[hadith]القرآن:

[فَإِنَ] وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَعِظْ أَحَداً بمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ سَبَبُهُ الْأَمِینُ، وَ فِیهِ رَبیعُ الْقَلْب وَ یَنَابیعُ الْعِلْمِ وَ مَا لِلْقَلْب جِلَاءٌ غَیْرُهُ، مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَکِّرُونَ وَ بَقِیَ النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُونَ؛ فَإِذَا رَأَیْتُمْ خَیْراً فَأَعِینُوا عَلَیْهِ، وَ إِذَا رَأَیْتُمْ شَرّاً فَاذْهَبُوا عَنْهُ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) کَانَ یَقُولُ: یَا ابْنَ آدَمَ اعْمَلِ الْخَیْرَ وَ دَعِ الشَّرَّ، فَإِذَا أَنْتَ جَوَادٌ قَاصِدٌ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 595-592

در قرآن بهار دل ها و چشمه جوشان علوم است:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، بار دیگر به سراغ قرآن و بیان عظمت و آثار آن می رود تا آن چه را در بیانات قبل ذکر کرده است از این طریق تحکیم و تکمیل کند ; در این جا به چند نکته تازه درباره قرآن می پردازد ; نخست می فرماید: «خداوند سبحان، احدی را به چیزی مانند قرآن، پند و اندرز نداده است» (وَ إِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَعِظْ أَحَداً بمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ).

زیرا کتب آسمانی که از سوی خدا برای هدایت خلق نازل شده در بر گیرنده بهترین مواعظ الهی است. در میان این کتب، قرآن مجید آفتابی است درخشان و به راستی مواعظ قرآن بی نظیر و پند و اندرزهای آن بی مانند است. گاه مستقیماً با بندگان سخن می گوید ; گاه به صورت سؤالی که پاسخش از درون وجدان بر می خیزد آن ها را اندرز می دهد ; گاه تاریخ مملوّ از عبرت پیشینیان را بازگو می کند و زمانی با ذکر مثال های گویا و زیبا حقایق عقلی را لباس حسّی می پوشاند و تمام این ها با فصیح ترین عبارت و بلیغ ترین تعبیرات بیان می شود; به همین دلیل مواعظی همچون مواعظ قرآن وجود ندارد.

سپس برای این مطلب چند دلیل ذکر می کند ; می فرماید: «زیرا قرآن رشته محکم خدا و وسیله مطمئن اوست. در قرآن، بهار دل ها و چشمه های جوشان علم و دانش است و برای (زدودن زنگار غفلت وگناه از) قلب، صیقلی جز قرآن نیست» (فَإِنَّهُ «حَبْلُ اللهِ الْمَتِینُ(1)»، وَ سَبَبُهُ الاَْمِینُ، وَ فِیهِ رَبیعُ الْقَلْب، وَ یَنَابیعُ(2) الْعِلْمِ، وَ مَا لِلْقَلْب جِلاَءٌ غَیْرُهُ).

امام(علیه السلام) در این پنج جمله، گفتنی ها را درباره قرآن فرموده است ; نخست آن را ریسمان محکم الهی معرّفی می کند که گویی از آسمان به زمین کشیده شده، تا بندگان به آن چنگ زنند و خود را به اوج آسمان ها برسانند و به مقام قرب او نزدیک شوند. این همان عروة الوثقایی است که خداوند به آن اشاره کرده که هر کس به آن چنگ زند اهل نجات است: (فَمَنْ یَکْفُرْ بالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِنْ باللهِ فَقَدْ اسْتَمْسَکَ بالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لاَ انفِصَامَ لَهَا). به یقین، طریق ایمان به خدا و کفر به طاغوت، قرآن است.

و در جمله دوّم آن را «سبب امین» می شمرد; یعنی واسطه ای است در میان خلق و خالق که هیچ گونه خطا و اشتباه و خیانتی در آن راه ندارد و آن چه در آن است، حقّ خالص است.

در سوّمین جمله آن را بهار دل ها می شمرد; همان گونه که در فصل بهار، پیکر مرده درختان جان می گیرد و شکوفه ها و برگ و گل بر شاخسار آن ها نمایان می شود و مرغان چمن با شور و نشاط، نغمه حیات سر می دهند، کسانی که در کنار قرآن قرار بگیرند روح و جانی تازه پیدا می کنند و شکوفه ها و گل های ایمان و اخلاق و فضیلت بر شاخسار روحشان ظاهر می شود; نغمه های قرآنی قلب آن ها را نوازش می دهد و از عشق و محبّت پروردگار سرشار می سازد.

در چهارمین جمله اشاره به این می کند که سرچشمه های علوم در قرآن است ; نه تنها علومی که به معرفت خدا منتهی می شود و روح و تقوا و فضیلت را در انسان پرورش می دهد، بلکه قرآن انگیزه ای برای پرداختن به علومی است که پیرامون آفرینش انسان، خلقت آسمان و زمین وانواع موجودات و گیاهان سخن می گوید و اشارات پرمعنایی در هر زمینه دارد.

