[hadith]وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ الْمُؤْمِنَ [لَا یُمْسی وَ لَا یُصْبحُ] لَا یُصْبحُ وَ لَا یُمْسی إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلَا یَزَالُ زَارِیاً عَلَیْهَا وَ مُسْتَزیداً لَهَا؛ فَکُونُوا کَالسَّابقِینَ قَبْلَکُمْ وَ الْمَاضِینَ أَمَامَکُمْ، قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْیَا تَقْوِیضَ الرَّاحِلِ، وَ طَوَوْهَا طَیَّ الْمَنَازلِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 551-549

نقد خویشتن!

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه، درس مهم دیگری به پویندگان راه حق و سالکان مسیر قرب خداوند می دهد ; می فرماید: «بدانید ای بندگان خدا که انسان با ایمان، صبح و شام بر او نمی گذرد مگر این که نزد خویش متهم است. پیوسته از خود عیب می گیرد (و خویشتن را نقد می کند) و برای خود طالب تکامل و فزونی است» (وَاعْلَمُوا ـ عِبَادَاللهِ ـ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لاَ یُصْبحُ وَ لاَ یُمْسی إِلاَّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ(1) عِنْدَهُ، فَلاَ یَزَالُ زَارِیاً(2) عَلَیْهَا وَ مُسْتَزیداً لَهَا).

می دانیم یکی از حجاب ها و موانع راه تکامل انسان، حبّ ذات است که عیوبش را در نظرش زیبا و ضعف ها را نقاط قوّت نشان می دهد; بنابراین اگر کسی می خواهد راه پیشرفت و کمال را بپوید باید نسبت به خویشتن بدبین باشد و همواره در برابر صفات و اعمال خویش بر کرسی نقد بنشیند تا پرده های حبّ ذات را کنار زند و واقعیت خویش را آن گونه که هست ببیند. این نکته مهمی است که امام(علیه السلام) در این عبارت کوتاه، طیّ سه جمله بیان فرموده است ; نخست می گوید: نسبت به خویش بدگمان باش ; سپس می فرماید: خود را نقد کن ; و سرانجام می افزاید: خود را به کمال مطلوب برسان.

در خطبه همّام که صد و ده درس اخلاقی را تشکیل می دهد نیز به همین نکته اشاره شده ; می فرماید: «فَهُمْ لاَِنْفُسهِمْ مُتَّهِمُونَ; پرهیزگاران کسانی اند که خود را متهم می سازند (و از خوش بینی های بی جا در مورد صفات و افعال خویش اجتناب می کنند).

امام(علیه السلام) در پایان این عبارت دستور می دهد که نگرش شما به دنیا همچون کسی باشد که عمود خیمه را پایین کشیده و بساط خیمه را جمع کرده و به سوی مقصد در حرکت است و منازل میان راه را یکی پس از دیگری طی می کند و هرگز دنیا را محلّ اقامت و استقرار نمی نگرد ; «بنابراین همچون پیشینیان و گذشتگان (صالح) خود باشید که قبل از شما بودند. آن ها شبیه مسافری بودند که عمودهای خیمه را برگرفته و طی طریق می کند (دنیا را گذرگاهی می دانستند به سوی سرای جاویدان)» (فَکُونُوا کَالسَّابقِینَ قَبْلَکُمْ، وَ الْمَاضِینَ أَمَامَکُمْ. قَوَّضُوا(3) مِنَ الدُّنْیَا تَقْوِیضَ الرَّاحِل، وَ طَوَوْهَا(4) طَیَّ الْمَنَازل).


