[hadith]تحریم البدَع:

وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ یَسْتَحِلُّ الْعَامَ مَا اسْتَحَلَّ عَاماً أَوَّلَ، وَ یُحَرِّمُ الْعَامَ مَا حَرَّمَ عَاماً أَوَّلَ، وَ أَنَّ مَا أَحْدَثَ النَّاسُ لَا یُحِلُّ لَکُمْ شَیْئاً مِمَّا حُرِّمَ عَلَیْکُمْ، وَ لَکِنَّ الْحَلَالَ مَا أَحَلَّ اللَّهُ وَ الْحَرَامَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ. فَقَدْ جَرَّبْتُمُ الْأُمُورَ وَ ضَرَّسْتُمُوهَا وَ وُعِظْتُمْ بمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ وَ ضُرِبَتِ الْأَمْثَالُ لَکُمْ وَ دُعِیتُمْ إِلَی الْأَمْرِ الْوَاضِحِ، فَلَا یَصَمُّ عَنْ ذَلِکَ إِلَّا أَصَمُّ وَ لَا یَعْمَی عَنْ ذَلِکَ إِلَّا أَعْمَی، وَ مَنْ لَمْ یَنْفَعْهُ اللَّهُ بالْبَلَاءِ وَ التَّجَارِب، لَمْ یَنْتَفِعْ بشَیْءٍ مِنَ الْعِظَةِ، وَ أَتَاهُ التَّقْصِیرُ مِنْ أَمَامِهِ، حَتَّی یَعْرِفَ مَا أَنْکَرَ وَ یُنْکِرَ مَا عَرَفَ. [فَإِنَّ النَّاسَ] وَ إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ: مُتَّبعٌ شرْعَةً، وَ مُبْتَدعٌ بدْعَةً، لَیْسَ مَعَهُ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ بُرْهَانُ سُنَّةٍ وَ لَا ضِیَاءُ حُجَّةٍ.[/hadith]

فرموده است: «و اعلموا... حرّم علیکم»:

برخی از شارحان گفته اند: این سخن اشاره است به این که آنچه از طریق نصّ، ثابت شده و هر عملی که عرف زمان پیامبر اکرم (ص) بوده و از طریق نصّ تأیید گردیده است نقض آن با قیاس و اجتهاد جایز نیست، بلکه بطور کلّی نسبت به هر چیزی که نصّی وارد شده باید از همان متابعت شود و عدول از آن روا نیست، از این رو آنچه به مقتضای نصّ و عموم آن، در سال گذشته حلال بوده، در امسال نیز حلال است، و حرام نیز همین گونه است، و به مقتضای عمومی که این موضوع دارد نسخ نصّ و یا تخصیص آن با قیاس جایز نیست، و این بنا بر مذهب طایفه امامیّه است که قیاس متعارف اهل سنّت را باطل می دانند، همچنین گروهی از علمای علم اصول با این که قیاس را صحیح دانسته اند در این مورد از همین نظریّه پیروی کرده اند، و کسانی که تخصیص نصّ را از طریق قیاس جایز شمرده اند این گفتار امیر مؤمنان (ع) را بر عدم جواز نسخ نصّ وارد از کتاب و سنّت حمل کرده اند، جمله «ما أحدثه النّاس» اشاره به همین قیاس متعارف است.

فرموده است: «و لکن الحلال ما أحلّ اللّه و الحرام ما حرّم اللّه»:

این گفتار تأکید است بر ضرورت پیروی از نصّ و آنچه نزد اصحاب، معلوم و مسلّم بوده و بدان عمل کرده اند، نه آنچه را که آراء و مذاهب، از پیش خود پدید آورده اند.

فرموده است: «و قد جرّبتم الامور و ضرّستموها... الأمر الواضح»:

