[hadith]النُصح بالتقوی:

أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بتَقْوَی اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ، فَإِنَّهَا النَّجَاةُ غَداً وَ الْمَنْجَاةُ أَبَداً، رَهَّبَ فَأَبْلَغَ وَ رَغَّبَ فَأَسْبَغَ؛ وَ وَصَفَ لَکُمُ الدُّنْیَا وَ انْقِطَاعَهَا وَ زَوَالَهَا وَ انْتِقَالَهَا، فَأَعْرِضُوا عَمَّا یُعْجِبُکُمْ فِیهَا لِقِلَّةِ مَا یَصْحَبُکُمْ مِنْهَا، أَقْرَبُ دَارٍ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ وَ أَبْعَدُهَا مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ، فَغُضُّوا عَنْکُمْ عِبَادَ اللَّهِ غُمُومَهَا وَ أَشْغَالَهَا، لِمَا قَدْ أَیْقَنْتُمْ بهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالاتِهَا، فَاحْذَرُوهَا حَذَرَ الشَّفِیقِ النَّاصِحِ وَ الْمُجِدِّ الْکَادحِ. وَ اعْتَبرُوا بمَا قَدْ رَأَیْتُمْ مِنْ مَصَارِعِ الْقُرُونِ قَبْلَکُمْ، قَدْ تَزَایَلَتْ أَوْصَالُهُمْ وَ زَالَتْ أَبْصَارُهُمْ وَ أَسْمَاعُهُمْ، وَ ذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَ عِزُّهُمْ، وَ انْقَطَعَ سُرُورُهُمْ وَ نَعِیمُهُمْ، فَبُدِّلُوا بقُرْب الْأَوْلَاد فَقْدَهَا وَ بصُحْبَةِ الْأَزْوَاجِ مُفَارَقَتَهَا، لَا یَتَفَاخَرُونَ وَ لَا یَتَنَاسَلُونَ وَ لَا یَتَزَاوَرُونَ وَ لَا یَتَحَاوَرُونَ. فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ، حَذَرَ الْغَالِب لِنَفْسهِ، الْمَانِعِ لِشَهْوَتِهِ، النَّاظِرِ بعَقْلِهِ، فَإِنَّ الْأَمْرَ وَاضِحٌ وَ الْعَلَمَ قَائِمٌ وَ الطَّرِیقَ جَدَدٌ وَ السَّبیلَ قَصْد.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 281-274

به قربانگاه های قرون پیشین بنگرید!

امام در این بخش از خطبه به پند و اندرزهای پرمعنا و نصایح پربار و بیدارگر می پردازد و پس از تقویت پایه های ایمان در مخاطبان خود در بخش سابق، در این بخش به جنبه های عملی می پردازد; چرا که عمل میوه درخت ایمان است; می فرماید: «ای بندگان خدا! شما را به تقوای الهی و اطاعت او توصیه می کنم که موجب رستگاری در فردای قیامت و نجات ابدی است» (أُوصِیکُمْ عِبَادَاللّهِ، بتَقْوَی اللّهِ وَ طَاعَتِهِ، فَإِنَّهَا النَّجَاةُ غَداً، وَالْمُنْجَاةُ(1) أَبَداً).

تقوا و طاعت ممکن است به یک مفهوم بازگردد و ممکن است تقوا را ریشه طاعت به حساب آورد; چرا که طاعت الهی از تقوا و خداترسی درونی بر می خیزد. این احتمال نیز وجود دارد که تقوا اشاره به ترک گناه و طاعت اشاره به اجرای اوامر الهی باشد و در هر حال این دو، از هم جدا نیست (و شاید به همین علّت است که ضمیر در «انّها» مفرد آورده شده; در حالی که مرجع ضمیر، تثنیه است).

اطلاق «نجات» بر «تقوا» ممکن است از قبیل اطلاق مسبّب بر سبب باشد; چرا که تقوا سبب نجات در جهان دیگر است.

سپس به بیان اتمام حجت الهی می پردازد و می فرماید: «خداوند انذار کرده، انذاری رسا و بلیغ و تشویق نموده; تشویقی پربار و کامل» (رَهَّبَ(2) فَأَبْلَغَ، وَ رَغَّبَ فَأَسْبَغَ(3)).

می دانیم ضامن اجرای تمام قوانین الهی بشارت و انذار است. بشارت و انذاری در حد اعلا; و خداوند برای ترغیب مردم به پرهیزگاری و اطاعت و نهی آن ها از سرکشی وگناه، این کار را به وسیله پیغمبرانش در جای، جای کتب آسمانی انجام داده است.

