[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی معنی طلحة بن عبید الله و قد قاله حین بلغه خروج طلحة و الزبیر إلی البصرة لقتاله:

قَدْ کُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بالْحَرْب وَ لَا أُرَهَّبُ بالضَّرْب، وَ أَنَا عَلَی مَا قَدْ وَعَدَنِی رَبِّی مِنَ النَّصْرِ. وَ اللَّهِ مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَب بدَمِ عُثْمَانَ إِلَّا خَوْفاً مِنْ أَنْ یُطَالَبَ بدَمِهِ، لِأَنَّهُ مَظِنَّتُهُ وَ لَمْ یَکُنْ فِی الْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَیْهِ مِنْهُ، فَأَرَادَ أَنْ یُغَالِطَ بمَا أَجْلَبَ فِیهِ لِیَلْتَبسَ الْأَمْرُ وَ یَقَعَ الشَّکُّ. وَ وَاللَّهِ مَا صَنَعَ فِی أَمْرِ عُثْمَانَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ: لَئِنْ کَانَ ابْنُ عَفَّانَ ظَالِماً کَمَا کَانَ یَزْعُمُ، لَقَدْ کَانَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یُوَازرَ قَاتِلِیهِ وَ أَنْ یُنَابذَ نَاصِرِیهِ، وَ لَئِنْ کَانَ مَظْلُوماً لَقَدْ کَانَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُنَهْنِهِینَ عَنْهُ وَ الْمُعَذِّرِینَ فِیهِ، وَ لَئِنْ کَانَ فِی شَکٍّ مِنَ الْخَصْلَتَیْنِ لَقَدْ کَانَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَعْتَزلَهُ وَ یَرْکُدَ جَانِباً وَ یَدَعَ النَّاسَ مَعَهُ، فَمَا فَعَلَ وَاحِدَةً مِنَ الثَّلَاثِ وَ جَاءَ بأَمْرٍ لَمْ یُعْرَفْ بَابُهُ وَ لَمْ تَسْلَمْ مَعَاذیرُهُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 528-521

وَ مِنْ کَلَامٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ

فی معنی طلحة بن عبیداللَّه و قد قاله حین بلغه خروج طلحة و الزبیر إلی البصرة لقتاله

.

از سخنان امام علیه السلام است که درباره طلحه و هنگامی که از خروج او و زبیر به سوی بصره برای جنگ با آن حضرت آگاه شد، بیان فرمود

.

خطبه در یک نگاه:

ا

ین خطبه در زمانی ایراد شد که به امام علیه السلام خبر رسید طلحه و زبیر به سوی بصره رفته اند و قصد دارند آن جا را تصرف کنند و سپس وارد جنگ با امام علیه السلام شوند. امام علیه السلام برای این که روحیه یارانش را تقویت کند و پرده ها را کنار بزند و طلحه و زبیر را معرفی کند

این خطبه را ایراد فرمود. این خطبه عمدتاً شامل دو بخش است

:

نخست این که امام علیه السلام می فرماید: تاکنون سابقه نداشته کسی مرا به جنگ تهدید کند؛ چون همه قدرت و شجاعت مرا در جنگ ها دیده بودند؛ بنابراین تهدید طلحه و زبیر یک تهدید بی ارزش و مسخره است

.

دیگر این که با بیانی منطقی و استدلالی محکم، روشن می سازد، خون خواهی عثمان- که بهانه طلحه و زبیر برای آتش افروزی جنگ است- امری است دروغین و خیالی؛ چرا که طلحه بیش از هر کس دستش به خون عثمان آلوده بود و در واقع این کار از قبیل نعل وارونه زدن است

.

کارهای ضد و نقیض طلحه دلیل رسوایی اوست:

امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه اشاره به تهدیدهای طلحه و زبیر کرده، می فرماید: «من هیچ گاه در گذشته به جنگ تهدید نمی شدم و هرگز کسی مرا از ضرب شمشیر نمی ترسانید (چرا که همه می دانستند من مرد جنگم و هرگز از مبارزه با دشمن هراسی ندارم)» (قَدْ کُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بالْحَرْب، وَ لاَ أُرَهَّبُ بالضَّرْب).

