[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) فی صفة النبی و أهل بیته و أتباع دینه، و فیها یعظ بالتقوی:

الرسول و أهله و أتباع دینه:

ابْتَعَثَهُ بالنُّورِ الْمُضِیءِ وَ الْبُرْهَانِ الْجَلِیِّ وَ الْمِنْهَاجِ الْبَادی وَ الْکِتَاب الْهَادی. أُسْرَتُهُ خَیْرُ أُسْرَةٍ وَ شَجَرَتُهُ خَیْرُ شَجَرَةٍ، أَغْصَانُهَا مُعْتَدلَةٌ وَ ثِمَارُهَا مُتَهَدِّلَةٌ، مَوْلِدُهُ بمَکَّةَ وَ هِجْرَتُهُ بطَیْبَةَ، عَلَا بهَا ذکْرُهُ وَ امْتَدَّ مِنْهَا صَوْتُهُ، أَرْسَلَهُ بحُجَّةٍ کَافِیَةٍ وَ مَوْعِظَةٍ شَافِیَةٍ وَ دَعْوَةٍ مُتَلَافِیَةٍ، أَظْهَرَ بهِ الشَّرَائِعَ الْمَجْهُولَةَ وَ قَمَعَ بهِ الْبدَعَ الْمَدْخُولَةَ وَ بَیَّنَ بهِ الْأَحْکَامَ الْمَفْصُولَةَ؛ فَ "مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً" تَتَحَقَّقْ شقْوَتُهُ وَ تَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ وَ تَعْظُمْ کَبْوَتُهُ، وَ یَکُنْ مَآبُهُ إِلَی الْحُزْنِ الطَّوِیلِ وَ الْعَذَاب الْوَبیلِ. وَ أَتَوَکَّلُ عَلَی اللَّهِ تَوَکُّلَ الْإِنَابَةِ إِلَیْهِ، وَ أَسْتَرْشدُهُ السَّبیلَ الْمُؤَدِّیَةَ إِلَی جَنَّتِهِ الْقَاصِدَةَ إِلَی مَحَلِّ رَغْبَتِهِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 271-263

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ فی صفة النبی و اهل بیته و اتباع دینه و فیها یعظ بالتقوی.

از خطبه های امام علیه السلام است که در آن امام از فضایل پیامبر و خاندان و پیروان آیین او سخن می گوید و در ضمن، مردم را به تقوا دعوت می فرماید

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه، شامل سه بخش است

:

در بخش اوّل، امیرمؤمنان علی علیه السلام به بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و صفات والای او و اهل بیت گرامی اش اشاره می فرماید و آثار دعوت آن حضرت را در اظهار حق و از بین بردن باطل یادآور می شود و در مقام نتیجه گیری، اسلام را تنها آیینی می داند که عدم پذیرش آن، موجب بدبختی دنیا وآخرت است

.

در بخش دوّم، از توکّل بر خدا و درخواست هدایت از او سخن می گوید

.

و در بخش سوّم، طی بیان مشروحی مردم را به تقوا و اطاعت فرمان الهی سفارش می کند و از دنیاپرستی بر حذر می دارد و باتعبیراتی بسیار آموزنده و پرمعنا به عبرت گرفتن از تغییرات و دگرگونی های جهان سفارش می فرماید

.

اوصاف دیگری از پیامبر(صلی الله علیه وآله):

امام(علیه السلام) درآغاز خطبه به معرفی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و آیین او می پردازد و می فرماید:

«خداوند او را با نور روشنی بخش و برهان آشکار و طریق واضح و کتاب هدایت کننده، برانگیخت» (ابْتَعَثَهُ بالنُّورِ الْمُضِیءِ، وَالْبُرْهَانِ الْجَلِیِّ، وَالْمِنْهَاجِ الْبَادی(1) وَالْکِتَاب الْهَادی).

منظور از «نور مضیء» همان نور نبوّت اوست که همه جا را روشن ساخت و «برهان جلی» اشاره به معجزات آشکار اوست. «منهاج بادی» شریعت واضح او را بیان می کند و «کتاب هادی» قرآن است که هدایتگر خلایق تا دامنه قیامت است.

