[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) فی الشهادة و التقوی. و قیل: إنه خَطَبَها بعد مقتل عثمان فی أول خلافته:

اللّه و رسولُه:

لَا یَشْغَلُهُ شَأْنٌ وَ لَا یُغَیِّرُهُ زَمَانٌ وَ لَا یَحْوِیهِ مَکَانٌ وَ لَا یَصِفُهُ لِسَانٌ. لَا یَعْزُبُ عَنْهُ عَدَدُ قَطْرِ الْمَاءِ وَ لَا نُجُومِ السَّمَاءِ وَ لَا سَوَافِی الرِّیحِ فِی الْهَوَاءِ وَ لَا دَبیبُ النَّمْلِ عَلَی الصَّفَا وَ لَا مَقِیلُ الذَّرِّ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ. یَعْلَمُ مَسَاقِطَ الْأَوْرَاقِ وَ خَفِیَّ طَرْفِ الْأَحْدَاقِ. وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ غَیْرَ مَعْدُولٍ بهِ وَ لَا مَشْکُوکٍ فِیهِ وَ لَا مَکْفُورٍ دینُهُ وَ لَا مَجْحُودٍ تَکْوِینُهُ، شَهَادَةَ مَنْ صَدَقَتْ نِیَّتُهُ وَ صَفَتْ دخْلَتُهُ وَ خَلَصَ یَقِینُهُ وَ ثَقُلَتْ مَوَازینُهُ. وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الَمْجُتْبَیَ مِنْ خَلَائِقِهِ وَ الْمُعْتَامُ لِشَرْحِ حَقَائِقِهِ وَ الْمُخْتَصُّ بعَقَائِلِ کَرَامَاتِهِ وَ الْمُصْطَفَی لِکَرَائِمِ رِسَالاتِهِ وَ الْمُوَضَّحَةُ بهِ أَشْرَاطُ الْهُدَی وَ الْمَجْلُوُّ بهِ غِرْبیبُ الْعَمَی.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 624-615

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ فی الشهادة و التقوی و قیل أنه خطبها بعد مقتل عثمان فی أول خلافته.

از خطبه های امام علیه السلام این خطبه درباره وحدانیّت خدا و توصیه به تقوا سخن می گوید. بعضی گفته اند

:

امام علیه السلام این خطبه را بعد از قتل عثمان و در آغاز خلافتش ایراد فرموده است

.

خطبه در یک نگاه:

امام علیه السلام در این خطبه نخست همگان را به صفات خداوند از جمله به علم بی پایان پروردگار نسبت به همه چیز و حتی کوچک ترین امور- همچون عدد قطره های باران و ذرات خاک- توجّه می دهد تا بدانند اعمال آن ها نزد خداوند کاملًا روشن است و چیزی از اسرار درون و برون آن ها بر ذات مقدّسش مخفی نمی ماند

.

در بخش دوّم گواهی به یگانگی خداوند و نبوّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می دهد و هر یک را با صفات مناسب و پرمعنایی همراه می سازد که به شهادت و گواهی او عمق می بخشد

.

در بخش سوّم از فریبندگی دنیا و وعده های دروغینش به دنیاپرستان سخن می گوید

.

و سرانجام در بخش چهارم به همگان هشدار می دهد که گناهان، سبب زوال نعمت ها می شود و هیچ ملتی گرفتار بدبختی نشدند جز به علت گناهانشان و به همین دلیل، همگان را به بازنگری در اعمالشان دعوت می کند تا از روش های ناپسند دست بردارند و با اصلاح سیره عملی خود سعادتمند شوند

.

عظمت خداوند و کرامت پیامبرش:

امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه و در عبارات کوتاه و پرمعنایی پنج وصف از اوصاف جمال و جلال او را بیان می دارد; می فرماید: «هیچ کار، خداوند را به خود مشغول نمی سازد (تا از کار دیگری بازماند) و گذشت زمان، دگرگونی در او ایجاد نمی کند ; مکانی او را در بر نمی گیرد، و هیچ زبانی قادر بر وصف او نیست» (لاَ یَشْغَلُهُ شَأْنٌ، وَ لاَ یُغَیِّرُهُ زَمَانٌ، وَ لاَ یَحْوِیهِ(1) مَکَانٌ، وَ لاَ یَصِفُهُ لِسَانٌ).

