[hadith]فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَاد اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادلٌ هُدیَ وَ هَدَی، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بدْعَةً مَجْهُولَةً، وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَیِّرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ وَ إِنَّ الْبدَعَ لَظَاهِرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ. وَ إِنَّ شَرَّ النَّاس عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بهِ، فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً وَ أَحْیَا بدْعَةً مَتْرُوکَةً؛ وَ إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) یَقُولُ یُؤْتَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ بالْإِمَامِ الْجَائِرِ وَ لَیْسَ مَعَهُ نَصِیرٌ وَ لَا عَاذرٌ، فَیُلْقَی فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَیَدُورُ فِیهَا کَمَا تَدُورُ الرَّحَی ثُمَّ یَرْتَبطُ فِی قَعْرِهَا. وَ إِنِّی أَنْشُدُکَ اللَّهَ [أَنْ] أَلَّا تَکُونَ إِمَامَ هَذهِ الْأُمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ کَانَ یُقَالُ: یُقْتَلُ فِی هَذهِ الْأُمَّةِ إِمَامٌ یَفْتَحُ عَلَیْهَا الْقَتْلَ وَ الْقِتَالَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ یَلْبسُ أُمُورَهَا عَلَیْهَا وَ یَبُثُّ الْفِتَنَ فِیهَا، فَلَا یُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ یَمُوجُونَ فِیهَا مَوْجاً وَ یَمْرُجُونَ فِیهَا مَرْجاً. فَلَا تَکُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَیِّقَةً یَسُوقُکَ حَیْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلَالِ السِّنِّ وَ تَقَضِّی الْعُمُرِ.

فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ کَلِّمِ النَّاسَ فِی أَنْ یُؤَجِّلُونِی حَتَّی أَخْرُجَ إِلَیْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ. فَقَالَ (علیه السلام): مَا کَانَ بالْمَدینَةِ فَلَا أَجَلَ فِیهِ، وَ مَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِکَ إِلَیْهِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه‏ السلام، ج‏6، ص: 352-343

نشانه های پیشوایان عادل و ستمگر:

امام(علیه السلام) در بخش نخستین این خطبه، عثمان را به طور خاص، مخاطب قرار داده بود و آن چه را گفتنی بود برای او بازگو کرد تا از راه خطرناکی که گام در آن نهاده بود بازگردد و خشم و غضب مردم را فرونشاند و از آن بالاتر خدا را از خود راضی کند.

ولی در این بخش از خطبه به سراغ ضوابط کلی و عمومی برای پیشوایان عادل می رود و سپس به ذکر صفات پیشوایان گمراه می پردازد تا از این طریق، مسیر صحیح را به خلیفه نشان دهد.

می فرماید: «بدان، برترین بندگان نزد خدا پیشوای عادلی است که خود، هدایت شده و دیگران را هدایت می کند; سنت های شناخته شده را بر پا می دارد و بدعت های ناشناخته را می میراند; چرا که سنت ها روشن و نورانی اند و نشانه های مشخص دارند و بدعت ها آشکارند و علامت هایی دارند، (و در واقع نا آشنا بودن بدعت ها دلیل روشنی بر عدم مشروعیت آن ها است)» (فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَاد اللهِ عِنْدَ اللهِ اِمَامٌ عَادلٌ، هُدیَ وَ هَدَی، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَ أَمَاتَ بدْعَةً مَجْهُولَةً. وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَیِّرَةٌ، لَهَا أَعْلاَمٌ، وَ إِنَّ الْبدَعَ لَظَاهِرَةٌ، لَهَا أَعْلاَمٌ).