بعضی از شارحان نهج البلاغه هر چهار جمله را اشاره به قرآن می دانند که امام(علیه السلام) از زوایای مختلف به آن نگریسته است; ولی آن چه در تفسیر آن گفتیم که هر یک به چیزی اشاره می کند، مناسب تر به نظر می رسد و جمعی از شارحان نهج البلاغه آن را پذیرفته اند.

در هر حال، کلام امام(علیه السلام) اشاره به این دارد که ارکان چهارگانه دعوت پیامبر، از هر نظر کامل و قوی و سرچشمه آن، نور وحی بود و معجزات مختلف، برهان و دلیل آن و کتاب هدایت کننده ای همچون قرآن، بیانگر آن و قوانین و احکامش روشن، حساب شده و حکیمانه بود.

«متهدل» به معنای آویزان است و در این جا به معنای میوه ای است که در دسترس همگان قرار دارد.

پیروزی و موفقیّت انسان در سایه امور مختلفی به دست می آید. شرافت خانواده و کرامت اصل و نسب و شخصیت والای بستگان و فرزندان، تولّد در محلّ با ارزش و فعالیّت در محیط آماده، هر یک سهمی در پیروزی انسان دارد.

و هر گاه در زندگی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) درست دقت کنیم می بینیم علاوه بر شرف ذاتی آن حضرت، خداوند عوامل پیروزی را برای او فراهم ساخته تا بندگانش را از این طریق هدایت کند; نسب او به حضرت ابراهیم(علیه السلام) و فرزندش اسماعیل(علیه السلام) می رسد و از آن پدر و فرزند، شجاعت و ایثار را به ارث می برد. خاندانش بنی هاشم که از بهترین طوایف عرب بودند. پدری همچون عبدالله و جدّی چون عبدالمطلب، عمویی همچون حمزه وابوطالب و عموزاده ای مانند علی(علیه السلام) و جعفر و فرزندانی همچون زهرا(علیها السلام) و ائمه معصومین(علیهم السلام) داشت. مکّه حرم امن الهی زادگاه او بود و هجرتگاهش مدینه طیّبه مرکز گروهی از مردم ایثارگر و فداکار بود. دعوت خود را از آن جا گسترش داد و صدای او در تمام جهان پیچید.

«اسره» که از مادّه «اسر» (بر وزن عصر) به معنای قدرت و قوّت گرفته شده، اشاره به خاندان بنی هاشم و فامیل نزدیک حضرت است. «شجره»، اشاره به ریشه اصلی این خانواده است که به ابراهیم(علیه السلام) باز می گردد و «اغصان معتدل» اشاره به شاخه های او همچون عبدالمطلب، ابوطالب، حمزه، جعفر، امیرمؤمنان علی(علیه السلام) و ائمه هدی می باشد که از نظر فضل و کمال و عدم اختلاف همچون شاخه های هماهنگ یک درخت بودند و شمار (میوه ها) علوم و دانش هایی است که از این خاندان در طول تاریخ نصیب مردم شد.

آن گاه به سراغ معرفی برنامه های عملی پیامبر(صلی الله علیه وآله) می رود و می فرماید: «خداوند او را با دلیل کافی و اندرز شافی و دعوت اصلاح گرانه، فرستاد» (أَرْسَلَهُ بحُجَّة کَافِیَة، وَ مَوْعِظَة شَافِیَة، وَ دَعْوَة مُتَلاَفِیَة(3)).

آری، او دارای دلایل عقلی، فطری و انواع معجزات حسّی بود و انسان ها و جامعه های بیمار را با سخنان خود درمان کرد و ویرانی های فراوانی از عصر جاهلیّت ـ که در تمام شئون اجتماعی وجود داشت ـ اصلاح و آباد ساخت.

دعوت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از نظر ریشه با حجت و برهان قانع کننده همراه بود و از نظر محتوا، برنامه ای شفابخش دربرداشت و از نظر نتیجه به اصلاح مفاسد و ترمیم ویرانی های فکری و اخلاقی و اجتماعی منتهی شد.

