[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی صفة من یتصدی للحکم بین الأمة و لیس لذلک بأهل، و فیها:

أبغض الخلائق إلی اللّه صنفان، الصنف الأول:

إنَّ أَبْغَضَ الْخَلَائِقِ إِلَی اللَّهِ [تَعَالَی] رَجُلَانِ، رَجُلٌ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسهِ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْد السَّبیلِ مَشْغُوفٌ بکَلَامِ بدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلَالَةٍ، فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بهِ، ضَالٌّ عَنْ هَدْیِ مَنْ کَانَ قَبْلَهُ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَی بهِ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ، حَمَّالٌ خَطَایَا غَیْرِهِ، رَهْنٌ بخَطِیئَتِهِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 1، ص: 580--569

و من کلام له علیه السلام فی صفة من یتصدی للحکم بین الامة و لیس لذلک باهل و فیها: ابغض الخلائق الی اللّه صنفان

:

از گفتارهای امام (ع) است در باره کسی که بدون شایستگی و لیاقت، متصدّی مقام قضاوت در میان مردم می شود و در این خطبه آمده است

:

خطبه در یک نگاه:

این خطبه همان گونه که در عنوان آن آمده است بیانگر صفات کسانی که بدون لیاقت و استحقاق، بر مسند قضا می نشینند و مردم را به گمراهی می کشانند

.

امام (ع) در این خطبه آنها را به دو گروه تقسیم کرده است

:

گروه اوّل کسانی هستند که آگاهانه راه ضلالت را می پویند و تسلیم هوا و هوس می شوند و بدعت در دین می گذارند و مایه گمراهی خویشتن و خلق خدا می شوند

.

گروه دوّم جاهلان عالم نما و خودکامگان ناآگاهی هستند که گرفتار جهل مرکّبند، بدون هیچ گونه آمادگی برای داوری میان مردم، بر مسند قضاوت می نشینند و شبهاتی به هم می بافند و پشت سر هم مرتکب اشتباه و خطا می شوند. حقّ را به باطل می آمیزند و خونهای بی گناهان را بر باد می دهند، و اموال مردم را به ناحق به دیگری می بخشند. این احتمال نیز وجود دارد که قسمت اوّل، اشاره به حاکمان بدعتگذار و گمراه ظلم و جور باشد و دوّمی به قاضیان جاهل و بی خبر. بنا بر این کلمه حکم که در عنوان این خطبه آمده است در مفهوم عامّی به کار رفته که هم شامل حکومت و هم قضاوت می شود

.

در پایان خطبه، امام (ع) از این گونه افراد که به قرآن مجید پشت کرده و معروف در نظرشان منکر، و منکر در نظرشان معروف است به خدا شکایت می کند

.

بنا بر این، خطبه در سه بخش خلاصه می شود: بخش اوّل و دوّم، توصیف این دو گروه گمراه است، و بخش سوّم، مشتمل بر شکایت به خداوند از آنها و امثال آنان است

.

منفورترین خلایق چه کسانی هستند؟

امام(علیه السلام) در این بخش از کلامش، نخست به تقسیم کردن مبغوض ترین خلایق خداوند به دو گروه پرداخته، می فرماید: «دو نفر در پیشگاه خداوند از همه مخلوقات الهی مبغوض تر و منفورترند» (اِنَّ اَبْغَضَ الْخَلائِقِ اِلَی اللهِ رَجُلانِ).

بدیهی است حبّ و بغض به آن گونه که در انسانهاست در مورد خداوند مفهوم ندارد; زیرا این حب و بغض از قبیل حالات و دگرگونیهایی است که در روح و جان انسان بر اثر تمایل و نفرت نسبت به اموری پیدا می شود; امّا در مورد خداوند حبّ به معنای مشمول رحمت ساختن و بغض به معنای دور نمودن از رحمت است.

سپس به توصیف گویایی از گروه اوّل، یعنی حاکمان یا عالمان هواپرست می پردازد; و قبل از هر چیز به ریشه اصلی بدبختی آنها اشاره کرده، می فرماید: «او کسی است که خداوند وی را به حال خود واگذارده است!» (رَجُل وَکَلَهُ اللهُ اِلی نَفْسهِ).