امام(علیه السلام) نخست بر این موضوع مهم انگشت می گذارد که برترین بندگان خدا امام عادل است; چرا چنین نباشد، در حالی که از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چنین روایت شده: «عَدْلُ ساعَة خَیْرٌ مِنْ عِبادَةِ ستِّینَ سَنَةً قِیَامَ لَیْلِهَا وَ صِیامِ نَهَارِهَا; یک ساعت، اجرای عدالت بهتر از عبادت شصت سال است که هر شب به نماز مشغول باشد و همه روزها به روزه داشتن».(1)

و بعد ویژگی های امام عادل را بیان می کند; نخست این که او از طریق قرآن و وحی و عقل سلیم هدایت یافته و سپس مردم را به راه راست و صراط مستقیم هدایت می کند; چون برنامه های سازنده فرهنگی از مهم ترین وظایف پیشوای عادل است.

و در سوّمین و چهارمین وصف، اقامه سنت های معلوم و اماته بدعت های مجهول را می شمرد; زیرا امام عادل باید برنامه ریزی دقیقی داشته باشد که سنت های حسنه به فراموشی سپرده نشود و پاکی و تقوا و آگاهی و تعاون بر نیکی ها و امر به معروف و نهی از منکر همچنان در صحن جامعه آشکار و مورد توجه باشد و به عکس، بدعت های زشت و خرافات و اختلافات و کشمکش ها و خلاصه آن چه را پیغمبران الهی با زحمت های فراوان از بین امت های الهی برچیدند، دوباره زنده نشود و به ویژه تصریح می فرماید: سنت ها و بدعت ها همه نشانه دارد. نشانه سنت ها امنیّت و آرامش اجتماع، شکوفایی استعدادها و توّجه مردم به معنویات است و به عکس، نشانه بدعت ها، نابسامانی، اختلاف، آلودگی ها و پیوستن به خرافات است.

ویژگی های پیشوای ظالم (امام جائر) درست نقطه مقابل امام عادل است. او هم خودش گمراه است و هم مردم را به گمراهی می کشاند، هم سنت های الهی را به فراموشی می سپارد و هم بدعت های فراموش شده را زنده می کند و می دانیم متأسفانه برنامه ای را که خلیفه سوّم و دار و دسته او در مورد تقسیم پست های حکومت اسلامی و بیت المال دنبال می کردند، منطبق بر همین ویژگی های امام جائر بود.

سپس به نقطه مقابل آن اشاره فرموده، می گوید: «بدترین مردم نزد خداوند پیشوای ستمگری است که هم خود، گمراه است و هم مردم به وسیله او گمراه می شوند، کسی که سنّت های مورد قبول را از میان برده و بدعت های متروک را زنده کرده است» (وَ إِنَّ شَرَّ النَّاس عِنْدَ اللهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بهِ، فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً، وَ أَحْیَا بدْعَةً مَتْرُوکَةً).

بدیهی است زمانی پایه های عدالت در جامعه محکم می شود که سنن الهی ـ که ضامن خیر و سعادت انسان هاست ـ زنده شود و بدعت هایی که مردم را به فساد و تباهی و ظلم و تبعیض می کشاند متروک شود. پیشوایی که عکس این کار انجام می دهد، به طور طبیعی غرق ظلم و فساد و تباهی خواهد شد و بدترین خلق خداست; چرا که نه تنها خود را تیره بخت می کند، بلکه جامعه ای را به بدبختی و تیره روزی می کشاند.

امام(علیه السلام) در ادامه این سخن، حدیث تکان دهنده ای از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل می کند و می فرماید: «من از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شنیدم که می فرمود: روز قیامت، پیشوای ستمکار را حاضر می کنند; در حالی که نه یاوری با اوست و نه عذرخواهی، سپس او را در آتش دوزخ می افکنند و همچون سنگ آسیا در آن، به گردش در می آید آن گاه او را در قعر دوزخ به زنجیر می کشند» (وَ إِنی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ـ یَقُولُ: «یُؤْتَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ بالاِْمَامِ الْجَائِرِ وَ لَیْسَ مَعَهُ نَصِیرٌ وَ لاَ عَاذرٌ، فَیُلْقَی فِی نَارِ جَهَنَّمَ، فَیَدُورُ فِیهَا کَمَا تَدُورُ الرَّحَی، ثُمَّ یَرْتَبطُ فِی قَعْرِهَا(1)»).