این اوصاف چهارگانه همگی از نامتناهی بودن ذات پاک او سرچشمه می گیرد. کسی که علم و قدرتش محدود است هنگامی که به چیزی می پردازد و علم و قدرت خود را در راه انجام آن به کار می گیرد به طور طبیعی از کار دیگر باز می ماند ; ولی ذات پاک خداوند در یک لحظه به تدبیر تمام جهان هستی می پردازد، راز و نیاز بندگان را می شنود و خواسته های آن ها را می داند و از آن جا که نامحدود است و جامع جمیع کمالات است دگرگونی در او راه ندارد ; زیرا دگرگونی ها یا به سوی کمال است یا به سوی نقصان و هیچ کدام در آن ذات نامتناهی راه ندارد.

و همچنین مکان، لازمه محدودیت وجود است، آن ذاتی که نامحدود است همه جا حاضر است و در عین حال، نیازی به مکان ندارد.

نیز ذات و صفاتش در وصف ما نمی گنجد ; چرا که ما محدودیم و ذات و صفاتش نامحدود و اگر تا پایان عمر از کمالات او سخن بگوییم ناچاریم در پایان کار اعتراف کنیم:

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر *** ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم

آری، تنها او می تواند در وصف و صفات خود را بیان کند ; آن گونه که در حدیث آمده است: «لاَ أَبْلُغُ مَدْحَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْکَ أَنْتَ کَمَا اثْنَیْتَ عَلَی نَفْسکَ; من هرگز نمی توانم به مرحله مدح و ثنای تو برسم تو همان گونه هستی که خودت ثنای خویش را گفته ای».(1)

سپس به شرح جالبی از پنجمین وصف یعنی علم نامحدود او می پردازد و ضمن این که آگاهی او را بر همه چیز بیان می کند، انگشت روی هفت موضوع که کاملا از نظر دیگران پنهان است می گذارد و بر علم و آگاهی خدا نسبت به آن ها تأکید می کند و می فرماید: «نه تعداد قطره های آب ها بر او پنهان می ماند، نه عدد ستارگان آسمان، نه شماره ذرات خاک که همراه بادها در هوا به پرواز در می آید; نه حرکات مورچگان بر سنگ های سخت و نه استراحت گاه مورچه های ریز در شب های تار، و نیز از محل ریزش برگ ها و حرکات پنهان چشم ها آگاه است» (وَ لاَ یَعْزُبُ(2) عَنْهُ عَدَدُ قَطْرِ الْمَاءِ وَ لاَ نُجُومِ السَّمَاءِ، وَ لاَ سَوَافِی(3) الرِّیحِ فِی الْهَوَاءِ، وَ لاَ دَبیبُ(4) النَّمْلِ عَلَی الصَّفَا(5)، وَ لاَ مَقِیلُ(6) الذَّرِّ(7) فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ. یَعْلَمُ مَسَاقِطَ الاَْوْرَاقِ، وَ خَفِیَّ طَرْفِ(8) الاَْحْدَاقِ).

تعبیر به «عدد قطر الماء» اشاره به دانه های باران و قطره های آب دریاها و نهرها و چشمه ها است که جز خدا از آن آگاه نیست ; همان گونه که از عدد ستارگان آسمان کسی با خبر نمی باشد. امروز می گویند تنها در کهکشان ما حدود 200 میلیارد ستاره هست ; ولی در کهکشان های بی شمار دیگر چه خبر است؟ تنها خدا می داند!

و از آن ها عجیب تر ذرات غباری است که در کره خاکی ما هر لحظه بر امواج باد سوار می شود و از جایی به جایی منتقل می گردد; چه کسی از تعداد آن ها با خبر است جز خدا؟!

