[hadith]وَ اللَّهِ لَوْ شئْتُ أَنْ أُخْبرَ کُلَّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِیعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ، وَ لَکِنْ أَخَافُ أَنْ تَکْفُرُوا فِیَّ برَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله)؛ أَلَا وَ إِنِّی مُفْضِیهِ إِلَی الْخَاصَّةِ مِمَّنْ یُؤْمَنُ ذَلِکَ مِنْهُ. وَ الَّذی بَعَثَهُ بالْحَقِّ وَ اصْطَفَاهُ عَلَی الْخَلْقِ، مَا أَنْطِقُ إِلَّا صَادقاً، وَ قَدْ عَهِدَ إِلَیَّ بذَلِکَ کُلِّهِ وَ بمَهْلِکِ مَنْ یَهْلِکُ وَ مَنْجَی مَنْ یَنْجُو وَ مَآلِ هَذَا الْأَمْرِ، وَ مَا أَبْقَی شَیْئاً یَمُرُّ عَلَی رَأْسی إِلَّا أَفْرَغَهُ فِی أُذُنَیَّ وَ أَفْضَی بهِ إِلَیَّ. أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّکُمْ عَلَی طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبقُکُمْ إِلَیْهَا، وَ لَا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَی قَبْلَکُمْ عَنْهَا.[/hadith]

پس از این امیر مؤمنان (ع) سوگند یاد می کند که اگر بخواهد می تواند هر یک از آنها را به مقاصدی که دنبال می کنند و کارهایی که انجام می دهند و همه احوالی که دارند خبر دهد، و این سخن همانند گفتار مسیح (ع) می باشد که در قرآن آمده است: «وَ رَسُولًا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بآیَةٍ» و ما در مقدّمه این کتاب امکان و سبب این علم را در باره پیامبران و دوستان خدا بیان کرده ایم.

فرموده است: «و لکن أخاف أن تکفروا فیّ برسول اللّه (ص)»:

یعنی بیم دارم در باره من غلوّ کنید و مرا بر پیامبر خدا (ص) برتری دهید، بلکه بیم داشت که با غلوّ در باره او به خدا کافر شوند چنان که نصارا هنگامی که مسیح (ع) آنان را از امور غیبی خبر می داد مدّعی خدایی او شدند.

سپس فرموده است: «ألا و إنّی مفضیه إلی الخاصّة»:

یعنی من این اخبار و اسرار را به خواصّ اصحاب خود می رسانم، منظور از خواصّ اصحاب، یاران دانشمند و ثابت قدم اوست که به رسوخ و استحکام ایمان آنها مطمئن، و از انحراف آنها به کفر ایمن است، و این روش همه بزرگان علم و حکمت است که ودایع دانش خود را جز به کسانی که شایستگی آن را داشته باشند نمی سپارند، با این همه چنان که می دانیم برخی از مردم برای علی (ع) مقام نبوّت قائل شدند، و او را در رسالت شریک حضرت محمّد (ص) دانستند و گروهی از این بالاتر رفته در باره او ادّعای الوهیّت کردند و مدّعی شدند که او محمّد (ص) را به پیامبری فرستاده است، و ادّعاهای باطل دیگری که غلاة و گمراهان در باره آن حضرت گفته و رواج داده اند، یکی از شاعران اینها گفته است:

و من أهلک عادا و ثمود بدواهیه            و من کلّم موسی فوق طور إذ ینادیه

و من قال علی المنبر یوما و هو راقیه            سلونی أیّها النّاس فحاروا فی معانیه

و دیگری گفته است:

إنّما خالق الخلائق من          زعزع أرکان خیبر جذبا

قد رضینا به إماما و مولی          و سجدنا له إلها و ربّا

پس از این امام (ع) سوگند یاد می کند که جز به راستی سخن نگفته و آنچه در باره این امور خبر می دهد غیر از این نیست، و اعلام می کند که پیامبر خدا (ص) این اسرار را به او آموخته و محلّ نابودی آن کسی را که نابود می شود و... به او خبر داده است، أفضی به إلیّ یعنی آن را به من رسانیده و مرا بدان آگاه ساخته است.

باید دانست که آنچه را پیامبر خدا (ص) به علی (ع) آموخته برخی به صورت جزیی بوده و فرد فرد وقایع را به او خبر داده است، و بعضی به گونه کلّی بوده، به این معنا که اصولی کلّی به آن حضرت القا می فرموده است که ذهن آن حضرت را آماده می کرده تا صور امور جزیی از جانب حقّ تعالی به او افاضه شود چنانکه پیش از این گفته ایم، و آنچه در این زمینه از آن حضرت نقل شده خطبه ای است که در آن از حوادث دردناک آینده سخن گفته و به قرامطه اشاره کرده و فرموده است: دوستی و هواخواهی ما را مدّعی می شوند و کینه و دشمنی ما را در دل پنهان می دارند به دلیل این که وارثان ما را می کشند و از سنّتهای ما دوری می گزینند. و آنچه در این باره اتّفاق افتاد به همان گونه بود که آن حضرت خبر داده بود، چه قرامطه شمار زیادی از خاندان ابو طالب را کشتند که نامهای آنها در کتاب مقاتل الطالبیّین نوشته ابو الفرج اصفهانی مذکور است.

برخی از شارحان گفته اند: امام (ع) در خطبه ای که ذکر شد به ستونی که در مسجد کوفه به آن تکیه می داد اشاره می کند و می گوید: گویا حجر الاسود را می بینم که در این جا نصب شده است، وای بر آنها فضیلت حجر الاسود در ذات آن نیست بلکه به سبب جایگاه و موضع آن است، و آن، مدّتی در این جا و مدّت دیگری در این جا (به محلّهایی اشاره فرمود) باقی می ماند سپس آهنگ جایگاه خود کرده و به محلّ نخستین خود باز می گردد، و آنچه قرامطه نسبت به حجر الاسود کردند به همان گونه بود که آن حضرت بدان آگاهی داده بود.

ما در باره درستی این گفته ایراد داریم، زیرا مشهور این است که قرامطه حجر الاسود را به سرزمین بحرین منتقل و برای آن محلّی بر پا و ساختمان کردند که تا هم اکنون کعبه نامیده می شود، حجر الاسود مدّتی در این محلّ نگهداری و سپس به مکّه باز گردانیده شد. گفته شده که در هنگام آوردن حجر الاسود از مکّه بیست و پنج شتر بر اثر حمل آن مرد، و اعاده آن به خانه کعبه تنها به وسیله یک شتر که نیرومند هم نبود انجام گرفت، و این شواهد از اسرار دین خداست، نقل نشده که قرامطه دو بار حجر الاسود را از مکّه به جای دیگر نقل کرده باشند. و خدا داناتر است.