تعبیر «و لیس معه نصیر و لا عاذر» اشاره به این است که او در دنیا افرادی داشت که در مشکلات، او را یاری می کردند و در خطاها و ظلم ها برای او عذرتراشی می نمودند و او نیز برای حفظ آنان سرمایه های فراوانی هزینه می کرد; ولی در آن روز، اثری از آنان نیست. تنهای تنها در دادگاه عدل الهی حضور می یابد و چون سیاه نامه اعمالش آشکار است، به زودی به جهنم سوق داده می شود.

جمله «فیدور فیها کما تدور الرحی» (در جهنم همچون سنگ آسیاب به چرخش در می آید) ممکن است اشاره به این باشد که چرخش در آتش جهنّم اوّلا سبب سوزش بیش تر و ثانیاً موجب جلب توجه دوزخیان و رسوایی است.

سپس امام(علیه السلام) به نکته مهمّی در ارتباط با آینده عثمان اشاره می کند و شدیداً به او هشدار می دهد و می فرماید: «من تو را به خدا سوگند می دهم نکند تو همان پیشوای مقتول این امّت باشی! چرا که گفته می شد (پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرمود:) در این امّت، پیشوایی به قتل می رسد که بعد از آن درهای کشتار و جنگ به روی این امت تا قیامت گشوده خواهد شد!» (وَ إِنی أَنْشُدُکَ(2) اللهَ اَلاَّ تَکُونَ إِمَامَ هذهِ الاُْمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ کَانَ یُقَالُ: یُقْتَلُ فِی هذهِ الاُْمَّةِ إِمَامٌ یَفْتَحُ عَلَیْهَا الْقَتْلَ وَ الْقِتَالَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ).

گرچه امام(علیه السلام) گوینده این سخن را معرفی نفرموده، ولی روشن است که او کسی جز پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) نمی تواند باشد و این همان پیش بینی دقیقی است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرموده بود که مظالم و ستم ها سبب کشته شدن عثمان گشت و به دنبال آن ـ و به بهانه خون عثمان ـ کشت و کشتار و جنگ و جدال های عظیمی به وقوع پیوست و آثار و تبعات آن را حتی در عصر خود به سبب اختلافاتی که در میان مسلمین باقی مانده مشاهده می کنیم.

شاهد این سخن، حدیثی است که در سنن ابن داود از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده است که فرمود: «وَ إِنَّمَا أَخَافُ عَلی أُمَّتِی الاَْئِمَّةَ الْمُضَلِّینَ وَ اِذَا وُضِعَ السَّیْفَ فِی أُمَّتِی لَمْ یُرْفَعْ عَنْهَا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ; من درباره امّتم از پیشوایان گمراه می ترسم; زیرا هنگامی که (به خاطر این پیشوایان) شمشیر در امّت من گذارده شود تا روز قیامت برداشته نخواهد شد».(3)


به دنبال این سخن، امام(علیه السلام) به شرح بیشتری درباره کلام پیامبر پرداخته و می فرماید: «امور این امّت را بر آن ها مشتبه می کند; فتنه و فساد را در میان آنان گسترش می دهد; به گونه ای که حق را از باطل تمییز نمی دهند و به سختی در آن فتنه غوطه ور می شوند و به شدّت درهم آمیخته و فاسد خواهند شد» (وَ یَلْبسُ أُمُورَهَا عَلَیْهَا، وَ یَبُثُّ الْفِتَنَ فِیهَا، فَلاَ یُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ; یَمُوجُونَ(4) فِیهَا مَوْجاً، وَ یَمْرُجُونَ(5) فِیهَا مَرْجاً).(6)

جمله «و یلبس امورها علیها» اشاره به این است که سیاست بازان حرفه ای، امور را بر مردم مشتبه می کنند به ظاهر برای خون خواهی خلیفه مقتول، ولی به منظور دست یابی به خلافت، حقایق را بر مردم مشتبه می سازند; ظالم را مظلوم و مظلوم را ظالم معرفی می کنند.