تعبیر به جنبش مورچه بر سنگ سخت به عقیده بعضی اشاره به صدای بسیار ضعیفی است که از برخورد پاهای او از آن سنگ به وجود می آید و یا اشاره به اثر بسیار ضعیفی است که رد پای او را بر آن سنگ سخت بر جای می گذارد که با هیچ وسیله ای قابل درک نیست ; ولی خدا از آن آگاه است و همچنین از محل آسایش آن ها. فراموش نشود این مربوط به تمام مورچه ها در تمام نقاط جهان است!

تعبیر به «یَعْلَمُ مَسَاقِطَ الاَْوْرَاقِ» اشاره به محل ریزش برگ ها در سراسر کره زمین است که در هر لحظه در دل باغ ها و جنگل ها و بلندای کوه ها و اعماق دره ها برگ هایی از درختان فرو می ریزد او از تمام آن ها آگاه است.

و همچنین در هر لحظه، چشم میلیون ها میلیون انسان، بلکه حیوانات، دارای چشم و پلک آهسته به هم می خورد او شماره و کیفیت آن ها را به خوبی می داند.

آری، در تمام پهنه هستی نه چیزی از کلیات بر او مخفی است ; نه چیزی از جزئیات. ایمان به چنین خدایی برای تربیت انسان کافی است. آری، کافی است که بداند عالم، محضر خداست و اسرار درون و برون ما بر او آشکار است. به همین دلیل در قرآن مجید می خوانیم: «اگر تمام درختان، قلم شوند و هفت اقیانوس دیگر بر آن ها اضافه شود (این ها همه پایان می یابد ; ولی) کلمات خدا پایان نمی گیرد».(9)

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن گواهی به وحدانیّت معبود یگانه می دهد; چرا که تنها چنین خدایی شایسته عبودیت است; نه غیر او; عرضه می دارد: « گواهی می دهم که جز الله معبودی نیست و همتایی برای او وجود ندارد ; نه شک و تردید در هستی او راه دارد، و نه کفر در دین و آیینش و نه می توان خلقتش را انکار کرد» (وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ غَیْرَ مَعْدُول(10) بهِ، وَ لاَ مَشْکُوک فِیهِ، وَ لاَ مَکْفُور دینُهُ، وَ لاَ مَجْحُود تَکْوِینُهُ).

به این ترتیب، امام(علیه السلام) هرگونه شرک و شک و کفر به آیات تکوینی و تشریعی را نفی می فرماید. به تعبیر دیگر، نخست هرگونه شبیه و همتا را از ذات پروردگارش نفی می کند ; سپس شک در ذات مقدّس او و بعد به افعال تشریعی و تکوینی خداوند می پردازد و تصریح می کند که نه در دین و آیین او جایی برای این کار است و نه در خالقیت و ربوبیت او در جهان آفرینش.

آن گاه می افزاید: «شهادت کسی که نیّتش راست، درونش پاک، یقینش خالص، و میزان عملش (با ایمان و اعمال صالح) سنگین است» (شَهَادَةَ مَنْ صَدَقَتْ نِیَّتُهُ، وَصَفَتْ(11) دخْلَتُهُ(12) وَ خَلَصَ یَقِینُهُ، وَ ثَقُلَتْ مَوَازینُهُ).

اشاره به این که این گواهی ذات و صفات حق گواهی کسی است که دارای این صفات چهارگانه است: نیّت و انگیزه او صادقانه و قلب او از هرگونه شرک و ریا خالص است ; یقین او آمیخته به شک نیست و اعمال او نیز نشان می دهد که در درون، ایمان راسخی به خدا دارد ; نه همچون گواهی افراد منافق یا طمع ورزان در مال و جاه دنیا و نه آن ها که ایمانی آمیخته به شک دارند و نه کسانی که دم از ایمان می زنند، ولی عمل صالحی در ترازوی اعمالشان دیده نمی شود.