چند نکته مهم:

1ـ در اسلام، همواره به حسن ظن دستور داده می شود; ولی چرا در این جا امام(علیه السلام) به بدگمانی دستور می دهد؟ دلیلش روشن است، حسن ظن باید درباره دیگران باشد ; ولی درباره خود انسان که به طور طبیعی حسن ظنّ افراطی وجود دارد تا آن جا که نقطه های ضعف خود را قوّت، و صفات زشت را گاهی فضایل اخلاق می پندارد. به بدگمانی فرمان داده شده تا خویشتن دوستی افراطی تعدیل گردد. باید انسان به نقد خویش بنشیند و بدون اغماض، اعمال و رفتار و اخلاق خود را بررسی کند تا راه کمال و پیشرفت به روی او گشوده شود ; درست مانند کسی که از جاده پرخطری عبور می کند، هر گاه با دیده خوش بینی به همه چیز نگاه کند به یقین، گرفتار حوادث دردناک می شود و اگر با نگاه بدگمانی بنگرد با احتیاط از لابه لای خطرها می گذرد و به سر منزل مقصود می رسد. باید توجّه داشت که نقّادی از خویشتن، هرگز با مسأله اعتماد به نفس منافات ندارد. اعتماد به نفس مانند آن است که انسان، سرمایه عظیمی در اختیار داشته باشد و از وجود این سرمایه با خبر باشد ; این مطلب مانع از آن نمی شود که در به کارگیری سرمایه در یک محیط پرخطر، احتیاط های لازم را فراموش کند.

2- امام(علیه السلام) دو الگو فرا راه مخاطبان قرار داده: کسانی که در گذشته دور می زیسته اند (کالسابقین قبلکم) و کسانی که در گذشته نزدیک بوده اند (والماضین امامکم) چرا که بررسی زندگی هر یک از این دو گروه، درس های آموزنده خاصی دارد.

امام علیه السلام در پایان این عبارت دستور می دهد که نگرش شما به دنیا همچون کسی باشد که عمود خیمه را پایین کشیده و بساط خیمه را جمع کرده و به سوی مقصد در حرکت است و منازل میان راه را یکی پس از دیگری طی می کند و هرگز دنیا را محلّ اقامت و استقرار نمی نگرد؛ اتفاقاً همه مشکلات دنیاپرستان از همین جا سرچشمه می گیرد که مرگ را به کلّی فراموش می کنند و زندگانی خود را در این جهان، عملًا جاودان فرض می کنند؛ غافل از این که گاه با چشم خود می بینیم چند ثانیه کوتاه از یک زلزله یا یک سیلاب، محصول صدها سال را بر باد می دهد و یک منطقه آباد، چنان درهم می ریزد که گویی هرگز ساکنانی در آن جا نبوده اند.

(5)


پی نوشت:

  1. «ظنون» صیغه مبالغه از ماده «ظن» (به معنای گمان) است و معمولا در این موارد به معنای گمان بد به کار می رود ; بنابراین ظنون در این جا به معنای کسی است که نسبت به خویش با چشم انتقاد می نگرد و متهم می سازد و ماده «ظن» گاه به معنای چیز کم آمده ; بنابراین ظنون به افراد ضعیف و بی دست و پا گفته می شود و در خطبه یاد شده همان معنای اوّل قصد شده است.

  2. «زاری» به معنای عیب جو از ماده «زَرْی» (بر وزن زرع) به معنای عیب جویی گرفته شده است.

  3. «قوضوا» از ماده «تقویض» به معنای ویران کردن، درهم ریختن یا فرو کشیدن عمود خیمه است که برای جمع کردن خیمه صورت می گیرد.

  4. «طووها» از ماده «طیّ» به معنای در نوردیدن گرفته شده است.

  5. هنگامی که سطور یاد شده نوشته می شد مردم کشور ما در سوک ده ها هزار قربانی زلزله شدیدی که در شهر بم واطراف آن واقع شد به سر می بردند. زلزله در 12 ثانیه (آری فقط در 12 ثانیه!) شهر آباد و سرسبز و خرّمی را به تلی از خاک تبدیل کرد. گویی شهری است که هزاران سال بر آن می گذرد و خاموش است. به یقین، می دانستیم دنیا بی اعتبار است اما تا این حد ندیده بودیم. (5/10/1382 شمسی، مطابق با دوّم ذی القعده 1424 قمری).