اشاره به این که همگان ضرب شمشیر مرا در جنگ های اسلامی دیده بودند که برترین شجاعان عرب را به خاک افکندم و نام مرا همگان با دلیری و شجاعت قرین می دانستند. تعجب آور است که چگونه طلحه و زبیر به خود اجازه می دهند مرا به جنگ تهدید کنند! با این که خودشان در جنگ ها حاضر و ناظر بودند.

سپس می فرماید: «(اضافه بر این) من به همان وعده پیروزی که پروردگارم داده است باقی ام و به آن ایمان دارم» (وَ أَنَا عَلَی مَا قَدْ وَعَدَنِی رَبِّی مِنَ النَّصْرِ).

این تعبیر ممکن است اشاره به وعده ای باشد که خداوند به همه مؤمنان ثابت قدم داده و فرموده است:

«(إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ یَوْمَ یَقُومُ الاَْشْهَادُ); ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند در زندگی دنیا و (در آخرت) و در آن روز که گواهان به پا می خیزند، یاری می دهیم».(1)

و یا اشاره به وعده خاصی باشد که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به آن حضرت در مورد پیروزی بر ناکثان و پیمان شکنان از قبل داده بود و حتی داستان جنگ جمل را با صراحت به عایشه فرمود و او را از این کار نهی کرد که شرح آن در تواریخ معروف است.(2)

آن گاه در ادامه این سخن، پرده ها را کنار می زند و نیّات شوم طلحه و زبیر را از این کار عجولانه آشکار می سازد; می فرماید: «به خدا سوگند، او (طلحه) با شتاب برای خونخواهی عثمان اقدام نکرد ; مگر به جهت این که می ترسید خودش (بر کرسی اتهام بنشیند و) نسبت به خون عثمان بازخواست شود ; زیرا به این کار متهم بود و در میان مردم، کسی حریص تر از او بر قتل عثمان نبود و او در واقع، می خواست با جمع آوری گروهی گرد خود (به نام خونخواهی عثمان) غلط اندازی کند و امر را بر مردم مشتبه سازد و آن ها را به شک بیندازد» (وَاللهِ مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً(3) لِلطَّلَب بدَمِ عُثْمَانَ إِلاَّ خَوْفاً مِنْ أَنْ یُطَالَبَ بدَمِهِ، لاََنَّهُ مَظِنَّتُهُ، وَ لَمْ یَکُنْ فِی الْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَیْهِ مِنْهُ، فَأَرَادَ أَنْ یُغَالِطَ بمَا أَجْلَبَ(4) فِیهِ لِیَلْتَبسَ الاَْمْرُ وَ یَقَعَ الشَّکُّ).

و در ادامه این سخن طلحه را در افکار عمومی به محاکمه می کشد و می فرماید: «این که طلحه برای خون خواهی عثمان قیام کرد هرگز در ادعای خود صادق نبود اگر صداقت می داشت به خدا سوگند، او می بایست در مورد عثمان یکی از سه کار را انجام می داد; ولی نکرد (نخست این که) اگر فرزند عفان (یعنی عثمان) ستمکار بود ـ چنان که او می اندیشید ـ سزاوار بود که با قاتلان او همکاری کند و با یارانش مبارزه نماید و اگر او مظلوم بود سزاوار بود از قتل او جلوگیری کند و برای کارهایش عذرهای موجهی ارائه دهد و اگر در میان دو امر شک و تردید داشت خوب بود کناره گیری می کرد و به گوشه ای می رفت و مردم را با او تنها می گذاشت» (وَ وَاللهِ مَا صَنَعَ فِی أَمْرِ عُثْمَانَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلاَث: لَئِنْ کَانَ ابْنُ عَفَّانَ ظَالِماً ـ کَمَا کَانَ یَزْعُمُ ـ لَقَدْ کَانَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یُوَازرَ(5) قَاتِلِیهِ، وَ أَنْ یُنَابذَ(6) نَاصِرِیهِ. وَ لَئِنْ کَانَ مَظْلُوماً لَقَدْ کَانَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُنَهْنِهِینَ(7) عَنْهُ، وَالْمُعَذِّرِینَ(8) فِیهِ وَ لَئِنْ کَانَ فِی شَکٍّ مِنَ الْخَصْلَتَیْنِ، لَقَدْ کَانَ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَعْتَزلَهُ وَ یَرْکُدَ(9) جَانِباً، وَ یَدَعَ النَّاسَ، مَعَهُ).