سپس امام(علیه السلام) بعد از شهادت به یگانگی پروردگار به شهادت بر نبوّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) می پردازد و آن حضرت را با شش ویژگی از اوصاف مهمش می ستاید:

«گواهی می دهم که محمّد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده برگزیده او از میان خلایق است که برای تشریح حقایق آیین الهی انتخاب گشته و به ویژگی های خاص اخلاقی گرامی داشته شده، و او را برای رساندن رسالات کریمانه الهی برگزیده و نشانه های هدایت به وسیله او آشکار گردیده و تاریکی های جهل و ضلالت به وجود او روشنی یافته است» (وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الْمُجْتَبَی مِنْ خَلاَئِقِهِ، وَ الْمُعْتَامُ(13) لِشَرْحِ حَقَائِقِهِ، وَالْمُخْتَصُّ بعَقَائِلِ(14) کَرَامَاتِهِ وَ الْمُصْطَفَی لِکَرَائِمِ رِسَالاَتِهِ، وَ الْمُوَضَّحَةُ بهِ أَشْرَاطُ الْهُدَی، وَالْمَجْلُوُّ بهِ غِرْبیبُ الْعَمَی(15)).

در اوّلین ویژگی، سخن از صفات برجسته آن حضرت به میان آمده که سبب انتخاب او به رسالت بوده است. و در دوّمین وصف، از مأموریت آن حضرت برای شرح حقایق دین و اعتقادات صحیح سخن می گوید.

و در سوّمین صفت از مکارم اخلاق آن حضرت پرده بر می دارد و در چهارمین وصف از مأموریت های مهم او برای بیان احکام سخن به میان می آورد.

در پنجمین وصف از هدایت های آن حضرت از طریق گفتار و رفتار و امضای عملی او سخن می گوید.

و در ششمین وصف از تلاشی که آن حضرت برای مبارزه با جهل ـ که از آن به نابینایی تعبیر شده ـ سخن به میان آورده است.

تمام این اوصاف، اشاره به این است که اگر من به نبوّت او گواهی می دهم و به پیشوایی اش تن داده ام، بی علت نیست ; نه یک دلیل که چندین دلیل دارد.


نکته:

1 ـ کلید حل معمای صفات:

همان گونه که در کلمات پرمعنای امام(علیه السلام) بیان شد، نه گذشت زمان در ذات پاک خداوند اثر می گذارد و نه جابه جایی مکان درباره او متصور است و نه چیزی در سراسر عالم هستی از دایره علم او بیرون است.

آری، همه عالم، محضر خداست ; ولی او جا و مکانی ندارد. همه جا حاضر است ; ولی هیچ کس او را نمی بیند. اوصاف جلال و جمال او هر چند معرفتی عمیق به ما می بخشد، ولی باید اعتراف کرد که او در وصف نمی گنجد!

گاه این تعبیرات درباره ذات بی مثال او معما جلوه می کند و شکلی از تناقض را در نظر مجسم می سازد ; ولی با توجّه به یک نکته، کلید حل این معما به دست می آید و آن این که او وجودی است بی نهایت در بی نهایت و نامحدود و نامتناهی از هر جهت ; نه آغازی دارد نه انجامی و نه حد محدودی.

گرچه تصور چنین وجودی برای ما انسان ها که همه چیزمان محدود و نامتناهی است، بسیار مشکل است، ولی به هر حال بدون توجّه به این نکته، بحث صفات الهی حل نخواهد شد.

اگر می گوییم او همه چیز حتی ذرات غباری را که تندبادها در هوا به پرواز در می آورند، می داند به جهت آن است که همه جا حضور دارد و اگر می گوییم او همه جا حضور دارد به این معناست که وجود و هستی او نامحدود است و چیزی جدا از او تصور نمی شود و بر هر چیز احاطه دارد و اگر می گوییم زمان و مکان ندارد، به دلیل آن است که زمان بر اثر حرکت به وجود می آید و مکان به واسطه محدود بودن انسان است ; ولی وجود نامتناهی حرکتی به سوی نقص و یا کمال ندارد و چون از همه چیز بی نیاز است، به مکان نیازی نخواهد داشت. کوتاه سخن این که اگر بخواهیم خداشناس خوبی باشیم باید تمام صفات مخلوقات را که از محدود بودن و نیازهای آن ها سرچشمه گرفته از آن ذات بی مثال نفی کنیم.

