[hadith]إِلَی اللَّهِ أَشْکُو مِنْ مَعْشَرٍ یَعِیشُونَ جُهَّالًا وَ یَمُوتُونَ ضُلَّالًا، لَیْسَ فِیهِمْ سلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْکِتَاب إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ، وَ لَا سلْعَةٌ أَنْفَقُ بَیْعاً وَ لَا أَغْلَی ثَمَناً مِنَ الْکِتَاب إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَ لَا عِنْدَهُمْ أَنْکَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْکَر.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 1، صفحه 634-632

بعد از آن که امام (ع) ویژگیهای دو مردی که مورد خشم خدا هستند با اوصاف زشت به تفصیل بیان می کند تنفّر از آنها را به طور مختصر که هم شامل آن دو وهم شامل دیگر جهّال می شود به عنوان شکایت به خدا و بیزاری جستن از آنها می آورد: «به خدا شکایت می برم از گروهی که راه نادانان را می روند.» در بعضی از نسخ به جای «الی اللّه اشکو» «الی اللّه ابرء» آمده است. 

برای افراد غیر قابل قبول اوصافی را بیان می کند که ابتدای آن اوصاف باقی ماندن بر جهالت و زندگی کردن با نادانی است. کلمه عیش در عبارت امام (ع) کنایه از زندگی است زیرا در مقابل آن موت را آورده و فرموده است: «یموتون ضلّالا»، این جمله وصفی است که از جمله اوّل یعنی: «یعیشون جهّالا» فهمیده می شود، زیرا کسی که جاهل زندگی کند گمراه می میرد. 

فرموده است: «لیس فیهم سلقة ابور من الکتاب اذا تلی حقّ تلاوته... الی آخره»، 

توضیح جمله بالا این است که هر گاه کتاب خدا به گونه ای تفسیر شود که حقّ مطلب است آن را نادرست می دانند و به خاطر جهلی که دارند بدان ارج می نهند. و هر گاه کتاب خدا از موضع حقیقی خود منحرف شود و مطابق اغراض و مقاصد پست آنها در آید با گران ترین قیمت آن را می خرند و بهترین ارزش را برای آنها دارد «سلعه» را برای ارزشیابی استعاره آورده و وجه تشبیه آشکار است و منشأ تمام این انحرافات نادانی است. همچنین نزد آنها ناشناخته تر از معروف چیزی نیست و این بدان خاطر است که مخالف اغراض و خواسته های آنهاست و معروف را آن قدر ترک می کنند که در میان آنها انجام آن زشت و قبیح شمرده می شود و در میان آنها از منکر معروف تر چیزی نیست چون مطابق خواست و میل آنهاست و آن را دوست دارند. 

امام (ع) در جای دیگر مردم را به سه دسته تقسیم کرده است: دانشمند، دانش آموز، و افراد بی اراده ای که به دنبال هر صدایی راه می افتند. دو مرد مورد خشمی که امام (ع) در این خطبه به آنها اشاره کرده است از قسم اوّل این تقسیم نیستند، زیرا آن دو دارای جهلی هستند که مخالف علم است و از قسم سوّم نیز به شمار نمی آیند زیرا آن دو خود را پیشوا می پندارند و دیگران را به پیروی از خود دعوت می کنند، در صورتی که «همج» چنان که در کلام امام (ع) توضیح داده شد به معنای پیروان بی اراده اند. بنا بر این ناچار از قسم دوّم، یعنی دانش آموز، خواهند بود. پس از روشن شدن این موضوع می گوییم مقصود از دانش آموز کسی است که به سبب طلب دانش از مرتبه پیروی بی اراده فراتر رفته و ذهن او چیزی از اعتقادات را ضمن آمیزش با کسانی که دارای علم هستند و مطالعه کتاب و غیر آن فرا می گیرد و هنوز به درجه دانشمندانی که قدرت اظهار نظر و اقامه استدلال دارند نرسیده است بنا بر این اعتقادات چنین شخصی یا مطابق با کلّ حقایق و یا مطابق با بعضی از آنهاست و یا اصلًا مطابق با حقایق نیست و با هر یک از این سه فرض یا خود را مناسب یکی از مناصب دینی مانند فتوا و قضاوت نمی داند یا می داند، بدین ترتیب شش قسم پدید می آید:

1-  اعتقادی مطابق با واقع داشته باشد ولی هیچ یک از مناصب دینی را نپذیرد. 

2-  اعتقادی مطابق با واقع داشته باشد و آماده پذیرفتن یکی از مناصب دینی باشد.

3-  اعتقادی مطابق با واقع نداشته باشد و آماده پذیرفتن هیچ یک از مناصب دینی نباشد. 

4-  اعتقادی مطابق با واقع نداشته باشد و آماده پذیرفتن مناصب دینی باشد. 

5-  بعضی از اعتقاداتش مطابق با واقع و بعضی از آنها با واقع مطابق نباشد و آماده پذیرفتن مناصب دینی نباشد. 

6-  بعضی از اعتقاداتش مطابق با واقع و بعضی از آنها با واقع مطابق نباشد و آماده پذیرفتن مناصب، دینی باشد. 

از اقسام شش گانه فوق، قسم اوّل از اوصاف دو مرد مورد بحث خارج است، قسم دوّم و چهارم و ششم در شأن دو مرد مذکور است. 

اوّلین مرد (از دو مرد مورد بحث امام در این خطبه) جز منصب قضاوت دیگر مناصب را می پذیرد. و مرد دوّم مورد بحث منصب قضاوت را هم می پذیرد. 

امام (ع) در نکوهش این دو مرد مبالغه کرده و آنها را به جهل و ضلالت نسبت داده است هر چند بعضی از اعتقادات آنها حقّ باشد، برای آن که مقدار دانشی که دارند در برابر جهلشان ناچیز است چه رسد که فضیلتی برای آنها محسوب شود و به گمراهی انداختن و انتشار باطل در آنها بیشتر است. 

قسم سوّم و پنجم در زمره کسانی هستند که امام (ع) از آنها بیزاری جسته و به خدا پناه برده است و آنها را در پایان کلامش با وصف این که زندگیشان در جهل و مرگشان در گمراهی است نکوهش کرده است. خدا به حق داناتر است.