[hadith]انواع الظلم:

أَلَا وَ إِنَّ الظُّلْمَ ثَلَاثَةٌ: فَظُلْمٌ لَا یُغْفَرُ وَ ظُلْمٌ لَا یُتْرَکُ و ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لَا یُطْلَبُ؛ فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذی لَا یُغْفَرُ فَالشِّرْکُ باللَّهِ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَی: «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بهِ»، وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذی یُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْد نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ، وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذی لَا یُتْرَکُ، فَظُلْمُ الْعِبَاد بَعْضِهِمْ بَعْضاً، الْقِصَاصُ هُنَاکَ شَدیدٌ، لَیْسَ هُوَ جَرْحاً باْلمُدَی وَ لَا ضَرْباً بالسِّیَاطِ وَ لَکِنَّهُ مَا یُسْتَصْغَرُ ذَلِکَ مَعَهُ. فَإِیَّاکُمْ وَ التَّلَوُّنَ فِی دینِ اللَّهِ، فَإِنَّ جَمَاعَةً فِیمَا تَکْرَهُونَ مِنَ الْحَقِّ خَیْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِیمَا تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ، وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی وَ لَا مِمَّنْ بَقِیَ.[/hadith]

سپس آن حضرت ظلم را بر سه گونه تقسیم می کند:

1-  ستمی که هرگز آمرزیده نمی شود، و این ظلمی است که آدمی با شرک ورزیدن به خدا به خویشتن روا می دارد، این که خداوند هرگز از این ظلم در نمی گذرد، هم به دلیل نصّ است و هم به برهان عقل، امّا نصّ، قول خداوند متعال است که «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بهِ» و دلیل عقل این است که آمرزش یا عبارت از محو آثار گناه از لوح نفوس است، و یا چیزی است که مستلزم این معنا و شامل حفظ الهی از دچار شدن آدمی به آتش دوزخ است، لیکن حالات بدنی متمرکز در نفوس مشرکان که آنها را از خداوند دور کرده و مانع آنها از شناخت خداوند گردیده است حالاتی است که در نفوس آنها راسخ گشته و ملکه آنها شده و زدودن و از میان بردن آنها با ملاحظه این که گوش شنوا برای شنیدن معارف دینی ندارند ممکن نیست، از این رو باید در دوزخ به سر برند و به غلّ و زنجیر حالات خود کشیده شوند، در این صورت آمرزش خداوند شامل آنها نمی شود، زیرا نمی توانند از حالاتی که ملکه آنها شده و در ژرفای وجود آنها ریشه دوانیده رهایی یابند و در حوزه جاذبه معارف الهی نیز در نمی آیند تا در پناه عصمت معرفت قرار گیرند.

2-  ظلمی است که ترک نمی گردد یعنی نادیده گرفته نمی شود و ناگزیر باید به جا آورنده آن مورد عقوبت و کیفر قرار گیرد، و این ستمی است که مردم در باره یکدیگر روا می دارند، حدیث آن حضرت که فرموده است: «روزی که انتقام گوسفند بی شاخ از شاخدار گرفته می شود» اشاره به همین نوع ستم است، این نوع ستمکاران اگر به معارف دینی رو آورند و به آنچه مایه رستگاری است چنگ زنند پس از گذشت زمانی، از عذاب رهایی می یابند، لیکن دوران عذاب آنها بر حسب شدّت و ضعف صفات زشتی که در آنها رسوخ یافته و درجه ظلمی که مرتکب شده اند متفاوت است، حدیث پیامبر اکرم (ص) که فرموده است: «از آتش بیرون آورده می شوند پس از آن که سوخته و زغال شده باشند» اشاره به همین دسته است.

3-  ستمی است که بخشیده و از آن صرف نظر می شود، و این ظلمی است که بنده با ارتکاب گناهان و لغزشهای کوچک به خود روا می دارد، و این گناهان به آن درجه نیست که آثار زشت آنها برای همیشه در نفس باقی بماند و ملکه آن شود بلکه عوارض ناشی از این لغزشها بزودی از نفس زایل و زدوده می گردد، خداوند متعال در این باره فرموده است: «وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاس عَلی ظُلْمِهِمْ» یعنی در حالی که آنها ستمکارند خداوند از ستم آنان در می گذرد و آنان را می آمرزد.