و جمله «یبثّ الفتن فیها» که اشاره به گسترش فتنه ها در امت است، نتیجه آن است و جمله های بعد، جنبه نتیجه گیری دارد که از یک سو تشخیص حق از باطل مشکل می شود و از سوی دیگر، مردم در میان امواج فتنه ها غوطه ور می گردند تفاوت «یموجون...» و «یمرجون...» در این است که اولی اشاره به درگیری توده های عظیم مردم در فتنه ها است و دومی اشاره به اختلاط گروه های حق و باطل در جامعه است; به گونه ای که شناخت حق از باطل مشکل می شود.

قابل توجه این که آن چه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در این روایت پیش بینی فرموده بود و امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) به شرح آن پرداخت تمام آن بی کم و کاست به وقوع پیوست. عثمان و اطرافیان او به دلیل مظالم گسترده، مردم را بر ضد خود شوراندند و نتیجه آن قتل عثمان بود و به دنبال آن گروه های تبهکار و بنی امیه و آل حرب به بهره برداری سیاسی از این حادثه روی آوردند و اختلاف در میان مردم اوج گرفت; حق و باطل به هم آمیخته و سیل خون در میان مسلمین جاری شد. عواقب دردناک آن نیز بعد از گذشتن قرن ها همچنان به چشم می خورد.(7)

درباره علل شورش مردم بر ضد عثمان و عوامل قتل او در جلد اول و دوم این کتاب به قدر کافی بحث کرده ایم.(8)


سپس امام(علیه السلام) به مهم ترین عامل انحراف عثمان ـ که تمام تیره روزی های او از آن نشأت گرفت یعنی تسلیم بی قید و شرط بودن در برابر مروان ـ اشاره کرده، چنین می فرماید: «مبادا مرکب راهوار مروان شوی (و زمام خود را به دست او بسپاری) تا تو را هر جا می خواهد ببرد; آن هم بعد از این سنّ و سال و گذراندن عمر (و تجربیات فراوان)» (فَلاَ تَکُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَیِّقَةً(9) یَسُوقُکَ حَیْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلاَلِ(10) السِّنِّ وَ تَقَضِّی الْعُمُرِ(11)).

در تواریخ نقل شده که سن عثمان در آن زمان 82 سال بود.(12)

بی شک، مروان بن حکم، مهم ترین نقش را در حکومت عثمان داشت; به گونه ای که کارها مطابق میل او پیش می رفت; حتی زمانی که عثمان، نصایح امام(علیه السلام) را شنید و تصمیم بر عذرخواهی از مردم گرفت، مروان شدیداً به مخالفت برخاست و مانع جبران خطاهای او شد و در حقیقت، آتش خشم مردم را شعله ورتر ساخت و سبب قتل عثمان شد و چه بسا این کار حساب شده بود; به این امید که بعد از عثمان، معاویه یا خودش به خلافت برسد.


هنگامی که سخن مولا علی(علیه السلام) به این جا رسید، عثمان سخت متأثر شد و به حضرت عرض کرد: «بامردم سخن بگو و از آنان بخواه به من مهلت دهند تا از حقوق (از دست رفته) آن ها رهایی یابم» (فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ: کَلِّمَ النَّاسَ فِی أَنْ یُؤَجِّلُونِی، حَتَّی أَخْرُجَ إِلَیْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ).

