[hadith]القرآن:

[فَإِنَ] وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَعِظْ أَحَداً بمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِینُ، وَ فِیهِ رَبیعُ الْقَلْب وَ یَنَابیعُ الْعِلْمِ وَ مَا لِلْقَلْب جِلَاءٌ غَیْرُهُ، مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَکِّرُونَ وَ بَقِیَ النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُونَ؛ فَإِذَا رَأَیْتُمْ خَیْراً فَأَعِینُوا عَلَیْهِ، وَ إِذَا رَأَیْتُمْ شَرّاً فَاذْهَبُوا عَنْهُ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) کَانَ یَقُولُ: یَا ابْنَ آدَمَ اعْمَلِ الْخَیْرَ وَ دَعِ الشَّرَّ، فَإِذَا أَنْتَ جَوَادٌ قَاصِدٌ.[/hadith]

فرموده است: «إنّ اللّه سبحانه لم یعظ أحدا بمثل هذا القران»:

این سخن بازگشت به بیان فضایل قرآن است، و در این باره واژه هایی استعاره فرموده است:

1-  واژه حبل (ریسمان) است که با صفت متین (استوار) آن را ترشیح داده است، مناسبت این استعاره را ما بارها گفته ایم.

2-  دیگر صفت أمین (امانت دار) است که وجه استعاره این کلمه را نیز پیش از این شرح داده ایم.

3-  لفظ ربیع (بهار) است، استعاره آن بدین مناسبت است که دلها به سبب قرآن زنده و شکوفا می شود همچنان که چهار پایان در فصل بهار به زندگی نوی دست می یابند.

4-  واژه ینابیع (سرچشمه ها) برای قرآن استعاره شده است، زیرا هنگامی که در قرآن تدبّر شود، و در آیات آن دقّت و بررسی گردد، مانند آب که از چشمه ها جوشان و سرازیر می گردد، دانشهای بسیاری از آن ریزان می شود که می تواند انسان از آنها سود برد.

5-  دیگر واژه جلاء (روشنی) است، وجه استعاره این لفظ برای قرآن این است که همان گونه که صیقل به آینه جلا و روشنی می دهد قرآن هم هنگامی که مورد تدبّر و اندیشه قرار گیرد و معانی آن فهم گردد زنگار جهالت را از صفحه دل می زداید و به آن روشنی می بخشد.

اگر گفته شود: چرا فرموده است: برای دل، غیر از قرآن روشنی و جلایی نیست با این که علوم دیگر نیز مایه روشنی قلب است به این پرسش به دو گونه می توان پاسخ داد:

اوّل-  دانشهایی که دل را جلا می دهد و زنگار اوهام را از آن می زداید دانشهایی است که انسان را برای سیر الی اللّه آماده می کند، و به منتها درجه کمال نفسانی می رساند مانند علوم الهی و علم اخلاق و علم احوال معاد، و در این زمینه دانشی نیست مگر این که اصل و ریشه آن در قرآن موجود بوده و از آن گرفته شده است.

دوّم-  این که آن حضرت زمانی این مطلب را بیان فرموده است که علمی مدوّن و در دسترس نبوده و برای مسلمانان جز قرآن کریم راهی برای استفاده این مطالب وجود نداشته است، در این صورت جز قرآن چیزی برای زدودن زنگار دل و روشنی آن نیست.

فرموده است: «مع أنّه قد ذهب المتذکّرون»:

یعنی: اگر چه کسانی که در مقاصد قرآن می اندیشیدند رفته اند، و آنانی باقی مانده اند که قرآن را به دست فراموشی سپرده، و یا به عمد خود را به فراموشی زده و از ندای الهی سر برتافته خود را سرگرم دنیا ساخته اند، بدیهی است این گفتار برای شنوندگان مایه توبیخ و سرزنش است.

پس از این امام (ع) دستور می دهد به کسی که عمل نیکی انجام می دهد در این کار به او کمک کنند، بدیهی است کمک انواع بسیاری دارد، همچنین هنگامی که با عمل بدی روبرو می شوند آن را زشت شمارند، و از آن روی گردانند. آن بزرگوار برای اثبات وجوب اوامرش به حدیث نبوی (ص) استشهاد می کند، این حدیث شریف گویای این است که اقدام بر کار نیک و خودداری از انجام دادن کار بد واجب است و در این صورت است که انسان، نیکوکردار و میانه رفتار خواهد بود.

صفت جواد و قاصد هر دو استعاره اند وجه مناسبت این است: کسی که کار نیک انجام می دهد و از اقدام به کار بد خودداری می کند، در صراط مستقیم قرار دارد و رو به خدا گام برمی دارد و کژی و انحرافی در کار و روش او نیست و مانند اسب رهواری که در جادّه مستقیم به حرکت در آمده است در سلوک الی اللّه و طیّ مدارج راه حقّ از هر کس دیگر رهروتر و تیزپاتر خواهد بود.