سپس می فرماید: «ولی او هیچ کدام از این سه را انجام نداد و به کاری دست زد که دلیل روشنی بر آن نبود و عذرهای ناموجهی برای کار خود آورد (نخست بر ضد او قیام کرد سپس به خونخواهی او برخاست)» (فَمَا فَعَلَ وَاحِدَةً مِنَ الثَّلاَثِ، وَ جَاءَ بأَمْر لَمْ یُعْرَفْ بَابُهُ، وَ لَمْ تَسْلَمْ مَعَاذیرُهُ).

امام(علیه السلام) با این دلیل روشن منطقی از روی توطئه و دروغ طلحه پرده بر می دارد و نشان می دهد که او یک سیاست باز دروغگو است که نان را به نرخ روز می خورد ; چرا که وضع او در برابر عثمان ـ مطابق حصر عقلی ـ ممکن نبود، از این سه حالت بیرون باشد: یا او را ظالم می دانست یا مظلوم یا در شک و تردید بود; و هر یک از این ها برخورد مناسبی را می طلبد; ولی او یک روز در پشت صحنه، مردم را بر قتل عثمان تحریک می کرد و بعد از قتل عثمان، بلافاصله در مقام دفاع از او برآمد و به خونخواهی او پرداخت. این است راه و رسم سیاست بازان حرفه ای مکار که گاه در یک روز مسیر خود را یک صد و هشتاد درجه تغییر می دهند!!

برنامه معاویه در این ماجرا ـ هر چند دور بود ـ نیز چندان تفاوتی با «طلحه» نداشت. او هم دست روی دست گذاشت تا «عثمان» کشته شود و بعد به خونخواهی او پرداخت. آن ها در واقع به قتل عثمان راضی بودند تا جاده برای خلافت آن ها هموار گردد و از این کلاه، نمدی برای خود تهیه کنند.

سوال اینکه: امام(علیه السلام) در عبارات مذکور می فرماید: طلحه با قاتلان عثمان همکاری نکرد; در حالی تاریخ می گوید او با آن ها همکاری داشت.

پاسخ این سؤال روشن است: مقصود امام(علیه السلام)، این است که علناً و آشکارا وارد میدان نشد; ولی به یقین در پشت صحنه جزو کارگردان ها بود.

جالب این که به گفته «ابن قتیبه» در «الامامة والسیاسة» هنگامی که «عایشه» در «بصره» خطبه می خواند که آن ها را به خونخواهی عثمان تشویق کند، مردی از اشراف و بزرگان «بصره» نامه ای نشان داد که «طلحه» جهت تشویق به قتل عثمان برای او نوشته بود. آن مرد خطاب به طلحه گفت: «این نامه را می شناسی؟» «طلحه» گفت: «آری» آن مرد گفت: «پس چرا تغییر موضع دادی؟ دیروز ما را به قتل عثمان تشویق می کردی و امروز ما را به خونخواهی او دعوت می نمایی؟! شما چنین گفته بودید که علی از شما دعوت کرده بود تا مردم برای تصدی خلافت با شما دعوت کنند ; چون سن شما بیش تر بود ; ولی شما ابا کردید و گفتید: او به دلیل نزدیکی به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و سوابق اش در اسلام بر ما مقدّم است و با او بیعت کردید ; پس چرا امروز بیعت را شکستید؟!»