امام(علیه السلام) در پاسخ او سخن جامع و پرمعنا و کوتاهی ذکر کرد، فرمود: «آن چه مربوط به مدینه است مهلتی در آن نیست و آن چه مربوط به بیرون مدینه است مهلتش رسیدن دستور تو به آن هاست» (فَقَالَ(علیه السلام): مَا کَانَ بالْمَدینَةِ فَلاَ أَجَلَ فِیهِ، وَ مَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِکَ إِلَیْهِ).

اشاره به این که مهلت، در این گونه موارد (که مخصوصاً جنبه حادّ دارد و ممکن است منشأ شورش های عظیمی گردد)، معنا ندارد; علاوه بر این که مهلت گرفتن، معمولا برای تهیه مقدمات است و برای بازگرداندن حقوق مردم به آن ها مقدّماتی لازم نیست. آن چه در مدینه است، دستور آن فوراً صادر می شود که از ظالمان بگیرند و به مظلومان بدهند و آن چه در نقاط دوردست است کافی است که دستور آن صادر شود و با پیک سریع فرستاده شود.

بیان مذکور ممکن است اشاره به این نکته باشد که سیاست بازان حرفه ای هنگامی که در تنگناها قرار می گیرند برای فرار از زیر بار مسئولیت، به دفع الوقت متوسّل می شوند و از طرف مقابل، مهلت می خواهند; به این امید که در این فرصت، آتش جوش و خروش او خاموش گردد یا بتوانند با یک ضربه کاری طرف را از میدان بیرون کنند; امام(علیه السلام) جلوی این کار را با گفتار پر معنای خود می گیرد و عثمان را وادار به تسلیم می کند.

در تاریخ آمده است که عثمان در مقابل این سخن تسلیم شد; ولی تقاضا کرد که در مورد مدینه فقط سه روز به او مهلت داده شود. امام(علیه السلام) فرمود: مانعی ندارد و از نزد عثمان بیرون آمد و به مردمی که در انتظارش بودند آن چه را گذشته بود خبر داد و قراردادی میان آن ها و عثمان مرقوم داشت که در آن عثمان سه روز مهلت داده شده بود تا حقوق پایمال شده را به جایگاه اصلیش برگرداند و فرماندارانی را که مورد نفرت مردم بوده اند، عزل کند. از او در این نامه عهد و پیمان بسیار محکمی گرفت و گروهی از مهاجران و انصار را گواه آن قرار داد; به دنبال آن، مردم دست از عثمان کشیدند و به سراغ کارشان رفتند به امیدی که به زودی به عهد و پیمان خود وفا کند; غافل از این که او می خواست در این سه روز آماده نبرد با مخالفان گردد و سلاح جمع آوری کند و او لشکر عظیمی از بردگان خمس (خمس غنایم) آماده ساخت. هنگامی که سه روز گذشت، دیدند همه چیز بر سر جای خود مانند سابق است و همین امر، باعث شورش شدید مردم بر ضدّ عثمان شد; شورشی که ماجرایش طولانی است و به کشته شدن عثمان انجامید. جالب این است که تمام آن چه گفتیم، طبری مورّخ معروف در تاریخ معروف خود نقل کرده است.(13)


چند نکته درباره حادثه قتل عثمان:

درباره قتل عثمان و حوادث قبل و بعد از آن، مطالب بسیاری است که ما در مجلدات قبل، در تفسیر خطبه های متعددی به بسیاری از آن ها اشاره کرده ایم و در این جا نیز لازم است به چند نکته اشاره کنیم:

1 ـ بی تردید، قتل عثمان حادثه ناگواری بود; چرا که پیامدهای سوئی برای مسلمین داشت و همان گونه که در روایتی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پیش بینی شده بود، سبب گردید که اختلافات زیادی میان مسلمانان بروز کند و خون های زیادی ریخته شود; هر چند مقصّر اصلی در این حادثه، شخص عثمان و یاران و همکاران او بودند که حکومت اسلامی را از شکل اصلی بیرون بردند و انواع تبعیض ها و ظلم و فسادها را در جامعه اسلامی رواج دادند.