این سخنان به طرق تحصیل علم و آگاهی، و منابع اخذ آن اشاره دارد، رابطه آن با سخنان پیش این است که چون امور را به خوبی تجربه کرده اند، و از سرگذشت و فرجام کار گذشتگان خود پند گرفته اند، و مثلها برای آنها زده شده است، و به امری روشن که همان دین و طریقه آن است فراخوانده شده اند، ناگزیر نفوس آنها برای دانستن احکام شرع و مقاصد آن از کتاب و سنت و روش پیامبر اکرم (ص) مجهّز شده و بدعتهایی که پس از این پدید آمده بر آنان پوشیده نیست، و می دانند که هر بدعتی در دین حرام است چه رسد به این که بتوان حکمی را که صریح نصّ و مطابق سنّت، قطعی و مسلّم است به وسیله آن از میان برد، لذا کسی از این موعظه ها و مثلها و دعوتهایی که در امر دین می شود ناشنواست که به شدّت کر باشد، أصمّ به کسی گویند که سخت کر باشد، و عبارت «لا یصمّ... إلّا أصمّ» از قبیل این است که گفته می شود: «لا یجهل بهذا الأمر إلّا جاهل» یعنی: کسی این امر را نمی داند که سخت نادان باشد، معنای «لا یعمی عنه إلّا أعمی» نیز همین گونه است یعنی: دیده دل هیچ کس از آن کور نیست جز کسی که چشم باطنش سخت کور شده باشد.

فرموده است: «من لم ینفعه... من أمامه»:

سخنی حقّ و درست است، زیرا انسان در آغاز پیدایش از هر گونه علم و دانشی تهی است، و آنچه باعث آفرینش اعضا و جوارح برای او شده این است که بتواند به وسیله آنها صور محسوسات و معانی آنها را دقّت و بررسی کند و به روابط مثبت و منفیّ یا به موارد اشتراک و اختلافی که میان اشیا وجود دارد آشنا گردد و برای او تجربه حاصل شود، و دیگر علوم ضروری و اکتسابی را بداند و فرا گیرد.

«فمن لم ینتفع بالبلاء» یعنی کسی که از آزمونها و تجربه ها سود نبرد، (این سخن اشاره است به این که باید از امور عبرت گرفت و در آنها اندیشید) و از گرفتاریها و رنجها و تحمّل سختیها چیزی نیاموزد، پیداست که پند و اندرز نیز فایده ای به او نمی رساند، زیرا پندها و موعظه ها نتیجه دقّت در امور و ملاحظه تجلّی آیات الهی در آنهاست و آشکار است که هرگز فرع بدون اصل حاصل نمی شود و چنین انسانی از تکمیل نفس خود عاجز و از تشخیص مصالح خویش ناتوان است، احتمال دارد که مراد از عظة پند گرفتن نباشد بلکه مطلق پند و اندرز باشد، در این صورت نیز روشن است که پند و موعظه به او فایده ای نمی رساند، زیرا گرفتاریها و رویدادها بیش از هر چیز نفس را متأثّر و متوجّه می سازد و اگر کسی از شداید و گرفتاریها عبرت نیاموزد و تجربه ای نیندوزد به طریق اولی از وعظ و اندرز سودی نخواهد برد.

فرموده است: «من أمامه...»:

امام (ع) متذکّر می شود: چنین کسی تقصیر و گناه از پیش روی او در می آید، زیرا کمالاتی را که او بر حسب درک خود در پی آنهاست به سبب نقصان تجربه و نارسایی اندیشه و ناآگاهی به آنها دست نمی یابد، این ناکامی او در رسیدن به مقصود، و تکاپوی او در این راه به در آمدن گناه و تقصیر از پیش روی او تشبیه و تعبیر شده است.

فرموده است: «حتّی یعرف ما أنکر و ینکر ما عرف»:

این بیان به آثار و نتایجی اشاره دارد که نارسایی و ناآگاهی او به بار می آورد، و آن عبارت از درهم ریختگی فکر، و صدور حکم، بدون داشتن بینش لازم می باشد، گاهی می پندارد چیزی را که انکار کرده و نمی شناسد کاملا به حقیقت آن دانا و آگاه است، و زمانی دیگر آنچه را می شناخته و حکم به صحّت آن داده بر اثر خیالی که در او پدید آمده انکار می کند.

سپس امیر مؤمنان (ع) مردم را به دو دسته تقسیم می کند، دسته ای که پیرو شریعتند، شرعة یعنی راه و روش، و مراد از آن راه دین است و دسته دیگر بدعتگذارند، این دسته برای آنچه از پیش خود پدید آورده اند، هیچ گونه دلیل قابل اعتمادی از کتاب خدا و سنّت ندارند، و هیچ پرتوی از برهان که بتواند در ظلمات جهل راهنما و رهگشا باشد به همراه آنها نیست، تقسیم مردم به این دو دسته برای این است که شنوندگان به گروهی که برتری دارند بپیوندند.