امام(علیه السلام) سپس به کارهای مهمّی که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) انجام داد پرداخته، چنین می فرماید: «خداوند به وسیله او احکام ناشناخته (الهی) را آشکار ساخت و بدعت هایی که به نام دین در شریعت الهی وارد شده بود ریشه کن کرد و احکامی را که اکنون نزد ما روشن است بیان داشت» (أَظْهَرَ بهِ الشَّرَائِعَ الْمَجْهُولَةَ، وَ قَمَعَ بهِ الْبدَعَ الْمَدْخُولَةَ(4)، وَ بَیَّنَ بهِ الاَْحْکَامَ الْمَفْصُولَةَ(5)).

در واقع پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به سه کار مهم دست زد: عقاید حقه را آشکار ساخت; بدعت ها، خرافات را ازمیان برداشت و احکام الهی را به طور روشن برای همه مردم تبیین کرد که هر یک از این ها با مجاهدات بسیار و تحمل رنج های فراوان صورت گرفت.

و سرانجام در یک نتیجه گیری آشکار می فرماید: «با این حال کسی که جز اسلام آیینی برگزیند شقاوت و بدبختی دامن او محقق می شود، دستگیره ایمانش از هم گسسته، و سقوط او شدید و در عاقبت، اندوهی طولانی وعذابی هلاک کننده خواهد داشت» ((فَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاِْسْلاَمِ دیناً) تَتَحَقَّقْ شقْوَتُهُ، وَ تَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ، وَ تَعْظُمْ کَبْوَتُهُ، وَ یَکُنْ مَآبُهُ إِلَی الْحُزْنِ الطَّوِیلِ وَالْعَذَاب الْوَبیلِ).

بدیهی است آیینی که آورنده اش دارای آن صفات والا و آیینش از هر نظر جامع و کامل و سازنده باشد، مخالفت با آن جز بدبختی و گمراهی و هلاکت در پی نخواهد داشت.

از این عبارت، به خوبی روشن می شود شعارهایی گمراه کننده ای که این روزها جمعی به دنبال نویسندگان غربی در محیط های اسلامی سرداده اند و پیروی از هر یک از ادیان را کافی می شمرند و صلح کل متصوفه را زنده کرده اند، چیزی است که نه با منطق قرآن سازگار است و نه با کلمات پیشوایان بزرگی همچون امام علی(علیه السلام) .

در پایان این بخش، امام(علیه السلام) روی به درگاه خدا می آورد و توکّل خویش را به ذات پاکش بیان می کند و می فرماید: «به خدا توکّل می کنم; توکّلی همراه با توبه و بازگشت به سوی او و از او هدایت می طلبم، به راهی که به سوی بهشتش منتهی می شود و به منزلگاه مورد رضایش می رسد» (وَأَتَوَکَّلُ عَلَی اللّهِ تَوَکُّلَ الاِْنَابَةِ إِلَْیهِ. وَ أَسْتَرْشدُهُ السَّبیلَ الْمُؤَدِّیَةَ إِلَی جَنَّتِهِ، الْقَاصِدَةَ إِلَی مَحَلِّ رَغْبَتِهِ).

این تعبیر ممکن است اشاره به این باشد که اسباب سعادت بشر با بعثت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و آیین پاکی که او آورده فراهم است. تنها چیزی که باقی می ماند پیمودن راه از سوی ماست که آن هم با توکّل بر ذات پاک او و استرشاد و تقاضای راهنمایی از حق، میسّر می شود، از این رو امام(علیه السلام) در پایان این بخش از خطبه، بر خدا توکّل می کند و از او برای پیمودن این راه نورانی یاری می طلبد.


نکته:

به گوینده بنگریم یا به سخنش؟!

