[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) فی الشهادة و التقوی. و قیل: إنه خَطَبَها بعد مقتل عثمان فی أول خلافته:

اللّه و رسولُه:

لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ وَ لَا یُغَیِّرُهُ زَمَانٌ وَ لَا یَحْوِیهِ مَکَانٌ وَ لَا یَصِفُهُ لِسَانٌ. لَا یَعْزُبُ عَنْهُ عَدَدُ قَطْرِ الْمَاءِ وَ لَا نُجُومِ السَّمَاءِ وَ لَا سَوَافِی الرِّیحِ فِی الْهَوَاءِ وَ لَا دَبیبُ النَّمْلِ عَلَی الصَّفَا وَ لَا مَقِیلُ الذَّرِّ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ. یَعْلَمُ مَسَاقِطَ الْأَوْرَاقِ وَ خَفِیَّ طَرْفِ الْأَحْدَاقِ. وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ غَیْرَ مَعْدُولٍ بهِ وَ لَا مَشْکُوکٍ فِیهِ وَ لَا مَکْفُورٍ دینُهُ وَ لَا مَجْحُودٍ تَکْوِینُهُ، شَهَادَةَ مَنْ صَدَقَتْ نِیَّتُهُ وَ صَفَتْ دخْلَتُهُ وَ خَلَصَ یَقِینُهُ وَ ثَقُلَتْ مَوَازینُهُ. وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الَمْجُتْبَیَ مِنْ خَلَائِقِهِ وَ الْمُعْتَامُ لِشَرْحِ حَقَائِقِهِ وَ الْمُخْتَصُّ بعَقَائِلِ کَرَامَاتِهِ وَ الْمُصْطَفَی لِکَرَائِمِ رِسَالاتِهِ وَ الْمُوَضَّحَةُ بهِ أَشْرَاطُ الْهُدَی وَ الْمَجْلُوُّ بهِ غِرْبیبُ الْعَمَی.[/hadith]

این خطبه را با اشاره به مسائلی از توحید و خداشناسی به شرح زیر آغاز فرموده است:

1-  «لا یشغله شأن عن شأن»:

هیچ کاری او را از کار دیگر باز نمی دارد زیرا باز ماندن از کاری یا به سبب نقص قدرت و یا نارسایی دانش است، در حالی که علم و قدرت حقّ تعالی بر همه چیز احاطه دارد، در این صورت هیچ مقدور و معلومی او را از مقدور و معلوم دیگر باز نمی دارد، این دو مسأله در کتابهای کلام و حکمت به تفصیل توضیح داده شده است.

2-  «لا یغیّره زمان»:

گذشت روزگار در او دگرگونی پدید نمی آورد، زیرا او آفریننده زمان و منزّه از آن است که این پدیده بر او عارض گردد، از این رو دگرگونی و تغییر به ساحت مقدّس او راه ندارد، دیگر این که خداوند متعال واجب الوجود است، و هر چیزی که در ذات یا صفات دستخوش دگرگونی شود واجب الوجود نیست، بنا بر این «آن که تغیّر نپذیرد تویی».

3-  «و لا یحویه مکان»:

هیچ جایی او را در بر نمی گیرد، زیرا خداوند متعال مبرّا از جسمیّت و لوازم آن است، و هر چه جسم نباشد بی نیاز از امکان است، نتیجه این است که باری تعالی منزّه از مکان و لواحق آن است.

4-  «و لا یصفه لسان»:

یعنی هیچ زبانی نمی تواند خدا را آن چنان که هست توصیف کند، زیرا خداوند از هر گونه ترکیب منزّه است، و در نتیجه عقل نمی تواند چگونگی او را درک کند چه رسد به زبان که ترجمان عقل است.

5-  «و لا یعزب عنه عدد قطر الماء... الأحداق»:

این گفتار اشاره است به علم خداوند که به همه امور کلی و جزیی احاطه دارد، و این موضوعی مهمّ و شگرف است که خردها از آن در حیرتند، و ما در کتاب مختصر خود به نام «القواعد الإلهیّة» بدان اشاره کرده ایم.


امام (ع) پس از تنزیه باری تعالی به کلمه توحید شهادت می دهد و بر وحدانیّت او به داشتن صفاتی که برای خداوند بر شمرده و به شرح زیر است گواهی داده است:

اوّل-  «غیر معدول به است»:

یعنی: همتا و مانندی ندارد.

دوّم-  «و لا مشکوک فیه»:

یعنی: در وجود و هستی او هیچ گونه شکّ و ریبی نیست، زیرا شکّ، با اقرار به وحدانیّت او منافات دارد.

سوّم-  «و لا مکفور دینه»:

زیرا انکار دین خدا متضمّن نقصان در شناخت اوست، پس اعتراف به دین، نشانه کمال معرفت، و تمامیّت شهادت بر وحدانیّت اوست.

چهارم-  «و لا مجحود تکوینه»:

یعنی: در این که او موجودات را آفریده و پروردگار آنهاست انکاری نیست.


سپس به دنبال ذکر کلمه توحید و توصیف وحدانیّت او، حال گوینده این شهادت را در هنگام ادای آن بیان می کند که او در این گواهی نیّتش صادق است یعنی اعتقادش قطعی است، و درونش پاکیزه است یعنی پاک از ریا و نفاق است، و یقین او در باره وجود پروردگار جهان و یگانگی او از هر گونه شکّ و شبهه صافی و خالص است، و با ادای این شهادت و ایفای حقوق آن که انجام دادن کارهای شایسته است وزنه اعمال او سنگین است. پس از این به ذکر جزء دیگر شهادتین که گواهی بر حقانیّت رسالت پیامبر اکرم (ص) است می پردازد، و اوصافی به شرح زیر برای آن حضرت بیان می کند:

1-  او پسندیده و برگزیده خداوند از میان خلایق است،

این سخن به تکریم و گرامیداشت پیامبر اکرم (ص) برگشت دارد، به سبب این که وجود مقدّس او را شایسته و آماده پذیرش انوار رسالت حقّ و تحمّل بار نبوّت شمرده است.

2-  «المعتام لشرح حقائقه»:

یعنی: برای روشن ساختن حقایق الهی که بر مردم پوشیده است و بیان احکام شرع خود او را انتخاب کرده است.

3-  «المختصّ بعقائل کراماته»:

یعنی: او به کرامات و عطایای نفیس و گرانقدر اختصاص یافته که عبارت از کمالات نفسانی و علوم و مکارم اخلاق است تا به وسیله اینها نفوس ناقص را کامل گرداند و درماندگان طریق معرفت را به مقصد برساند.

4-  «و المصطفی لکرائم رسالاته»:

یعنی: او برگزیده شده تا رسالتهای کریمانه خداوند را به مردم ابلاغ فرماید، این که رسالت به صورت جمع آمده و رسالتها گفته شده از نظر تعدّد اوامری است که از جانب خداوند بر او نازل شده، بدیهی است هر دستوری که به او داده شده تا به مردم ابلاغ کند رسالتی گرامی و پیامی ارزشمند بوده است.

5-  «الموضّحة به أشراط الهدی»:

منظور از اشراط یا نشانه های هدایت، قانونهای شریعت و دلایل کتاب و سنّت است.

6-  «المجلّو به غربیب العمی»:

واژه غربیب برای شدّت تاریکی جهل، و واژه جلا را برای از میان رفتن این تاریکی بر اثر تابش انوار نبوّت، استعاره آورده است.