2 ـ قابل توجّه است که این حادثه در مدینه و در برابر چشم صحابه اعم از مهاجران و انصار واقع شد و کمتر کسی به یاری عثمان برخاست; گویا همه با سکوت آمیخته با رضایت، حرکت خودجوش مردم را بر ضدّ او امضا می کردند; بلکه طبق آن چه در تاریخ طبری نقل شده، گروهی از صحابه رسول الله(صلی الله علیه وآله) به یکدیگر نامه نوشتند که جهاد با دشمن را فعلا رها کنید; زیرا جهاد در مدینه است، نه در سرزمین روم (چرا که حکومت اسلامی به فساد گراییده و اصلاح آن بر هر چیز مقدّم است). تنها کسی که به یاری عثمان برخاست و جلو تندروی ها را گرفت، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بود که فرزندان خود را مأمور حمایت از او ساخت!! زیرا می دانست قتل عثمان آثار منفی زیادی به همراه دارد; هر چند شورش مردم به قدری شدید بود که این حمایت نیز مؤثر نشد.

3 ـ امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در خطبه مزبور، پیش از آن که اعتراضات مردم به اوج خود برسد، بهترین نصایح و اندرزها را به عثمان گوشزد کرد و به او شدیداً هشدار داد که هر چه زودتر از این راه بازگردد و اشتباهات خود را اصلاح کند و او قول داد به آن عمل کند; امّا یا نخواست و یا اطرافیان او نگذاشتند که در برابر خواسته های به حق مردم تسلیم شود.

از بعضی کتب تواریخ استفاده می شود که او به دلیل تعصب شدیدی که نسبت به اقوام و بستگان خود داشت حاضر نبود به اشتباهات خود درباره آن ها صریحاً اعتراف کند و بعد از نصایح امیرمؤمنان علی(علیه السلام) عرض کرد: من کار خلافی نکردم. من صله رحم نمودم (اگر اموال بیت المال را به خویشاوندانم بخشیده ام از باب صله رحم بوده است) و افراد فقیر را بی نیاز کرده و بی پناهان را پناه داده ام و کسانی را به امارت و ولایت برگزیده ام که شبیه برگزیدگان عمر بودند! امام(علیه السلام) فرمود: عمر، چنان بر والیان خود مسلّط بود که اگر مرتکب خلافی می شدند آن ها را به شدیدترین وجهی مجازات می کرد; ولی تو در برابر خویشاوندانت ضعیف و ناتوانی و به کارهای خلاف آن ها اهمّیّت نمی دهی.(14)

و عجب تر این که عثمان به دنبال این ماجرا به منبر رفت و به گونه طلب کارانه ای با مردم سخن گفت; عصاره سخن عثمان چنین بود: مردم هر چیزی آفتی دارد و آفت این امت، بدگویان و غیبت کنندگانند; سخن های نادرستی را می گویند و شما هم چشم و گوش بسته به دنبال آن ها حرکت می کنید. شما اموری را بر من عیب گرفته اید که همان را برای عمر پسندیده دانستید، زیرا او شما را با دست و پای خود می کوبید و با سخنان خشنش شما را قلع و قمع می کرد; به همین دلیل جرأت نداشتید بر او ایراد بگیرید; ولی من از در ملایمت و محبّت وارد شدم و حتی سخن خشنی نگفتم و شما نسبت به من جسور شدید. به خدا سوگند! من یاوران و مدافعان زورمند بسیاری دارم که اگر اشاره کنم به یاری ام می شتابند. کاری نکنید که من منطقی را در پیش گیرم که آن را دوست ندارم. زبانتان را ببندید و بر امرای خود طعن و سرزنش و عیب جویی نکنید. من چه حقّی را از شما پایمال کردم؟! چرا غوغا می کنید؟!