2 ـ اهداف بعثت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله):

در آیات قرآن مجید و روایات اسلامی، به ویژه در نهج البلاغه درباره هدف بعثت انبیا و مخصوصاً پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) سخنان بسیاری وجود دارد ; از جمله در این بخش از خطبه مورد بحث، تعبیرات پرمعنایی دیده می شود. امام(علیه السلام) یکی از اهداف رسالت پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را شرح حقایقی بیان فرموده که می تواند اشاره به هر حقیقت یا حقایق مربوط به مبدأ و معاد و اصول عقاید باشد و دیگر بیان ارزش های اخلاقی ; آن گونه که از خود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده است: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکَارِمَ الاَْخْلاَقِ; من برای این مبعوث شدم که ارزش های اخلاقی را به کمال برسانم».(16)

و دیگر این که رسالت های الهی را در زمینه احکام دین تبیین کند و نشانه های هدایت را آشکار سازد و سرانجام این که پرده های جهل و کوردلی را از چشم جان انسان ها دور نماید. او هم معلّمی است بزرگ و هم مربی آگاه و هم رهبری فرزانه و هم راهنمایی خبیر و پرمایه.(17)


پی نوشت:

  1. «یحوی» از ماده «حوایه» (بر وزن شفاعت) به معنای احاطه و استیلا بر چیزی است.

  2. این بخش از مناجاتی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در دل شب به هنگام سجده بیان می فرمود. اصول کافی، جلد 3، صفحه 324 (حدیث 12).

  3. «یعزب» از ماده «عزوب» (بر وزن غروب) به معنای دورشدن و پنهان گشتن است. و به همین مناسبت به مردان و یا زنانی که همسر ندارند و یا از همسر خود دورند «عزب» گفته می شود.

  4. «سوافی» جمع «سافیه» به معنای تندباد است.   

  5. «دبیب» به معنای راه رفتن آهسته است.

  6. «صفا» جمع «صفاة» (بر وزن وفا) به معنای تخته سنگ صاف است.

  7. «مقیل» از ماده «قیلوله» به معنای خواب نیم روز گرفته و چون «مقیل» اسم مکان است، به معنای محل استراحت و خواب در میان روز می باشد.

  8. «طرف» به معنای پلک چشم و گاه به معنای نگاه کردن و به هم زدن پلک ها نیز می آید.

  9. لقمان، آیه 27.

  10. «معدول» از ماده «عدل» (بر وزن علم) به معنای شبیه و همتا گرفته شده است.

  11. ازماده «صفا» به معنای پاکی گرفته شده است.

  12. «دخله» به معنای باطن و درون چیزی است.

  13. «معتام» از ماده «عَیْم» (بر وزن غَیْب) در اصل به معنای شدت علاقه به شیر گرفته شده و «معتام» در این جا به معنای کسی است که «علاقه شدید» به انجام دادن مأموریت الهی به او داده شده است.

  14. «عقائل» جمع «عقیله» به معنای برگزیده هر چیزی است و لذا به گوهرهای گران بها «عقیلة البحر» گفته می شود.

  15. «غربیب» به معنای چیز سیاه پر رنگ است و در این جا به معنای تاریکی جهل به کار رفته است.

  16. کنزالعمال، جلد 3، صفحه 16. (حدیث 52175)

سند خطبه

:

مرحوم شیخ صدوق در کتاب خصال بخشی از این خطبه را نقل کرده و ابن اثیر در کتاب نهایه بعضی از لغات پیچیده خطبه را تفسیر کرده و زمخشری در ربیع الابرار نیز قسمت هایی از آن را ذکر کرده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 435

)