گرچه این جمله، معروف است که «اُنْظُرْ إِلَی مَا قَالَ وَ لاَ تنْظرْ إِلَی مَنْ قَالَ; به گفتار بنگر نه به گوینده».(6) ولی این سخن در مورد مطالب روشن و منطقی صادق است و در مواردی که مسائل مهم و پیچیده و اندیشه های یک مکتب مطرح است به یقین باید «من قال» و آورنده آن از هر نظر شناخته شده باشد تا بتوان بر او اعتماد کرد و او را الگو و اسوه خود قرار داد; لذا قرآن مجید در موارد مختلف به معرّفی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و بیان صفات والای او می پردازد تا اعتماد مردم را به آیین او جلب کند; می فرماید: «(لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ); به یقین، رسولی از خود شما به سوی تان آمد که رنج های شما بر او سخت و ناگوار است و بر هدایت شما اصرار میورزد و نسبت به مؤمنان رئوف ومهربان است».(7)

و در جای دیگر می فرماید: «(الَّذینَ یَتَّبعُونَ الرَّسُولَ النَّبیَّ الاُْمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالاِْنجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمْ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالاَْغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنزلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ); که از فرستاده خدا، پیامبر امّی پیروی می کنند، پیامبری که صفاتش را در تورات و انجیل که نزدشان است، می یابند، پیامبری که آن ها را به معروف دستور می دهد و از منکر باز می دارد، امور پاکیزه برای آن ها حلال می شمرد و ناپاک ها را تحریم می کند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آن ها بود (از دوش و گردنشان) بر می دارد. (آنها رستگارانند)».(8)

برهمین اساس، امام(علیه السلام) در این خطبه نخست پیغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را از نظر نسب و خانواده و ریشه وراثت و صفات والای انسانی آن حضرت معرفی می کند و شجره طیّبه وجود او و خاندانش با شاخ و برگ های پربارش را می ستاید; سپس به سراغ معرفی آیین پاکش از جنبه های مختلف می رود تا اعتماد کامل مخاطبان را نسبت به اسلام جلب کند و بهانه های بهانه جویان را قطع نماید.(9)


پی نوشت:

  1. «بادی» از ماده «بدو» (بر وزن سرو) به معنای آشکار شدن و وضوح کامل است و وصف شریعت پیغمبر به بادی اشاره به آن است که دستورات او مورد پذیرش خردمندان است.

  2. «طیّبه» به معنای پاک و پاکیزه است و از لسان العرب چنین استفاده می شود که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) این نام را بر آن نهاد (به علت آب و هوای خوب و اشجار فراوان و مردم ایثارگر) و نهی فرمود که نام «یثرب» را برای آن باقی بگذارند « چرا که ثرب در اصل به معنای فساد است).

  3. «متلافی» از مادّه «تلافی» به معنای جبران کردن گرفته شده و گاه به معنای پیش گیری یا جبران فساد به کار می رود و در خطبه مزبور منظور همین است.

  4. «مدخوله» از مادّه «دخول» در این جا اشاره به بدعت هایی است که در جاهلیت به خداوند نسبت می دادند. یا از مادّه «دخل» (بر وزن دغل) به معنای فساد است; چرا که این بدعت ها مایه فساد فرد و جامعه می شود.

  5. «مفصوله» از مادّه «فصل» در اصل به معنای بریدن یا جدا کردن است; سپس به سخن یا داوری صحیح که حق را از باطل جدا می سازد، اطلاق شده است. در جمله یاد شده هر دو معنا امکان پذیر است; نخست این که احکام شریعت اسلام برای هر موضوعی جداگانه بیان شده، دیگر این که حق را از باطل جدا می سازد (در صورت اوّل معنای اسم مفعولی دارد و در صورت دوّم، فاعلی).

  6. این سخن در کلام علی(علیه السلام) طبق نقل غررالحکم، حدیث 10189 نیز ذکر شده است; آن جا که می فرماید: «لاَ تَنْظرْ إِلَی مَنْ قَالَ وَانْظُرْ إِلَی مَا قَالَ».

  7. توبه، آیه 128.

  8. اعراف، آیه 157.

سند خطبه

:

ظاهراً برای این خطبه، سندی جز نهج البلاغه به دست نیامده است و نویسنده مصادر نهج البلاغه نیز مدرکی برای آن نیافته؛ ولی بزرگانی که بعد از مرحوم سیّد رضی آمدند، مانند علّامه مجلسی و غیر او آن را از نهج البلاغه نقل کرده اند (ما هم با جستجو از طریق کامپیوتر مأخذ دیگری برای این خطبه که پیش از سیّد رضی باشد، نیافتیم

).