[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی معنی الحکمین:

فَأَجْمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ عَلَی أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَیْنِ، فَأَخَذْنَا عَلَیْهِمَا أَنْ یُجَعْجِعَا عِنْدَ الْقُرْآنِ وَ لَا یُجَاوِزَاهُ وَ تَکُونَ أَلْسنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ، فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَکَا الْحَقَّ وَ هُمَا یُبْصِرَانِهِ وَ کَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا وَ الِاعْوِجَاجُ [دَأْبَهُمَا] رَأْیَهُمَا، وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَیْهِمَا فِی الْحُکْمِ بالْعَدْلِ وَ الْعَمَلِ بالْحَقِّ سُوءَ رَأْیِهِمَا وَ جَوْرَ حُکْمِهِمَا، وَ الثِّقَةُ فِی أَیْدینَا لِأَنْفُسنَا حِینَ خَالَفَا سَبیلَ الْحَقِّ وَ أَتَیَا بمَا لَا یُعْرَفُ مِنْ مَعْکُوس الْحُکْمِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 614-607

وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ

فی معنی الحکمین.

از سخنان امام علیه السلام در مورد حکمین.

خطبه در یک نگاه:

همان گونه که در سند خطبه اشاره شده، مخاطبان امام علیه السلام در این خطبه خوارج اند که در آغاز امام علیه السلام را تحت فشار قرار دادند که حکمیت و داوری را بپذیرد و امام علیه السلام با این که به هیچ وجه با این کار موافقت نداشت برای جلوگیری از جنگ و نزاع داخلی در میان لشکر خود به ناچار آن را پذیرفت؛ ولی هنگامی که نتیجه منفی حکمیت آشکار شد و ابوموسی اشعری که برای حکمیت از سوی لشکر امام علیه السلام انتخاب شده بود خیانت کرد و تسلیم نیرنگ های عمروبن عاص که نماینده لشکر شام بود گردید، خدمت امام علیه السلام آمدند و زبان به اعتراض گشودند که چرا شما حکمیت را پذیرفتید؟! امام علیه السلام در این خطبه پاسخ دندان شکنی به آن ها می دهد که شما آغازگر این فتنه بودید و من به شما هشدار دادم، ولی نپذیرفتید؛ اکنون که آثار سوء انتخاب خود را می بینید زبان به اعتراض گشودید؟! به علاوه حکمیت آن ها مشروط بود نه مطلق؛ مشروط به این که از راه حق و داوری قرآن منحرف نشوند و شدند؛ بنابراین ایراد بر آن ها وارد است نه بر من

.


بارها درباره حکمین، ضمن شرح خطبه های پیشین به خصوص خطبه 125 و 127 سخن گفته ایم و خلاصه آن، چنین بود که هنگامی که آثار شکست در لشکر معاویه آشکار شد، عمروبن عاص دست به نیرنگی زد و دستور داد قرآن ها را بر سر نیزه ها بلند کنند و بگویند ما و شما هر دو تابع قرآنیم ; هر چه قرآن قضاوت کند از آن پیروی خواهیم کرد. ولی امام(علیه السلام) به آن ها هشدار داد که این نیرنگی بیش نیست و آن ها هرگز از قرآن تبعیت نمی کنند پیش بروید و کار را تمام کنید ; ولی غافلان نادان به اتفاق عمّال نفوذی معاویه بر پذیرش آتش بس اصرار کردند و به دنبال آن بر امام(علیه السلام) فشار آوردند که برای استنباط حکم قرآن درباره این اختلاف تن به حکمیّت بدهد. امام(علیه السلام) که می دانست این نیرنگ دیگری است قبول نفرمود ; ولی آن ها پیوسته بر فشار خود می افزودند تا این که امام(علیه السلام) برای پیشگیری از اختلاف و شکاف بیش تر ناچار به قبول حکمیّت شد.

در این جا باز همان افراد اصرار کردند که نماینده لشکر امام(علیه السلام) ابوموسی اشعری باشد. امام(علیه السلام) که از حماقت و ایمان ضعیف این مرد با خبر بود اصرار فرمود ابن عباس را انتخاب کنید که مردی هوشیار و عاقل و دانشمند است و تحت تأثیر نیرنگ های عمروبن عاص قرار نمی گیرد; ولی آن ها نپذیرفتند و برای سوّمین بار امام(علیه السلام) را تحت فشار قرار دادند که حکمیّت را به ابوموسی مخبّط واگذار کند. در این جا نیز امام(علیه السلام) برای پیشگیری از پراکندگی لشکر مجبور به پذیرش آن شد; ولی شرایطی برای آن ها بیان کرد ; از جمله این که از مسیر حق و عدالت هرگز خارج نشوند.