و از آن جا که سرچشمه معاصی و گناهان، دنیاپرستی و فریفته شدن به زرق و برق آن است باز امام(علیه السلام) در این جا به سراغ این مطلب می رود و از قول خداوند چنین می گوید:

«خدا دنیا و انقطاع و زوال و انتقال آن را برای شما وصف کرده است; بنابراین از این زرق و برق هایی که برای شما اعجاب انگیز است، به دلیل کوتاه بودن دوران مصاحبتش چشم بپوشید» (وَ وَصَفَ لَکُمُ الدُّنْیَا وَانْقِطَاعَهَا، وَ زَوَالَهَا وَ انْتِقَالَهَا. فَأَعْرِضُوا عَمَّا یُعْجِبُکُمْ فِیهَا لِقِلَّةِ مَا یَصْحَبُکُمْ مِنْهَا).

از این جمله های کوتاه و پرمعنا به خوبی استفاده می شود که خداوند چهار چیز را در مورد دنیا بیان فرموده است: نخست اصل زندگی دنیا که همان گونه که از نامش پیداست زندگی پست و پایین و کم ارزش و حقیری است و دیگر این که پایدار نمی ماند و روزی با مرگ آدمی و سرانجام با مرگ مجموعه دنیا به پایان می رسد و دیگر این که در همان زمانی که انسان از مواهب دنیا برخوردار است گرفتار زوال تدریجی آن می باشد. قوای بدن به تدریج از میان می رود و ضعف، جای قوّت را می گیرد، سلامتی مختل می شود، دوستان و عزیزان یکی بعد از دیگری چهره در نقاب خاک می کشند و دیگر این که همواره دنیا از گروهی به گروه دیگر منتقل می شود.

قرآن مجید می فرماید: «(اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الاَْمْوَالِ وَالاَْوْلاَد کَمَثَلِ غَیْث أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَکُونُ حُطَاماً وَفِی الاْخِرَةِ عَذَابٌ شَدیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلاَّ مَتَاعُ الْغُرُورِ)(4); بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال وفرزندان است; همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد، سپس خشک می شود; به گونه ای که آن را زردرنگ می بینی; سپس تبدیل به کاه می شود و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست».

در این آیه بی ارزش بودن دنیا و همچنین انقطاع و زوال آن در ضمن یک مثال روشن ترسیم شده است; همان گونه که انتقال آن در آیه شریفه «(وَتِلْکَ الاَْیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاس)(5); ما روزهای پیروزی و شکست را در میان مردم منتقل می سازیم» تبیین شده است.

و در ادامه آن در وصف دنیا می افزاید: «دنیا نزدیک ترین منزلگاه به خشم خدا، و دورترین آن ها از رضا و خشنودی اوست» (أَقْرَبُ دَار مِنْ سَخَطِ اللّهِ، وَ أَبْعَدُهَا مِنْ رِضْوَانِ اللّهِ!).

دلیل آن هم روشن است; چرا که دنیا مجموعه ای است از هوا و هوس های سرکش که از هر سو ا نسان را به طرف گناه می راند و موجب خشم خدا و ناخشنودی او می شود.

بدیهی است منظور از دنیا در تمام این عبارات، دنیای مادّی است که تنها هدف انسان باشد و برای به چنگ آوردن آن از هر وسیله استفاده کند و آلوده هر گناه شود; به آن مشغول و مغرور گردد و غیر آن را فراموش کند; و گرنه، دنیایی که وسیله قوّت و قدرت بر طاعت و شکر بر نعمت و رسیدن به سعادت باشد، از مواهب عظیم الهی است.

امام(علیه السلام) در ادامه این سخن در یک نتیجه گیری روشن، می فرماید: «حال که چنین است ای بندگان خدا! از غم و اندوه آن و مشغول شدن به (سرگرمی های) آن چشم فرو گیرید چرا که از فراق و دگرگونی های حالاتش باخبرید؟ و همچون دوستی مهربان و اندرزگو و کوشا که برای نجات دوستش تلاش می کند خویشتن را (نصیحت کنید و) از دنیاپرستی برحذر دارید» (فَغُضُّوا(6) عَنْکُمْ ـ عِبَادَاللّهِ ـ غُمُومَهَا وَ أَشْغَالَهَا، لِمَا قَدْ أَیْقَنْتُمْ بهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالاَتِهَا. فَاحْذَرُوهَا حَذَرَ الشَّفِیقِ النَّاصِحِ وَ الْمُجِدِّ الْکَادحِ(7)).

اشاره به این که گرفتاری های دنیا فزاینده و غم و اندوه آن، روزافزون است. هر چه انسان به آن نزدیک تر شود، گرفتارتر خواهد شد و به جایی خواهد رسید که تمام وجود او را گرفتاری ها و اندوه ها پر خواهد کرد.