پس از این امام (ع) با ذکر این که کیفر ستم در آخرت بسیار سخت است مردم را از آن پرهیز می دهد، و درست فرموده است که عقوبت آن جا مانند قصاص دنیا از قبیل زخم کارد و ضربه تازیانه نیست، بلکه سوختن در آتش دنیا که طبق مشهور سخت ترین عقوبت است در برابر عذاب آخرت اندک و ناچیز است، روایت شده است پیامبر خدا (ص) در میان یارانش نشسته بود که صدای افتادن چیزی را شنید، فرمود: «این صدای سنگی است که خداوند متعال از کنار جهنّم به درون آن فرستاده و هفتاد پاییز است پایین می رود و هم اکنون به قعر آن رسیده است» بدیهی است این یکی از اوصاف محسوس جهنّم است.

باید دانست که این روایت دنباله ای دارد که معنای آن را روشن می کند، و آن این است که راوی گفته است: پس از این، بانگ و فریادی را شنیدیم، گفتیم این چیست گفتند فلان منافق مرده است و در این روز عمر او هفتاد سال بود، یکی از نکته گویان گفته است: مراد از جهنم در این حدیث همین دنیا و خوشیهای آن است، و سنگ برای آن شخص منافق استعاره شده بدین مناسبت که او در مدّت زندگی از وجود خویش سودی نبرده و خیری برای آخرت خود به دست نیاورده و از این نظر به سنگ شباهت داشته است، مقصود از فرو فرستادن او از جانب خدا، افاضه نعمتهای دنیوی به اوست که اسباب کامیابیها را در دنیا برای وی فراهم ساخته، و در کامرانیها و شهوتهای خود فرو رفته و سرگردان به وادی گمراهی در افتاده است، چنان که در قرآن فرموده است: «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ» امّا شفیر جهنّم لبه و آغاز آن است، و در مورد منافق زمانی است که برای فرو رفتن در شهوات آماده می شود، و بهره گیری از خوشیها و لذّات دنیا را که سبب کشانیده شدن او به وادی گمراهی و تباهی است آغاز می کند، و منظور از این که هفتاد پاییز گذشته تا به قعر جهنّم رسیده است مدّت عمر این منافق است که همه آن را صرف بهره برداری از لذّات و شهوات کرده است، و مراد از رسیدن او به ته جهنم، رسیدن مرگ وی و روبرو شدن او با سخت ترین عذابها به سبب دستاورد بد و صفات زشتی که از دنیا به همراه آورده است و ما بارها در این کتاب بدان اشاره کرده ایم.

سپس آن بزرگوار شنوندگان را از تلوّن و رنگارنگ بودن در دین خدا بر حذر می دارد و این سخن کنایه از نفاق آنها نسبت به یکدیگر است، زیرا این صفت موجب تفرقه و پراکندگی اجتماع است از این رو فرموده است: اجتماع بر حقّی که شما آن را دوست نمی دارید بهتر است از جدایی بر باطلی که شما آن را دوست می دارید، یعنی اجتماع بر حقّی مانند جنگ که مکروه شماست بهتر از پراکندگی بر باطل است که محبوب شماست مانند سرگرم شدن به خوشیها و لذّات دنیا، و برای تکمیل و تأکید منع از پراکندگی و تفرقه فرموده است: خداوند هرگز در سایه پراکندگی و جدایی خیری به کسی عطا نکرده است، نه از میان گذشتگان و نه از کسانی که باقی هستند، و چون خیر و خوبی در گردهمایی و الفت و محبّت است تا این که جامعه یک پارچه و همچون تن واحدی شود، و نظام جهان کامل گردد، لذا آثاری که بر جدایی و پراکندگی مترتّب است درست عکس اینهاست، همچنین از پیامبر گرامی (ص) نقل شده است که: هر کس از جماعت به اندازه یک وجب دوری گزیند طوق اسلام را از گردن خویش برداشته است، و ما پیش از این در باره فضیلت اتّحاد و اجتماع سخن گفته ایم.