[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی معنی الحکمین:

فَأَجْمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ عَلَی أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَیْنِ، فَأَخَذْنَا عَلَیْهِمَا أَنْ یُجَعْجِعَا عِنْدَ الْقُرْآنِ وَ لَا یُجَاوِزَاهُ وَ تَکُونَ أَلْسنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ، فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَکَا الْحَقَّ وَ هُمَا یُبْصِرَانِهِ وَ کَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا وَ الِاعْوِجَاجُ [دَأْبَهُمَا] رَأْیَهُمَا، وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَیْهِمَا فِی الْحُکْمِ بالْعَدْلِ وَ الْعَمَلِ بالْحَقِّ سُوءَ رَأْیِهِمَا وَ جَوْرَ حُکْمِهِمَا، وَ الثِّقَةُ فِی أَیْدینَا لِأَنْفُسنَا حِینَ خَالَفَا سَبیلَ الْحَقِّ وَ أَتَیَا بمَا لَا یُعْرَفُ مِنْ مَعْکُوس الْحُکْمِ.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص14

از سخنان علی علیه السلام درباره حکمین [در این خطبه که با عبارت «فاجمع رای ملئکم علی ان اختاروا رجلین» (رای جماعت اشراف شما بر این قرار گرفت که دو مرد را برگزینند) شروع می شود. ابن ابی الحدید پس از توضیح لغات و اصطلاحات به دو لطیفه تاریخی و نامه یی که معاویه برای عمرو عاص نوشته است پرداخته و می گوید]:

ثوری، از ابو عبیدة نقل می کند که می گفته است: بلال پسر ابو بردة پسر ابو موسی اشعری که قاضی بود حکم به جدایی زن و شوهری داد. مرد گفت: ای خاندان ابو موسی، همانا و جز این نیست که خداوند شما را برای ایجاد تفرقه میان مسلمانان آفریده است.

معاویه برای عمرو عاص هنگامی که حاکم مصر بود و بر طبق شرطی که با معاویه کرده بود چنین نوشت: «اما بعد، گدایان حجازی و کسانی که از عراق برای دیدار می آیند بسیارند و پیش من چیزی بیش از آنچه به حجازیان عطا کنم نیست، امسال با فرستادن خراج مصر مرا یاری ده». عمرو برای او این ابیات را در نامه نوشت: «... من به آسانی و بخشش حکومت مصر را بدست نیاورده ام بلکه در آن هنگام که جنگ دشوار چون آسیا در گردش بود شرط کردم، وانگهی اگر دفاع من در قبال ابو موسی اشعری و گروه او نبود تو در حالی با آن رو به رو می شدی که چون کره شتر بانگ بر می آوردی».

سپس در ظاهر نامه هم ابیات زیر را نوشت و من این ابیات را به خط ابو زکریا یحیی بن علی خطیب تبریزی که رحمت خدا بر او باد دیده ام. «ای معاویه از بهره من غافل مباش و از راههای حق باز مگرد، گویا فریب من ابو موسی اشعری و آنچه را در «دومة الجندل» صورت گرفته است از یاد برده ای... سر انجام او سالار خود را از حکومت خلع کرد، همان گونه که کفش از پا بیرون می آورند و من حکومت را در تو به صورت موروثی پایدار ساختم همان گونه که انگشتری در انگشتها پایدار است. به کسان دیگر همسنگ کوهها بخشیده ای و به من همسنگ خردل همانا که فردای قیامت دشمن و مدعی ماست و بزودی با دلایل خداوند و پیامبر برهان خواهد آورد، و خون عثمان نجات دهنده ما نخواهد بود و از حق گریزگاهی نیست». چون این پاسخ به معاویه رسید پس از آن درباره مصر و مطالبه چیزی از آن از عمرو عاص هرگز سخنی نگفت.

عبد الملک بن مروان، روح بن زنباع و بلال بن ابی بردة بن ابو موسی را با پیامی پیش زفر بن حارث کلابی گسیل داشت و آن دو را بر حذر داشت که گول نخورند و در آن باره به روح بن زنباع تاکید بیشتری کرد. روح گفت: ای امیر المؤمنین: در دومة الجندل پدر بزرگ بلال فریب خورده است نه پدر من، چرا مرا از گول خوردن می ترسانی، بلال خشم گرفت و عبد الملک خندید.