«طلحه» در پاسخ گفت: «او بعد از آن که خلافت را در اختیار گرفت و مردم با او بیعت کردند چنین پیشنهادی به ما کرد. ما می دانستیم او چنین کاری نخواهد کرد و اگر می کرد مهاجران و انصار خلافت ما را نمی پذیرفتند و ما ترسیدیم اگر بیعت نکنیم کشته شویم; لذا از روی اکراه بیعت کردیم!!»

آن مرد گفت: «این تغییر نظر شما درباره عثمان برای چیست؟» (طلحه عذر مضحکی آورد) گفت: «گروهی بر ما ایراد کردند که چرا به یاری عثمان نشتافتید؟ ما هم جبران این کوتاهی را در آن دیدیم که به خونخواهی او قیام کنیم!».(10)

از این جا روشن می شود که مردم آن زمان نیز می دانستند طلحه در ادعای خود هرگز صادق نیست و از شگفتی های تاریخ اسلام این است که «مدائنی» در کتاب «مقتل عثمان» نقل کرده است که طلحه سه روز از دفن عثمان جلوگیری کرد تا این که بعضی از صحابه به علی(علیه السلام) متوسّل شدند که موجبات دفن او را فراهم سازد. طلحه کسانی را در مسیر جنازه نشاند که آن را سنگ باران کنند. سرانجام جنازه او را به نقطه ای در مدینه به نام «حشّ کوکب» (محلی درنزدیکی بقیع) که یهود، مرده های خود را در آن جا دفن می کردند، آوردند. باز بعضی آن را سنگ باران کردند. علی(علیه السلام) کسی را فرستاد و دستور داد از این کار خودداری کند و بدین ترتیب جنازه عثمان در «حشّ کوکب» دفن شد(11). (12)


پی نوشت:

  1. غافر، آیه 51.

  2. در ذیل خطبه سیزدهم جلد اوّل، صفحه 515 به بعد، در این باره مشروحاً سخن گفته ایم.

  3. «متجرّد» از ماده «تجرّد» به معنای آماده شدن برای انجام دادن کاری با جدّ و جهد است و به شمشیر کشیده از نیام «سیف مجرّد» می گویند.

  4. «أجلب» ازماده «اجلاب» به معنای گردآوری کردن و یاری نمودن است.

  5. «یوازر» از ماده «موازرة» به معنای یاری کردن است.

  6. «ینابذ» از ماده «منابذة» به معنای دورافکندن و مبارزه نمودن است.

  7. «منهنهین» به معنای کسانی است که از کاری جلوگیری می کنند و از ماده «نهنهة» (بر وزن قهقهة) گرفته شده است.

  8. «معذرین» به معنای کسانی است که برای کار خود یا دیگران عذری می تراشند.

  9. «یرکد» از ماده «رکود» به معنای راکد و ساکت شدن است.

  10. الامامة و السیاسة، جلد 1، صفحه 88 ـ ما در جلد 5 پیام امام امیرمؤمنان(علیه السلام) ذیل خطبه 137، صفحه 518 مطالب دیگری آورده ایم.

  11. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 10، صفحه 6. طبری نیزهمین داستان را بدون ذکر نام طلحه در جلد سوّم تاریخ خود، حوادث سال 35 در صفحه 438 آورده است ; سپس می نویسد: «معاویه در زمان حکومتش دستور داد دیوار حشّ کوکب را خراب کنند و آن را به بقیع متّصل نمایند».

سند خطبه

:

صاحب کتاب مصادر نهج البلاغه معتقد است: این خطبه با خطبه 22 و 135 (و طبق شماره ما خطبه 137) ارتباط و اتصال دارد؛ سپس می افزاید: مرحوم شیخ طوسی آن را در کتاب امالی (با تفاوت هایی) نقل کرده و خوارزمی نیز در کتاب مناقب قریب به آن را آورده است و ابن اثیر نیز در کتاب لغت خود به نام نهایه واژه های پیچیده آن را شرح داده است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 419

).