تمام ممکنات و از جمله انسانها آن چنان به ذات پاک خدا وابسته اند که اگر لحظه ای رابطه آنان از او قطع می شود همگی فانی و نابود می شوند. توجّه به این وابستگی و پیوستگی، روح توکّل را در انسان زنده می کند که همه چیز خود را به او واگذار کند، یعنی آنچه در توان دارد برای پیشرفت کارها تلاش نماید ولی با این حال بداند سرچشمه هر خیر و برکت و هر موهبت و نعمت ذات پاک اوست.

ولی هنگامی که انسان بر اثر غرور و خودخواهی و هواپرستی، از این حقیقت غافل شود و خویش را مستقل بپندارد از خدا بریده می شود و همه چیز در نظر او وارونه می گردد. این بریدگی از خدا همان معنای واگذار شدنش به خویشتن است و این ریشه تمام بدبختیها و انحرافات است.

به همین دلیل پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) که گل سر سبد عالم آفرینش بود بارها می فرمود: «اَللّهُمَّ... لاتَکِلْنی اِلی نَفْسی طَرْفَة عَیْن اَبَداً; خداوندا! لحظه ای مرا به خویشتن وامگذار (و از ذات پاکت دور مفرما)!».(1)

این همان چیزی است که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در آن سخنی پرمعنا می فرماید: «الِهی کَفی بی عِزّاً اَنْ اَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفی بی فَخْراً انْ تَکُونَ لی رَبّاً; خدای من! این عزت برای من بس است که بنده تو باشم و این افتخار برای من کافی است که تو پروردگار من باشی»!(2)

همان گونه که در دعاهای معصوم آمده است، می فرماید: «اِنَّکَ اِنْ وَکَلْتَنی اِلی نَفْسی تُقَرِّبُنی مِنَ الشَّرِّ وَ تُباعِدُنی مِنَ الْخَیْرِ; اگر مرا به خویشتن واگذاری، هوای نفس من را به شرّ نزدیک و از خیر دور می سازد».(3) سپس امام به دنبال بیان ریشه اصلی بدبختی این گونه افراد، به ثمرات شوم آن پرداخته و به هشت ثمره شوم که در واقع از قبیل علّت و معلول یکدیگرند اشاره می فرماید:

نخست می گوید: «چنین کسی از راه راست منحرف می گردد» (فَهُوَ جائِر عَنْ قَصْد السَّبیلِ).

«قَصْدُ السَّبیلِ» همان راه میانه و معتدل و خالی از هرگونه افراط و تفریط است. قصدالسبیل راهی است که انسان را به سوی خدا می برد همان گونه که در قرآن مجید آمده: «وَ عَلَی الله قَصْدُ السَّبیل; برخداست که راه راست را به بندگان نشان دهد (یا این که راه راست به خدا منتهی می شود)».(4)

بدیهی است انسان در صورتی می تواند راه راست را که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است، از میان هزاران هزار راه انحرافی تشخیص دهد که عنایات الهیّه شامل حال او گردد; امّا کسی که از خدا بریده و به خود واگذار شده است در حیرت و سرگردانی فرو می رود و به بیراهه کشانده می شود; به ویژه این که بیراهه ها غالباً با هوای نفس هماهنگ است و زرق و برق دارد و به او چشمک می زند.

در دوّمین ثمره شوم این واگذاری به خویشتن، که نتیجه طبیعی انحراف از جاده مستقیم است، می فرماید: «چنین کسی به سخنان بدعت آمیز خویش سخت دل می بندد» (مَشْغُوف بکَلامِ بدْعَة).

از آن جا به مرحله سوّم گام می نهد که «در راه دعوت به ضلالت گام برمی دارد و از آن خوشحال است» (وَ دُعاءِ ضَلالَة).