در این زمینه، حدیث جالبی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «مَثَلُ الْحَرِیصِ عَلَی الدُّنْیَا مَثَلُ دُودَةِ الْقَزِّ کُلَّمَا ازْدَادَتْ مِنَ الْقُزِّ عَلَی نَفْسهَا لَفّاً کَانَ اَبْعَدَ لَهَا مِنَ الْخُرُوجِ حَتَّی تَمُوتَ غَمّاً; مثال کسی که نسبت به دنیا حریص است، همچون کرم ابریشم است که هر قدر بر خود بیش تر می تَنَد از خارج شدن دورتر می شود تا در درون آن پیله، از اندوه می میرد».(8)

یکی از شعرای عرب این حدیث را در ضمن شعر زیبایی بیان کرده است:

أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْمَرْءَ طُولَ حَیَاتِهِ *** حَرِیصٌ عَلَی مَا لاَ یَزَالُ یُنَاسجُهُ

کَدُودٌ کَدُود الْقَزِّ یَنْسجُ دَائِماً *** فَیَهْلِکُ غَمّاً وسط مَا هُوَ نَاسجٌ(9)

آیا نمی بینی که انسان در طول حیات خود *** نسبت به چیزی که جمع آوری می کند حریص است

بسیار پرتلاش است همچون کرم ابریشم که همواره بر خودمی تند *** و سرانجام در میان آنچه تنیده با اندوه می میرد!»

سپس امام(علیه السلام) دست مخاطبان خود را گرفته و آن ها را به زمان های گذشته می برد و سرانجام زندگی دنیاپرستان را برای آن ها در ضمن ده جمله کوتاه و بسیار تکان دهنده شرح می دهد; آن چنان که هر شنونده ای را تحت تأثیر قرار می دهد; می فرماید: «از آن چه در قربان گاه های قرون پیشین دیده اید عبرت گیرید و از آن کسانی که پیوندهای اعضایشان (در زیر خاک ها) از هم گسسته، چشم ها و گوش هایشان از میان رفته، شرف و عزتشان نابود شده و شادی و نعمت هایشان قطع گردیده است. (آری از آنها، درس عبرت بیاموزید)» (وَاعْتَبرُوا بمَا قَدْ رَأَیْتُمْ مِنْ مَصاَرِعِ(10) الْقُرُونِ قَبْلَکُمْ: قَدْ تَزَایَلَتْ أَوْصَالُهُمْ(11)، وَ زَالَتْ أَبْصَارُهُمْ وَ أَسْمَاعُهُمْ، وَ ذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَ عِزُّهُمْ، وَانْقَطَعَ سُرُورُهُمْ وَ نَعِیمُهُمْ).

جمله «تَزَایَلَتْ أَوْصَالُهُمْ» اشاره به متلاشی شدن پیوندهای بدن در زیر خاک است. این تعبیر می تواند اشاره ای به پیوندهای اجتماعی در زندگی انسان نیز باشد که بعد از وفات انسان متلاشی می شود; همان گونه که ابصار و اسماع، اشاره به همین چشم و گوش ظاهری و قدرت دیدن و شنیدن حسّی است; ولی می تواند کارگردانان انسان را نیز که از گوشه و کنار جهان، اخباری را می شنوند و می بینند و منتقل می کنند در برگیرد.

نه تنها حواسّ ظاهری انسان و پیوندهای جسمانی او از میان می رود، بلکه جهات اجتماعی همچون شرف و عزّت مادّی نیز با دفن او مدفون می گردد و تمام لذّت ها و نعمت ها بر باد می رود.

سپس در ادامه این سخن به بخش دیگری از مواهبی که انسان با مرگ از دست می دهد اشاره کرده، می فرماید: «آن ها به جای نزدیکی به فرزندان، به فراق آن ها مبتلا شدند و همدمی همسرانشان به مفارقت آن ها مبدل شد; اکنون نه بر یکدیگر تفاخر می کنند; نه زاد و ولد دارند; نه به دیدار یکدیگر می شتابند و نه با هم سخن می گویند» (فَبُدِّلُوا بقُرْب الاَْوْلاَد فَقْدَهَا، وَ بصُحْبَةِ الاَْزْوَاجِ مُفَارَقَتَهَا. لاَ یَتَفَاخَرُونَ، وَ لاَ یَتَنَاسَلُونَ، وَ لاَ یَتَزَاوَرُونَ، وَ لاَ یَتَحَاوَرُونَ(12)).

و به گفته شاعر:

وَ حَلُّوا بدَار لاَ تَزَاوُرَ بَیْنَهُمْ *** وَ أَنَّی لِسُکَّانِ الْقُبُورِ التَّزَاوُرُ

«آن ها به سرایی وارد شدند که هیچ دیداری در میان ساکنانش نیست، چگونه ساکنان قبور می توانند باهم دیدار داشته باشند».(13)

بدیهی است که این سخن ناظر به جسم انسان هاست و هیچ مانعی ندارد که ارواح مؤمنان با هم دیدار داشته باشند و سخن بگویند.