در این جا مروان برخاست صدا زد: مردم! اگر مایل باشید داوری را به دست شمشیر می سپاریم که میان ما و شما حکم کند. عثمان عصبانی شد گفت: خاموش باش! بگذار من با اصحابم سخن بگویم; مگر به تو سفارش نکردم سخن نگو! مروان خاموش شد و عثمان از منبر فرود آمد.(15)

این تعبیرات نشان می دهد که عثمان یا کاملا از اوضاع و احوال بی خبر بود و یا آن قدر نسبت به بستگان و خویشاوندانش خوش بین بود که ظلم و ستم های آن ها را عین عدالت می پنداشت و چنان در چنگال آنان اسیر بود که توان تغییر مسیر حوادث را نداشت.(16)


پی نوشت:

  1. میزان الحکمه، جلد 6، حدیث 11973.

  2. طبری در تاریخ خود قسمت عمده خطبه را که مشتمل بر این حدیث است در جلد 3، صفحه 376 در حوادث سنه 34 نقل کرده است.

  3. «أنشد» (به صورت ثلاثی مجرّد است بر وزن «أقْتُلُ») از ماده «نشد» (بروزن قتل) به معنای یادآوری نمودن و تقاضا کردن است و «انشاد ضالّه» به معنای اطلاع گرفتن از مردم درباره گم شده است.

  4. سنن ابن داود، جلد 4، حدیث 4252.

  5. «یموجون» از ماده «موج» در اصل به معنای حرکت و چین خوردگی سطح آب بر اثر وزش باد و امثال آن است و به معنای کنایی در کثرت و اضطراب و آشفتگی نیز به کار می رود.

  6. «یمرجون» از ماده «مرج» (بر وزن خرج یا بر وزن فلج) به معنای مخلوط کردن یا فرستادن و رها کردن است و از آن جا که اختلاط و به هم ریختگی و رها کردن چیزی به حال خود، سبب فساد می شود، این واژه به معنای فاسد شدن نیز به کار رفته است.

  7. از کلمات بعضی از شارحان نهج البلاغه چنین بر می آید که این قسمت را نیز جزو حدیث پیغمبر(صلی الله علیه وآله) دانسته اند ولی با توجه به این که حدیث فوق در بعضی از منابع معروف (مانند سنن ابن داوود) بدون این ذیل آمده استفاده می شود که سخن پیامبر همان قسمت بالاست که با جمله «الی یوم القیامة» پایان می گیرد.

  8. به جلد 1، صفحه 371 تا 376 (با عنوان علل شورش بر ضد عثمان) و جلد 2، صفحه 232 تا 241 (با عنوان عوامل قتل عثمان) و همان جلد، صفحه 488 (با عنوان کارهای عثمان که موجب خشم عمومی شد) مراجعه فرمایید.

  9. «سیقة» (بر وزن سیّدة) صفت مشبهه از ماده «سوْق» (بروزن فوق) گرفته شده به معنای حیوان راهواری است که آن را به هر طرف می برند و گاه به معنای حیواناتی است که به دست دشمن می افتد و آن را با خود می برند.

  10. «جلال» به معنای بزرگی است و جلال السن به معنای سن بالا است.

  11. «تقضّی» و «انقضاء» از یک ریشه گرفته شده و به معنای گذشتن است.

  12. تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 441 و 443. اقوال دیگری نیز در مورد سن عثمان در آن زمان وجود دارد ولی غالباً سن او را 82 سال دانسته اند.

  13. تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 404، حوادث سال 35 ق.

  14. تاریخ طبری طبق نقل; ابن ابی الحدید، جلد 8، صفحه 264-265.

  15. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد 9، صفحه 265.

  16. درباره ماجرای قتل عثمان و علل شورش بر ضدّ او و اعمالی که مایه خشم و نفرت عمومی مردم شد، در جلد اوّل و دوّم این کتاب سخن گفتیم که قبلا به شماره صفحات آن اشاره شد.