«شغف» از ماده «شغاف» (بر وزن کلاف) به معنای گره بالای قلب یا پوسته نازک آن است که همچون غلافی تمام آن را در برگرفته، در قرآن مجید درباره عشق بی قرار «زلیخا» نسبت به «یوسف» از زبان زنان «مصر» به عنوان «قَدْ شَغَفَها حُبّاً» تعبیر شده است; و در جمله مورد بحث اشاره به این است که این گونه افراد خودخواه و خود محور، به سخنان بدعت آمیز خویشتن سخت دلبستگی دارند; همان دلبستگی که نتیجه اش دعوت دیگران به راه های ضلالت است، قرآن نیز می گوید: «وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ اِلاّ فِی ضَلال; و دعوت کافران جز در ضلالت و گمراهی نخواهد بود».(5)

درباره حقیقت بدعت و انگیزه ها و نتایج آن، بحثی داریم که در نکته ها خواهد آمد.

در چهارمین وصف که در حقیقت نتیجه اوصاف پیشین است، می فرماید: «چنین کسی مایه انحراف کسانی است که فریبش را خورده اند» (فَهُوَ فِتْنَة لِمَنِ افْتَتَنَ بهِ).

همانها که بر اثر خوش باوری یا فریب ظاهر خوردن، به او دل می بندند و او را مقتدا و پیشوای خود می پندارند و به او اعتماد می کنند; بدیهی است آن کس که دلبسته بدعتها و دعوت کننده به ضلالتهاست، مایه گمراهی گروه های زیادی می شود.

در پنجمین و ششمین توصیف چنین کسانی می افزاید: «او هم خودش از طریق هدایت پیشینیان گمراه شده و هم گمراه کننده کسانی است که در زندگی او یا پس از مرگش به او اقتدا می کنند» (ضالّ عَنْ هَدْیِ مَنْ کانَ قَبْلَهُ، مُضِلّ لِمَنِ اقْتَدی بهِ فی حَیاتِهِ وَ بَعْدَ وَفاتِهِ).

منظور از «مَنْ کانَ قَبْلَهُ» پیامبران و اوصیای بر حقّ آنان است; اشاره به این که راه هدایت از پیش روشن شده و عذری برای پوییدن راه ضلالت وجود ندارد; با این حال راه پر نور هدایت را رها ساخته و در کوره راه تاریک ضلالت فرو افتاده است.

از همه اسفبارتر این که این گونه اشخاص، تنها در حیاتشان مایه گمراهی نیستند، بلکه بعد از وفات نیز تا قرنها و تا هزاران سال در گمراهی گمراهان سهیم و شریکند; زیرا طبق حدیث معروف نبوی «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً عُمِلَ بها مِنْ بَعْدهِ کانَ لَهُ اَجْرُهُ وَ مِثْلُ اُجُورِهِمْ مِنْ غَیْرِ اَنْ یَنْقُصَ مِنْ اُجُورِهِمْ شَیْئاً، وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةٌ سَیِّئَةً فَعُمِلَ بها بَعْدَهُ کانَ عَلَیْهِ وِزْرُهُ وَ مِثْلُ اَوْزارِهِمْ مِنْ غَیْرِ اَنْ یَنْقُصَ مِنْ اَوزارِهِمْ شَیْئاً; کسی که سنّت حسنه ای بگذارد که بعد از او به آن عمل شود، هم اجر خودش را می برد و هم مانند اجر کسانی که به آن عمل کرده اند، بی آن که از اجر آنها چیزی کم کند; و کسی که سنّت بدی بگذارد و بعد از او به آن عمل شود، بار سنگین گناه آن را بر دوش می کشد و هم بار گناه کسانی که به آن عمل کرده اند، بی آن که چیزی از گناهان آنها کم کند».(6)

این تعبیر هشدار مهمّی است به افرادی که در راه بدعتها گام بر می دارند و پایه گذار ضلالتها هستند که بدبختی آنها منحصر به دوران حیاتشان نیست; گاه تا هزاران سال بعد از آن باید کفّاره اعمال خویش را بدهند.