در پنجمین جمله به این حقیقت اشاره می کند که برای زدودن زنگارهایی که بر اثر غفلت و گناه بر قلب انسان می نشیند و صفا و نورانیّت را از آن می گیرد، بهترین وسیله، تلاوت قرآن واندیشیدن در آن است و این که می فرماید: «تنها وسیله برای رسیدن به این هدف، قرآن است» اشاره به این است که وسایل دیگر در واقع از قرآن کمک می گیرند و خمیر مایه همه آن ها در قرآن است. مسلّماً، کتابی که دارای این اوصاف پنج گانه است، بهترین موعظه الهی است.

و در ادامه از وضع موجود مسلمین در برابر قرآن ابراز ناراحتی و نگرانی کرده، می فرماید: «اما متأسفانه آن ها که از قرآن پند می گرفتند (و بیدار دل بودند) رفتند و فراموشکاران یا خود به فراموشی زدگان مانده اند» (مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَکِّرُونَ، وَ بَقِیَ النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُونَ).

این سخن پاسخ اشکال مقدّری است که اگر آثار بسیار سازنده قرآن که بدان اشاره شد در جامعه اسلامی کم رنگ شده، به علت کم رنگی قرآن نیست ; بلکه به جهت غفلت غافلان یا تغافل منافقان از این منبع فیض الهی است.

این سخن، شبیه چیزی است که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در خطبه 182 فرموده است که بعد از اظهار تأسف شدید از شهادت دوستان آگاه و با وفا شدیداً گریه کرد ; سپس فرمود: «أوّه علی اخوانی الذین تلووا القرآن فأحکموه و تدبّروا الفرض فأقاموه، أحیوا السنة و اماتوا البدعة ; دریغا از برادرانم که قرآن را خواندند و آن را استحکام بخشیدند و در واجبات الهی تدبّر کردند و آن ها را بر پا داشتند ; سنّت های الهی را زنده و بدعت ها را نابود کردند».

امام(علیه السلام) در این جا مردم را به سه گروه تقسیم می کند: گروهی که بیدارند و از آیات الهی همواره بهره می گیرند و گروهی که در مادیات دنیا و هوا و هوس غرقند و قرآن را به فراموشی سپرده اند و گروه سوّمی که آگاهانه خود را به فراموش کاری می زنند ; پیام های قرآن را رها کرده و از کنار آن به سادگی می گذرند ; با این که با گوش خود این پیام ها را می شنوند.

اگر زمانی جامعه اسلامی را از جهات مختلف بیمار ببینیم، نه به دلیل کوتاهی طبیب است و نه به علت بی اثر بودن نسخه اوست ; بلکه علت واقعی، به کار نبستن این نسخه شفابخش الهی است.

امام(علیه السلام) در ادامه این سخن، گویا در پاسخ ایراد کسی که می گوید اگر گروهی راه حق را فراموش کردند یا خود را به فراموشی زدند به جهت این بوده است که راه حق شناخته نیست و چنان با طرق باطل آمیخته شده که تشخص آن، آسان به نظر نمی رسد، می فرماید: «راه روشن است هرگاه کار نیکی را مشاهده کردید به آن کمک کنید و هر زمان کار شرّی را دیدید از آن بگذرید ; زیرا رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرمود: ای فرزند آدم، کار نیک انجام ده و بدی را رها کن که اگر چنین کنی در جاده مستقیم و میانه (دور از افراط و تفریط) گام بر خواهی داشت» (فَإِذَا رَأَیْتُمْ خَیْراً فَأَعِینُوا عَلَیْهِ، وَ إِذَا رَأَیْتُمْ شَرّاً فَاذْهَبُوا عَنْهُ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ کَانَ یَقُولُ: «یَابْنَ آدَمَ، اعْمَلِ الْخَیْرَ وَ دَعِ الشَّرَّ، فَإِذَا أَنْتَ جَوَادٌ(3) قَاصِدٌ(4)»).

از آن چه گفته شد روشن گردید که خیر و شرّ در این عبارات، معنای وسیع و گسترده ای دارد ; بر خلاف آن چه بعضی از شارحان نهج البلاغه پنداشته اند که تنها ناظر به موضوع وفای به بیعت و بیعت شکنی است.

این سخن اشاره ای به حسن و قبح عقلی نیز دارد که انسان خیر و شر را تا حد زیادی با عقل و فکر خود درک می کند و اگر به آن عمل کند بخش مهمی از راه راست و جاده مستقیم را پیموده است.

درباره عظمت قرآن و اهمّیّت محتوای آن در مجلدات پیشین (جلد اوّل ذیل خطبه 18 و جلد چهارم ذیل خطبه 110) بحث های فراوانی داشتیم و به خواست خدا در ذیل خطبه 198 نیز بحث های مشروح دیگری خواهد آمد.


پی نوشت:

  1. «متین» از ماده «متن» در اصل به معنای دو عضله نیرومند است که در دو طرف ستون فقرات قرار دارد و پشت انسان را محکم می سازد. سپس به هر موضوع محکمی اطلاق شده است.

  2. «ینابیع» جمع «ینبوع» (بر وزن مقبول) به معنای چشمه است.

  3. «جواد» در اصل به معنای اسب سریع السیر است و ازماده «جود» به معنای بخشش گرفته شده ; سپس به انسان های با استقامت و کوشا اطلاق شده است.

  4. «قاصد» ازماده «قصد» به معنای میانه روی گرفته شده ; بنابراین قاصد کسی است که در جاده مستقیم بدون افراط و تفریط گام بر می دارد.