان خویش را می شکنی و تنها به خویشتن ضرر می زنی». بگو ببینم چرا این کار را می کنی؟ عرض کرد

:

برای اینکه افراد را به حکمیت درباره کتاب خدا پذیرفتی و در برابر حق ضعف نشان دادی، هنگامی که به پیروزی نزدیک بودی، به همین دلیل من از تو جدا می شوم

.

فرمود: بیا تا من نکته هایی از کتاب خدا را به تو بیاموزم و درباره سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله با تو سخن بگویم و اموری از حق را برای تو بگشایم که من از آن آگاه ترم شاید آنچه را اکنون انکار می کنی بپذیری و از آنچه آگاه نیستی آگاه شوی

.

او گفت: (اکنون آمادگی ندارم) من نزد تو خواهم آمد. فرمود: مراقب باش شیطان تو را فریب ندهد و جهل و نادانی تو را سبک سر نسازد. به خدا سوگند اگر به سخن من گوش فرا دهی تو را به راه راست هدایت می کنم.

این مرد سبک مغز تصمیم گرفت با قوم خود به خوارج بپیوندد و به سرنوشت شوم آنها گرفتار شود. و به دنبال همین ماجرا بود که امام علیه السلام یکی از یاران خود را برای تحقیق حال به دنبال او فرستاد شاید از تصمیم زشت خود منصرف شده باشد؛ ولی چیزی نگذشت که فرستاده امام علیه السلام خبر آورد که او با یارانش کوفه را به سوی خوارج ترک کرده اند

.

سرنوشت خرده گیران لجوج:

سخن از گروه کوچک نادان و متعصّبی است که به امام(علیه السلام) خرده می گرفتند که چرا به حکمیّت در برابر قرآن تن دادی؟! حال آنکه آنها و امثالشان بودند که برای پذیرش این امر در ماجرای صفین امام را تحت فشار قرار دادند و بدتر از آن اینکه به دنبال این اعتراض از امام(علیه السلام) که کانون هدایت بود بریدند و به خوارج، سرچشمه تعصّب و ضلالت پیوستند.

امام(علیه السلام) در این سخن عوامل بدبختی و تیره روزی این گروه گمراه را تشریح می کند تا دیگران در این دام نیفتند، می فرماید: «از رحمت خدا به دور باشند همانگونه که قوم ثمود از رحمتش دور شدند»; (بُعْداً(1) لَهُمْ (کَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ)!).

این تعبیر ممکن است اشاره به همان تعبیری باشد که در قرآن مجید درباره قوم ثمود آمده، می فرماید: (أَلاَ بُعْداً لِّمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ)(2) که نفرینی است برای قوم سرکش و بت پرست شعیب و نیز می تواند اشاره به جهات مشترکی باشد که بین این قوم گمراه و قوم شعیب و قوم صالح وجود داشت ; آنها مردم بسیار متکبّر و خودخواه و لجوجی بودند که داستانشان در قرآن مجید در سوره های متعدد از جمله سوره هود آمده است.

سپس می افزاید: «آگاه باشید آنها (افراد غافل و بی خبری هستند که) اگر نوک نیزه ها به سوی آنان متوجه شود و شمشیرها بر فرقشان ببارد از گذشته خود پشیمان خواهند شد (آری!) شیطان امروز از آنها درخواست تفرقه و جدایی کرده، ولی فردای قیامت از آنها بیزاری می جوید و خود را کنار خواهد کشید»; (أَمَا لَوْ أُشْرِعَتِ(3) الاَْسنَّةُ إِلَیْهِمْ، وَ صُبَّتِ السُّیُوفُ عَلَی هَامَاتِهمْ(4)، لَقَدْ نَدمُوا عَلَی مَا کَانَ مِنْهُمْ. إِنَّ الشَّیْطَانَ الْیَوْمَ قَد اسْتَفَلَّهُمْ(5)، وَ هُوَ غَداً مُتَبَرِّیءٌ مِنْهُمْ، وَ مُتَخَلٍّ عَنْهُمْ).