علی(علیه السلام) در خطبه 164 نیز تعبیر تکان دهنده دیگری دارد، می فرماید: «وَ اِنَّ شَرَّ النّاس عِنْدَ اللهِ اِمام جائِر ضَلَّ وَ ضُلَّ بهِ فَاَماتَ سُنَّةً مَاْخُوذَةً وَ اَحْیی بدْعَةً مَتْرُوکَةً; بدترین مردم نزد پروردگار پیشوای ستمگری است که هم خودش گمراه شده و هم مردم به وسیله او به گمراهی کشیده شده اند; سنّتهای نیکوی پیشین را از بین برده و بدعتهای متروک و فراموش شده را زنده کرده است».

در هفتمین و هشتمین توصیف که نتیجه مستقیم توصیفهای سابق است، می فرماید: «او بار گناهان کسانی را که گمراه ساخته به دوش می کشد و همواره در گرو گناهان خویش است» (حَمّال خَطایا غَیْرِهِ، رَهْن بخَطیئَتِهِ).

این سخن یک بیان تعبّدی نیست; بلکه کاملا منطقی است. چرا که هرگونه معاونت و کمک به گناه سبب شرکت در آن گناه است; و از آن جا که پیروان این پیشوایان گمراه با اراده خویش این راه را پیمودند چیزی از گناهان آنها نیز کاسته نمی شود.

قرآن مجید همین معنا را با صراحت در سوره نحل بیان کرده است، می فرماید: «لِیَحْمِلُوا اَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ اَوْزارِ الَّذینَ یُضِلٌّونَهُمْ بغَیْرِ عِلْم اَلاَساءَ مَا یَزرُونَ; روز قیامت آنها باید بار گناهان خود را به طور کامل بر دوش کشند و هم بخشی از گناهان کسانی را که به خاطر جهل، گمراهشان می سازند، آگاه باشید آنها بار سنگین بدی بر دوش می کشند»!(7)

تعبیر به رهن در مورد گناهان خویش تعبیر جالبی است که از قرآن مجید گرفته شده: «کُلُّ نَفْس بمَا کَسَبَتْ رَهینَةٌ; هرکس در گرو اعمال خویش است»(8)، همان گونه که مال گروگان، تا بدهی آن را نپردازند، آزاد نمی شود، انسان نیز تا کفّاره گناهان خویش را ندهد آزاد نخواهد شد; و تعبیر به حمّال در مورد گناهان دیگران نیز تعبیر جالب دیگری است، گویی گناهان (همان گونه که از کلمه وِزْر نیز استفاده می شود) بار عظیمی است که بر دوش صاحبان آنها و کسانی که باعث و بانی آن شده اند، سنگینی می کند و آنها را از پا درمی آورد و از رسیدن به مقصد و صعود به آسمان قرب الهی باز می دارد و در قعر آتش دوزخ فرو می افکند.

از این جا روشن می شود کسی که خدا او را به خویش واگذارد، در چه مسیر حرکت می کند و به چه عاقبت شوم و دردناکی گرفتار می شود.


نکته ها:

1ـ بدعت چیست و بدعت گذار کیست؟

در گفتار بالا از سخنان بدعت آمیزی که مردم را به گمراهی می کشاند مذمّت شده است; و در روایات اسلامی نیز در نکوهش بدعت و مذّمت بدعت گذاران و در «نهج البلاغه» در خطبه های دیگری نیز سخنان فراوانی وارد شده است. از جمله در حدیثی می خوانیم که رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «کُلُّ بدْعَة ضَلالَة وَ کُلُّ ضَلالَة فِی النّارِ; هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی در دوزخ است».(9)

در حدیث دیگری از همان حضرت آمده است: «اَبَی اللهُ لِصاحِب الْبدْعَةِ بالتَّوبَةِ قیلَ یا رَسُولَ اللهِ وَ کَیْفَ ذلِکَ؟ قالَ: اِنَّهُ قَدْ اُشْرِبَ قَلْبُهُ حُبَّها; خداوند توبه صاحب بدعت را هرگز نمی پذیرد! عرض کردند یا رسول الله چگونه چنین چیزی ممکن است؟ فرمود: به خاطر این که محبّت آن بدعت در اعماق دلش جای گرفته است».(10)

