[hadith]إِلَی اللَّهِ أَشْکُو مِنْ مَعْشَرٍ یَعِیشُونَ جُهَّالًا وَ یَمُوتُونَ ضُلَّالًا، لَیْسَ فِیهِمْ سلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْکِتَاب إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ، وَ لَا سلْعَةٌ أَنْفَقُ بَیْعاً وَ لَا أَغْلَی ثَمَناً مِنَ الْکِتَاب إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَ لَا عِنْدَهُمْ أَنْکَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْکَر.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص: 605-601

 

در آخرین فراز این خطبه، امام(علیه السلام) شکایت این گونه جاهلان عالم نما و قاضیان نادان و دنیاپرست و خودخواه و مغرور را به درگاه خداوند می برد و با دلی پر درد و آهی سوزان از آنها شکوه می کند، می فرماید:

«از این گروهی که در میان امواج جهل و نادانی زندگی می کنند و در گمراهی جان می دهند به خدا شکایت می کنم!» (اِلَی اللهِ اَشْکُو مِنْ مَعْشَر یَعیشونَ جُهّالا، وَ یَمُوتُونَ ضُلاّلا).

در واقع در این فراز، توصیفهای دیگری برای معرّفی این گروه و تکمیل مباحث گذشته بیان می کند که این یکی از آنهاست. آری تمام زندگی آنها در جهل و نادانی سپری می شود و به همین دلیل مرگشان در ضلالت و گمراهی است (در واقع جمله دوّم نتیجه اجتناب ناپذیر جمله اوّل است!) چگونه ممکن است سراسر زندگی انسان در جهل بگذرد و او گمراه از دنیا نرود!

در توصیف دیگری از آنها که یکی از بهترین نشانه ها برای شناختن این گروه است، می فرماید:

«در میان آنها متاعی کسادتر از قرآن مجید نیست، اگر درست خوانده و تفسیر شود! و متاعی بهتر و گرانبهاتر از آن نزد آنها وجود ندارد، اگر آن را از مفاهیم اصلیش تحریف کنند (و مطابق هوای نفس آنها تفسیر نمایند.)» (لَیْسَ فیهِمْ سلْعَة(1) اَبْوَرُ(2) مِنَ الْکِتاب اِذا تُلِیَ حَقَّ تِلاوَتِهِ، وَ لا سلْعَة اَنْفَقُ(3) بَیْعاً وَ لا اَغْلی ثَمَناً مِنَ الْکِتاب اِذا حُرِّفَ عَنْ مَواضِعِهِ).

آنها قرآنی را می خواهند که هماهنگ با هوای نفس آنها و اغراض فاسد و نیّات شوم و افکار پلیدشان باشد، و از آن جهت قرآن با تفسیر راستینش، هماهنگ با این خواسته های انحرافی نیست; دائماً دست به سوی تحریف و تفسیر به رأی دراز می کنند و برای توجیه افکار و اعمال زشتشان در میان علاقه مندان به قرآن، به سراغ تحریف می روند.

نکته قابل ملاحظه ای این که آنها در محیطی زندگی می کنند که قرآن فوق العاده قداست دارد و به عنوان وحی الهی در نظر توده مردم، کاملا محترم است; به همین دلیل برای رسیدن به نیّات شوم خود، خود را زیر پوشش آن قرار داده و با تحریف و تفسیرهای نادرست، مقاصد پلید خود را رنگ و آب قرآنی می دهند و این کتاب بزرگ هدایت، به واسطه تحریف، وسیله ضلالت مردم قرار می دهند.

در آخرین توصیف آنها در این خطبه می فرماید: «نزد آنها چیزی زشت تر و ناشناخته تر از معروف و (چیزی) نیکوتر و آشناتر از منکر وجود ندارد (چرا که تمام وجود آنها زشت و منکر است و هماهنگ با منکرات و کفر و اعمالشان زشت است و بیگانه از نیکیها و معروف ها)!» (وَ لا عِنْدَهُمْ اَنْکَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَ لا اَعْرَفُ مِنَ الْمُنْکَرِ).