این سخن در حقیقت اشاره به همان چیزی است که در قرآن مجید بارها درباره طاغیان غافل آمده است که وقتی سوار کشتی می شوند و میان امواج خروشان دریا گرفتار می گردند پرده های غفلتشان کنار می رود و به خدا متوجّه می شوند ولی هنگامی که به ساحل نجات می رسند باز در همان خواب غفلت فرو می روند.(6)

نیز اشاره به چیزی است که قرآن کراراً بیان فرموده که در روز قیامت شیطان(7) و پیشوایان گمراه(8) از پیروان خود بیزاری می جویند.

و در ادامه این سخن می فرماید: «آنها را همین بس که از طریق هدایت خارج شدند و به گمراهی و کوری بازگشتند. راه حق را سدّ کردند و در وادی جهل وضلالت گام نهادند» (فَحَسْبُهُمْ بخُرُوجِهِمْ مِنَ الْهُدَی، وَارْتِکَاسهِمْ(9) فِی الضَّلاَل وَالْعَمَی، وَ صَدِّهِمْ عَنِ الْحَقِّ، وَ جِمَاحِهمْ(10) فِی التِّیهِ).

اشاره به اینکه نتیجه آن لجاجت و خیره سری سرگردانی در وادی ضلالت و دورشدن از مسیر هدایت است و این عاقبت شومی است که هر انسان لجوج و خیره سر و جاهل و بی خبر برای خود فراهم می سازد.

قابل توجه است که از این کلام و از مقدّمه تاریخی که برای آن ذکر شد به خوبی استفاده می شود که امام حتّی نسبت به افراد لجوج و متعصّب و بدزبان نیز مهربان بود و تا می توانست در اصلاح آنان می کوشید و هرگاه مواعظ سودمند، مؤثّر واقع نمی شد آن ها را با سخنانی کمی خشن تر سرزنش می کرد و سرانجام کارشان را در دنیا و آخرت به آنان نشان می داد شاید به راه حق بازگردند.(11)


پی نوشت:

  1. «بُعداً» مفعول مطلق برای فعل محذوف و برای تأکید آمده است و در تقدیر چنین است: «أبْعَدَهُمُ اللهُ بُعْداً».

  2. هود، آیه 95.

  3. «أشرعت» از ماده «شرع» در اصل به معنای رفتن به آبگاه یا گشودن راهی به سوی آب است و هرگاه این واژه در مورد «رماح» (نیزه ها) رود به معنای متوجّه ساختن و نشانه گیری کردن است.

  4. «هامات» جمع «هام» به معنای سر است.

  5. «استفلّ» از ریشه «فلّ» بر وزن «شلّ» به معنای شکسته یا پراکنده شدن است.

  6. عنکبوت، آیه 65.

  7. حشر، آیه 16.

  8. بقره، آیات 166-167.

  9. «ارتکاس» از ریشه «رَکس» بر وزن «مکث» به معنای وارونه شدن و برگشتن چیزی است.

  10. «جماح» و «جموح» به معنای سرکشی و چموشی است.

سند خطبه

:

با توجه به ارتباط و پیوند این خطبه با خطبه 44، صاحب مصادر اسناد آن را ذیل خطبه 44 آورده است. او می گوید

:

افراد متعددی که قبل از سیّد رضی بوده اند داستان این گروه را در کتاب های خود آورده اند، از جمله طبری مورخ معروف در تاریخ خود در حوادث سال 38 هجری و ثقفی در کتاب الغارات و بلاذری در انساب الاشراف. گروه دیگری نیز مانند ابن عساکر در تاریخ دمشق و ابوالفرج اصفهانی در الأغانی در شرح حال مثقلة بن هبیرة آن را ذکر کرده اند.(مصادر نهج البلاغه، جلد 1، صفحه 451- 452 و جلد 2، صفحه 441

).