«بدعت» در لغت به معنای انجام یک امر بی سابقه است، ولی در میان فقها و علمای اسلام به معنای کاستن یا افزودن چیزی بر دین است بدون هیچ دلیل معتبر; و از آن جا که معارف و احکام الهی باید از طریق وحی و ادّله معتبر به ثبوت برسد، هر بدعتی گناه بزرگ و عظیمی است و معمولا تمام انحرافات از بدعتها شروع شده است و اگر جلوی بدعت گرفته نشود، هرکس با سلیقه شخصی و فکر قاصر خود چیزی بر آیین خدا بیفزاید و یا از آن بکاهد، مدّتی نمی گذرد که دین الهی به طور کلّی مسخ، محو و نابود می گردد; و این قانون تحریم بدعت بوده که تاکنون قرآن و اسلام را نگه داشته است.

بسیاری از بدعتها به خاطر شرایطی به سرعت پخش می شود و گاه در طول زمان باقی می ماند و گروه های کثیری را به انحراف می کشاند و بار گناه بدعت گذار را روز به روز سنگین می کند، به همین دلیل در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که: مردی در گذشته تحت تأثیر وساوس شیطانی، بدعتی گذارد و مردم را به سوی آن دعوت کرد، گروهی تحت تأثیر او واقع شدند; بعد به خود آمد که این چه کاری بود که من کردم و در صدد توبه برآمد و به انواع وسایل متشبّث شد. خداوند به پیامبر آن زمان وحی فرستاد که به او بگو: به عزّت و جلالم سوگند! اگر آن قدر مرا بخوانی تا بند بند تو از هم جدا شود، دعای تو را مستجاب نخواهم کرد، مگر این که افرادی که تحت تأثیر بدعت تو واقع شدند زنده کنی و آنها از بدعت باز گردند، آنگاه توبه ات پذیرفته خواهد شد.(11)

از آنچه گفته شد معلوم می شود که بدعت نه شامل اختراعات و ابداعات و علوم و فنون طبیعی و پزشکی و صنعت می شود، و نه نوآوریهایی که در صحنه فرهنگ و ادبیات صورت می گیرد، و نه آداب و رسوم زندگی، و نه تطبیقات فقها در زمینه مسائل مستحدثه با استفاده از قواعد کلیه کتاب و سنّت.

بدعت آن است که حلالی را حرام و یا حرامی را حلال کنند و چیزی از آیین خدا بکاهند و یا چیزی بر آن بیفزایند بی آن که دلیل معتبری بر آن قائم باشد، و یا آیین جدیدی اختراع کنند و مردم را به عنوان یک دین به سوی آن دعوت نمایند، این یکی از عظیمترین گناهان کبیره است.

این که در تاریخ «وهّابیّت» می خوانیم گروهی از آنان حتّی با دوچرخه مخالفت می کردند و آن را مرکب شیطان می نامیدند و یا هنگامی که سران «سعودی» برای خبر گرفتن از مراکز لشکر، خطّ تلفنی کشیده بودند، آنها ریختند و همه را پاره کردند و از بین بردند و آن را «بدعت» نامیدند، کار بسیار ابلهانه ای است که هیچ ارتباطی با مفهوم بدعت که در فقه اسلامی آمده است ندارد و متأسّفانه تاریخ آنها پر از این گونه امور است.

گفتار کسانی که راه افراط را در برابر این گروه پیش گرفته اند و می گویند در دین هیچ اصل ثابتی وجود ندارد، گفتار خطرناکتر و باطل تری است که تمام ارزشهای الهی را بر باد می دهد و راه هرگونه تحریف و تغییر را به استناد افکار و خواسته های این و آن باز می گذارد و اصالت دین را بکلّی از بین می برد.