هنگامی که عمروبن عاص بعد از مذاکرات بسیار طولانی که ماه ها به طول کشید ابوموسی را فریب داد و گفت: بیا من معاویه را از حکومت خلع می کنم و تو علی(علیه السلام) را از حکومت خلع کن تا نزاع برچیده شود و مسلمانان فرد سوّمی را برای خلافت برگزیدند، ابوموسی نادان و فریب خورده در حضور جمع اعلام کرد که من علی(علیه السلام) را از حکومت خلع کردم و بلافاصله عمروبن عاص گفت: من معاویه را به خلافت نصب کردم. این نیرنگ غوغایی به پا کرد و سبب اعتراض لشکریان علی(علیه السلام) شد و طرفداران آتش بس و حکمیّت و انتخاب ابوموسی که خود را سخت در انزوا می دیدند طلبکارانه به سراغ امیرمؤمنان علی(علیه السلام) آمدند و زبان به اعتراض گشودند که چرا حکمیّت را پذیرفتی؟!

با توجّه به آن چه گفته شد به تفسیر خطبه می پردازیم:

امام(علیه السلام) می فرماید: «نظر و رأی جمعیّت شما بر این قرار گرفت که دو نفر را برای حکمیّت (در میان ما و لشکر شام ومعاویه) انتخاب کنند و ما از این دو، پیمان گرفتیم که در برابر قرآن خاضع باشند و از آن تجاوز نکنند، زبانشان همراه با قرآن و دلهایشان تابع آن باشد» (فَأَجْمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ(1) عَلَی أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَیْنِ، فَأَخَذْنَا عَلَیْهِمَا أَنْ یُجَعْجِعَا(2) عِنْدَ الْقُرْآنِ، وَ لاَ یُجَاوِزَاهُ، وَ تَکُونَ أَلْسنَتُهُما مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ).

به این ترتیب روشن می کند که پذیرش حکمیّت هر چند تحت فشار صورت گرفت مشروط بود، نه مطلق و بی قید و شرط که آن ها مطابق هوای نفس خود هر چه می خواهند انجام دهند و دیگران باید آن را بپذیرند. آن ها موظف بودند تابع قرآن باشند و گوش جان به پیام آن بسپارند و زبان و قلبشان پیرو قرآن باشد; ولی در پایان کار چیزی که سخن از آن در میان نبود قرآن بود و فریب کاری، آدم احمق و نادانی را بازیچه دست سیاست خود کرد و سخنی برخلاف حق و عدالت و قرآن بر زبان او جاری ساخت.

لذا امام(علیه السلام) در ادامه سخن می فرماید: «(مع الاسف) آن ها گمراه شدند و از قرآن روی گردان گشتند و حق را ترک کردند ; با این که آشکارا آن را می دیدند; جور و ستم، خواسته دل آن ها بود و اعوجاج و کژی موافق فکرشان» (فَتَاهَا(3) عَنْهُ، وَ تَرَکَا الْحَقَّ وَ هُمَا یُبْصِرَانِهِ، وَ کَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا، وَ الاِْعْوِجَاجُ رَأْیَهُمَا).

سپس امام یادآوری و تأکید مجدّدی بر مشروط بودن حکمیت آن ها می کند و می فرماید: «پیش از این که آن ها این رأی نادرست را و این حکم جائرانه را صادر کنند با آن ها شرط کرده بودیم که به عدالت حکم کنند و به حق عمل نمایند» (وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَیْهِمَا فِی الْحُکْمِ بالْعَدْلِ وَ الْعَمَلِ بالْحَقِّ سُوءَ رَأْیِهِمَا وَ جَوْرَ حُکْمِهِمَا).

کدام آیه از آیات قرآن می گوید بزرگواری همچون علی(علیه السلام) که اسلام با مجاهدت های او رونق گرفت و همواره در محضر پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و در دامان قرآن تربیت یافت و مظهر حق و عدالت است، از خلافت خلع شود؟ و نیز کدام آیه قرآن می گوید: کسی که بازمانده دوران جاهلیّت و کفر است و مظالم و ستم ها و حیله گری های او بر هیچ کس پنهان نیست و تمام افراد منفور و منافق را دور خود جمع کرده، به خلافت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) منصوب گردد؟!

آن گاه چنین نتیجه می گیرد: «بنابراین هنگامی که این دو نفر از راه حق منحرف شدند و حکم نادرستی بر خلاف حکم خداوند صادر کردند ما می توانیم به استناد دلیل محکم برای خود تصمیم بگیریم (و حکم آن ها را دور بیفکنیم!)» (وَالثِّقَةُ فِی أَیْدینَا لاَِنْفُسنَا، حِینَ خَالَفَا سَبیلَ الْحَقِّ، وَ أَتَیَا بمَا لاَ یُعْرَفُ مِنْ مَعْکُوس الْحُکْمِ).

به این ترتیب، امام(علیه السلام) به خورده گیران پاسخ دندان شکنی می دهد که اوّلا پذیرش حکمیّت از شما بود و ثانیاً آن ها در کار حکمیت، مطلق العنان و رها نبودند ; بلکه موظّف بودند همراه و همگام قرآن حرکت کنند و به میل خود سخنی نگویند. حال که آن ها به شرط خود عمل نکردند، حکم شان از درجه اعتبار به کلی ساقط است. جالب این که آن ها در حکم خود نیز با یکدیگر توافق نداشتند و یکی بر سر دیگری کلاه می گذارد و او را در برابر کار انجام شده قرار می دهد; به گونه ای که داد و فریادش بلند می شود; در حالی که در حکمیّت توافق حکمین شرط است. آیا چنین حکمیّتی پشیزی ارزش دارد؟!