و در پایان خطبه و نتیجه گیری نهایی امام(علیه السلام) به همه هشدار می دهد و می فرماید: «(چون سرنوشت شما چنین است)، پس ای بندگان خدا! برحذر باشید، همانند کسی که بر نفس خود پیروز گشته و از شهوات سرکش مانع شده، و با چشم عقل می نگرد; چرا که همه چیز آشکار، نشانه های راه برقرار و جادّه، صاف و هموار و راه، مستقیم و استوار است!» (فَاحْذَرُوا، عِبَادَ اللّهِ، حَذَرَ الْغَالِب لِنَفْسهِ، الْمَانِعِ لِشَهْوَتِهِ، النَّاظِرِ بعَقْلِهِ; فَإِنَّ الاَْمْرَ وَاضِحٌ، وَالْعَلَمَ قَائِمٌ، وَالطَّرِیقَ جَدَدٌ(14) وَ السَّبیلَ قَصَدٌ).

جمله «فَاحْذَرُوا... النَّاظِرُ بعَقْلِهِ» اشاره به این است که در صورتی انسان می تواند از خطرهایی که در بخش های پیشین خطبه آمده در امان بماند که اوّلا بر نفس خود غالب باشد و به دنبال آن بتواند شهوات خود را مهار کند و در پی آن با دیده تیزبین عقل به مسائل بنگرد; نه با دیده گمراه کننده شهوات.

جمله های چهارگانه ای که در پایان خطبه ذکر شده، هر یک اشاره به نکته مستقلّی دارد. نخست می فرماید: برنامه های سعادت به وسیله قرآن و اولیای الهی تبیین شده و در جای جای مسیر «الی الله» نشانه های روشنی نصب شده است; جادّه نیز محکم و صاف و خالی از عوامل لغزش است، سبیل و طریق نیز مستقیم و خالی از هرگونه کجی و انحراف است.

تنها چیزی که باقی می ماند تصمیم واراده رهروان این راه و پیمودن سریع آن است. خوشبخت و سعادتمند آن هایی اند که تصمیم گرفتند و این راه را پیمودند; به گفته شاعر:

فَطُوبَی لِعَبْد آثَرَ اللّهَ رَبَّهُ *** وَ جَادَ بدُنْیَاهُ لَمَا یَتَوَقَّعُ

«خوشا به حال آنان که خدا را بر همه چیز مقدّم داشتند و از زرق و برق دنیا برای سعادت جاویدان چشم پوشیدند».(15)


پی نوشت:

  1. «منجاة» از مادّه «نجات» در این جا اسم مکان و به معنای محل نجات است. این احتمال نیز داده شده که معنای مصدری داشته باشد. «نجات» به معنای رهایی است و گاه به معنای شتر سریع السیر آمده که سبب رهایی انسان از بیابان های پرخطر است.

  2. «رهّب» از مادّه «ترهیب» به معنای بیم دادن و ترساندن است.

  3. «أسبغ» از مادّه «اسباع» به معنای انجام دادن کاری به طور کامل است و در اصل از «سبغ» (بر وزن صبر) به معنای پیراهن یا زره گشاده است; سپس به نعمت گسترده و وضوی کامل «اسباغ نعمت» یا «اسباغ الوضوء» اطلاق شده است.

  4. حدید، آیه 20.

  5. آل عمران، آیه 140.

  6. «غضّوا» از مادّه «غضّ» (بر وزن حظّ) به معنای کم کردن و فروگرفتن است و «غضّ بصر» به این معناست که انسان، خیره به چیزی نگاه نکند; بلکه چشم خود را پایین بیندازد.

  7. «کادح» از مادّه «کدح» (بر وزن مدح) به معنای کوشش توأم با رنج است.

  8. اصول کافی، جلد 2، صفحه 316.

  9. پاورقی کتاب کافی، جلد 2، صفحه 316. توجه داشته باشید که «کدود» که در آغاز بیت دوّم آمده صیغه مبالغه از مادّه «کدّ» به معنای تلاش است.

  10. «مصارع» جمع «مصرع» به معنای محل زمین افتادن است و به قتلگاه نیز اطلاق می شود.

  11. «أوصال» جمع «وُصل» (بر وزن قفل) به معنای مفصل و رشته های اعصاب است که اعضا را به هم پیوند می دهد.

  12. «یتحاورون» از مادّه «محاوره» به معنای رفت و آمد و همچنین ردّ و بدل کردن سخن و بحث است.

  13. منهاج البراعة، جلد 9، صفحه 412.

  14. «جدد» از مادّه «جدّ» (بر وزن خط) به معنای قطع کردن و همچنین پیمودن زمین های صاف و محکم است و به راه صاف و محکم «جادّه» گفته می شود.

  15. منهاج البراعه، جلد 9، صفحه 412.