این سخن را با گفتاری از امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) در «کلمات قصار» (کلمه 123) پایان می دهیم:

آن جا که می فرماید: «طُوبی لِمَنْ ذَلَّ فی نَفْسهِ... وَ عَزَلَ عَنِ النّاس شَرَّهُ وَ وَسعَتْهُ السُّنَّةُ وَلَمْ یُنْسَبْ اِلَی الْبدْعَةِ; خوشا به حال کسی که در نزد خود کوچک است (و تکبّر و برتربینی ندارد)... آزار او به مردم نمی رسد; سنّت پیامبر برای او کافی است و هرگز بدعتی به او نسبت داده نمی شود»!

در این عبارت سنّت و بدعت در برابر یکدیگر قرار گرفته، آنها که مطیع فرمان خدا و پیرو سنّت پیامبر او هستند به سراغ بدعت نمی روند; ولی بدعت گذاران پشت به سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) کرده و به پندار خود آن را کافی نمی دانند که این گمراهی بزرگ و خطرناکی است.

2ـ خطرناکترین گناه، بار گناه دیگران را بر دوش کشیدن است

بسیاری از گناهان است که مسؤلیت فردی دارد هرچند گناه کبیره ای محسوب می شود، مانند ارتکاب اعمال منافی عفّت و یا نوشیدن شراب و سایر محرّمات; ولی خطرناکترین گناهان، گناهانی است که گروه دیگری را به گناه می افکند و بنیانگذار آن بارگناهان آنها را بر دوش می کشد بی آن که چیزی از گناهان آنها کم شود. سردمداران ظلم و فساد، بدعت گذاران و آمران به منکر و ناهیان از معروف و صاحبان ادّعاهای باطل در این گروه جای دارند.

گاه دامنه گناه انسان بعد از مرگ او تا قرنها و نسلها ادامه دارد و شخص گناهکار باید جریمه تمام آنها را بپردازد (همان گونه که گاهی کار نیک و صواب چنین است و برکاتش قرنها و نسلها ادامه دارد).

قرآن مجید درباره این گونه اشخاص می فرماید: «وَلَیَحْمِلُنَّ اَثْقالَهُمْ وَ اَثْقالا مَعَ اَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمّا کانُوا یَفْتَرُونَ; آنها بار سنگین گناهان خویش را بر دوش می کشند و همچنین بارهای سنگین دیگری را علاوه بر بارهای سنگین خویش. و روز قیامت به یقین از تهمتهایی که می بستند سؤال خواهند شد»!(12)

بزرگترین خطر این گونه گناهان آن است که غالباً قابل توبه نیست; چرا که شرط توبه، شستن آثار گناه است; چگونه انسان می تواند آثار این گونه گناهان را ـ که گاه منطقه وسیعی را فرا می گیرد، و یا بسیاری از کسانی که آلوده به آن شده اند از دنیا رفته اند یا در آینده که این پایه گذار از دنیا می رود به وجود می آیند ـ بزداید؟

در نتیجه باید بسیار با دقّت گام برداشت! مبادا خدای ناکرده انسان، آلوده چنین گناهان غیر قابل جبرانی شود و تعبیر مولا علی(علیه السلام) در فراز بالا درباره او صادق گردد که می فرماید: «حَمّال خَطایا غَیْرِهِ، رَهْن بخَطیئَتِهِ; بار گناهان کسانی را که گمراه ساخته به دوش می کشد و در گرو گناهان خویش نیز می باشد».


پی نوشت:

  1. «بحارالانوار»، ج 83، ص 153.

  2. «بحارالانوار»، ج 91، ص 94.

  3. «بحارالانوار»، ج 83، ص 152.

  4. سوره نحل، آیه 9.

  5. سوره رعد، آیه 14.

  6. «میزان الحکمه»، ج 4، ص 566 ـ مضمون حدیث در روایات متعدّد و کتب بسیار آمده است.

  7. سوره نحل، آیه 25.

  8. سوره مدّثّر، آیه 38.

  9. «شرح نهج البلاغه خویی»، ج 3، ص 251.

  10. «اصول کافی»، ج 1، ص 54، باب «البدع...».

  11. «بحارالانوار»، ج 69، ص 219.

  12. سوره عنکبوت، آیه 13.