نکته:

حکمین پشت به قرآن کردند:

اگر امام(علیه السلام) در این خطبه با صراحت می فرماید: حکمین قرآن را نادیده گرفتند و با این که حق را می دیدند به آن پشت کردند و هوای نفس را بر حقیقت مقدّم داشتند، دلیلش روشن است ; زیرا اگر آن ها به آیات مختلفی که در قرآن یا مستقیماً در فضیلت علی(علیه السلام) نازل شده و یا یک اصل کلی را بیان می سازد ـ که طبق روایات رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، علی(علیه السلام) نمونه بارز آن بوده است ـ می اندیشیدند در ترجیح آن حضرت بر شخصی همچون معاویه که فرزند دشمن شماره یک اسلام و پیامبر(صلی الله علیه وآله) یعنی ابوسفیان بود و در میسر پدر خود گام بر می داشت تردید به خود راه نمی دادند.

آیا قرآن مجید نمی گوید: «(إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ)(4) ; آیا آن کس که در رکوع، انگشتر به سائل بخشید و آیه در شأنش نازل شد، کسی جز علی(علیه السلام) بود؟ با این که ابن عباس، عماریاسر، جابربن عبدالله انصاری، ابوذر غفاری، انس بن مالک، عبدالله بن سلام، مسلمة بن کهیل، عبدالله بن غالب، عقبة بن حکیم و عبدالله بن ابیّ (این ده نفر) از صحابه همگی این حدیث را نقل کرده اند و شرح آن در تفاسیر اهل تسنن نیز نقل شده است.

آیا کسی که در جای پیامبر(صلی الله علیه وآله) در لیلة المبیت می خوابد و جان خود را آماده نثار کردن در راه پیامبر(صلی الله علیه وآله) می کند و صبحگاهان آیه (وَمِنَ النَّاس مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللهِ وَاللهُ رَءُوفٌ بالْعِبَاد)(5) در حق او نازل می شود، دیگری با او می تواند برابری کند؟!

آیا مقدّم داشتن کسی که قرآن او را بهترین مخلوقات (بعد از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)) شمرده و آیه «(إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ); کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند بهترین مخلوق خدایند»(6) در شأن او نازل شده، جای شک و تردید است؟

هنگامی که آیه مزبور نازل شد، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به علی(علیه السلام) فرمود: «مصداق این آیه تو و شیعیان تواند». (به شواهد التنزیل و الصواعق المحرقة و درالمنثور و نورالابصار و تفسیر طبری و غیر آن مراجعه کنید ـ برای شرح بیش تر درباره این گونه آیات به کتاب آیات ولایت در قرآن مراجعه کنید).(7)

آیا باید چند ماه، وقت امت اسلامی را بگیرند تا ببینند او برتر است یا معاویه؟! به راستی شگفت آور است اساساً این مقایسه، جفای بزرگی به امیرمؤمنان علی(علیه السلام) محسوب می شود که بخواهند او را در برابر معاویه قرار دهند و برتری آن حضرت را ثابت کنند ; خاک کجا و آفتاب کجا؟!(8)


پی نوشت:

  1. «ملأ» در لغت به معنای چیزی است که چشم را پر می کند و تعجّب بیننده را بر می انگیزد ; از همین رو به جمعیّت زیادی که رأی و عقیده واحدی دارند و اجتماع آن ها چشم ها را پر می کند، «ملأ» گفته می شود. این واژه با واژه «مملوّ» از یک ریشه گرفته شده است.

  2. «یجعجع» از ماده «جعجعه» در اصل در مورد خواباندن شتر بر زمین اطلاق می شود سپس به معنای خضوع و تسلیم در برابر چیزی بکار رفته است.

  3. «تاه» از ماده «تیه» به معنای تحیّر و سرگردانی و گمراهی گرفته شده است.

  4. بقره، آیه 207.   

  5. مائده، آیه 55.

  6. بینه، آیه 7.

  7. از جمله کسانی که این شأن نزول را نقل کرده اند، طبری، ابن هشام، حلبی و یعقوبی، احمد بن حنبل، ابن جوزی و ابن صباغ مالکی اند. (به جلد دوّم الغدیر، صفحه 48 و 49 مراجعه فرمایید).

سند خطبه

:

این خطبه را با اضافات فراوانی طبری، مورخ معروف در تاریخ خود در حوادث سال 37 هجری از «ابومخنف» نقل کرده است و مخاطبان آن، خوارج نهروانند. در آغاز این خطبه، امام علیه السلام مطالبی را درباره حکمین واشتباهات آن ها در این انتخاب ذکر فرموده؛ سپس آن چه را مرحوم سیّد رضی در این جا نقل کرده است با تفاوت مختصری بیان می کند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 428) بعید نیست که این خطبه بخشی از خطبه 127 باشد که گذشت

.