نکته:

تفسیر به رأی و تحریف حقایق

روشنترین تفاوت در میان مؤمنان باتقوا و بی ایمان های فاقد تقوا، یک چیز است و آن این که گروه اوّل قرآن و فرمان الهی را برای خود اصل اساسی می دانند و می کوشند خواسته های خود را بر آن تطبیق دهند و اگر گرفتار خطا و لغزشی شوند، و از چهارچوبه دستورات الهی فراتر روند، به زودی پشیمان شوند; رو به درگاه خدا می آورند، و از گناه و تقصیر خویش توبه می کنند و درصدد جبران بر می آیند.

هرجا از خواسته های آنها جدا شد از آن جدا می شوند. به همین دلیل آنها در برابر آیات الهی با یکی از دو شیوه برخورد می کنند:

نخست از شیوه «نُؤمِنُ ببَعْض وَ نَکْفُرُ ببَعْض» بهره می گیرند آنچه هماهنگ با هوسهایشان است می پذیرند و به آن ایمان دارند و آنچه را مخالف آن است طرد می کنند و نسبت به آن کافر می شوند! در واقع آنها به مصداق «اَفَرَاَیْتَ مَنِ اَتَّخَذَ اِلهَهُ هَویهُ» هوای نفس را می پرستند نه خدا را!

شیوه دوّم دست زدن به تحریف معنوی و تفسیر به رأی، که گاه برای فریب مردم و گاه برای فریب وجدان خویش می باشد; و این شیوه از شیوه اوّل خطرناکتر و زشت تر است. به همین دلیل در آیات قرآن و روایات اسلامی مذمّت فوق العاده ای از آن شده است.

قرآن مجید درباره گروهی از یهود می فرماید: «اَفْتَطْمَعُونَ اَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَریق مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْد ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ; آیا انتظار دارید به آیین شما (مسلمانان) ایمان بیاورند با این که عدّه ای از آنها سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می کردند در حالی که علم و آگاهی داشتند».(4)

مسلّم است این گونه افراد در برابر هیچ گونه واقعیّتی تسلیم نخواهند شد، آنها خفّاشانی هستند که دشمن آفتاب عالمتاب حقّند، آنها هرگز ایمان به خدا نیاوردند!

لذا در حدیثی از پیغمبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) می خوانیم که می فرماید: «قالَ اللهُ جَلّ جَلالُهُ: ما آمَنَ بی مَنْ فسَّرَ برَأیِهِ کَلامی; خداوند متعال می فرماید: کسی که سخن مرا به رأی خود (و مطابق میل خویش) تفسیر کند به من ایمان نیاورده است».(5)

در حدیث دیگری از رسول خدا می خوانیم: «اَشَدُّ ما یُتَخَوَّفُ عَلی اُمَّتی ثَلاث: زَلَّةُ عالِم، اَوْ جِدالُ مُنافِق بالْقُرآنِ، اَوْ دُنْیا تَقْطَعُ رِقابَکُمْ; شدیدترین خطری که امّت مرا تهدید می کند، لغزش عالمان و استدلال منافقان به قرآن (برای توجیه منویّات خویش); و مطامع دنیوی، که گردنهای شما را می زند (و شما را به ذلّت می کشاند)».(6)


پی نوشت:

  1. «سلْعه» (بر وزن فرقه) به معنای متاع و مال التجاره است و در اصل از ماده «سَلْع» به معنای شکاف یا شکاف در کوه ها گرفته شده و از آن جا که «مال التجاره» آشکارا در برابر چشم همه قرار داده می شود، به آن «سلْعه» گفتند.

  2. «اَبْوَر» از ماده «بَوْر» (بر وزن غَوْر) به معنای هلاکت و فساد است، و از آن جهت که کسادی بازار موجب هلاکت سرمایه ها و مردم می شود این واژه به آن اطلاق شده است.

  3. «اَنْفَق» از ماده «نَفاق» و «نفوق» در اصل به معنای از بین رفتن چیزی است و بخشش را از آن جهت «انفاق» می گویند که به ظاهر اموال مورد انفاق از دست می رود هرچند در معنا پاداشی به مراتب عظیمتر خواهد داشت. همچنین به رواج متاع در بازار «نَفاق» (بر وزن طلاق) گفته می شود چون به زودی از طرف خریداران، خریداری می شود و از بازار بیرون می رود.

  4. سوره بقره، آیه 75.

  5. «بحارالانوار»، ج 89، ص 107.

  6. «بحار الانوار»، ج 89، ص 108.