[hadith]أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَایَا خَیْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ خُلِعَتْ لُجُمُهَا فَتَقَحَّمَتْ بهِمْ فِی النَّارِ، أَلَا وَ إِنَّ التَّقْوَی مَطَایَا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلَیْهَا أَهْلُهَا وَ أُعْطُوا أَزمَّتَهَا فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ بَاطِلٌ وَ لِکُلٍّ أَهْلٌ فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدیماً فَعَلَ وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ [لَرُبَّمَا] فَلَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ لَقَلَّمَا أَدْبَرَ شَیْ‏ءٌ فَأَقْبَلَ‏.

قال السید الشریف و أقول إن فی هذا الکلام الأدنی من مواقع الإحسان ما لا تبلغه مواقع الاستحسان و إن حظ العجب منه أکثر من حظ العجب به و فیه مع الحال التی وصفنا زوائد من الفصاحة لا یقوم بها لسان و لا یطلع فجّها إنسان و لا یعرف ما أقول إلا من ضرب فی هذه الصناعة بحق و جری فیها علی عرق «وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ‏».[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 1، صفحة 602-559

امام (علیه السلام) سپس آنها را به رعایت تقوا امر می کند و از عاقبتی که برایشان پیش می آید خبر می دهد که به طور حتم دچار بلا و شبهه می شوند، بنا بر این لازم است که از خطاها دوری کنند و به پرهیزگاری بپردازند و توجّه می دهد که خطا مقدمه انحراف و تقوا مقدمه نجات است که: «الا و انّ الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحّمت بهم فی النّار». 

نخست امام (ع) لفظ «خیل» را برای خطاها به کار می برد و سپس آن را به صفت نفرت آور چموش و سرکش و حالتی که مانع از سوار شدن انسان بر آن می شود توصیف فرموده که علاوه بر چموشی لجام گسیخته نیز هست. مناسبت استعاره روشن است، زیرا اسب چموش افسار گسیخته فراوان اتّفاق افتاده که سوارش را به بیراهه برده و به هلاکت رسانده است. همچنین مرتکب خطا چون بر غیر نظام شریعت رفتار می کند و زمام امور شریعت را رها ساخته و به حدود دین عمل نمی کند سرانجام چنین وضعی افتادن در بزرگترین مهلکه یعنی جهنّم است و این استعاره لطیفی است. 

فرموده است: «الا و انّ التّقوی مطایا ذلل حمل علیها اهلها و اعطوا ازمّتها فاوردتهم الجنّة»،

در این عبارت امام (ع) لفظ «مطایا» را با صفت زیبای «رام» که موجب میل به آن می شود استعاره آورده و هیأتی را که زیبنده سواره است یعنی در دست داشتن افسار ترسیم فرموده است و با زمام به حدود شریعت که پرهیزگار آن را رعایت کرده و از آن تجاوز نمی کند اشاره کرده است و چون مرکب رام سوارش را طبق نظم شایسته حرکت می دهد و از راه راست بیرون نمی رود و دارای مهاری است که راکب می تواند آن را از انحراف بازدارد، بنا بر این سوار خود را نهایتاً به مقصد می رساند. تقوا نیز نسبت به متّقی چنین است که سالک الی اللّه به وسیله تقوا به آسانی و آسودگی راه حق را می رود و در موارد هلاک بر هوای نفس خود مسلّط است و از آن پیروی نمی کند، بنا بر این هوای نفس در اختیار او، و همچون مرکب رامی است و رعایت حدود خدا سبب ایجاد ملکه تقوا و استمرار آن می شود و بدین سان تقوا شبیه مهاری است که مرکب نفس را به اختیار در می آورد در این که تقوا صاحب خود را به سلامت به سعادت ابدی می رساند شبیه مرکبی رام است که سوار خود را به مقصد می رساند. در هر دو مورد (تشبیه خطا، به اسب چموش و تقوا به مرکب رام) استعاره محسوس برای معقول است. پس از آن امام (ع) توضیح می دهد که دو راه برای رفتن وجود دارد: راه خطا و راه تقوا و پس از آن حق و باطل را بیان داشته و تقوا را همان حق، و باطل را همان خطا معرفی می فرماید. سپس می فرماید برای هر یک از راههای حق و باطل راهروانی است و بر حسب آنچه در لوح محفوظ با قلم قضای الهی مقدّر شده است هر دسته راهی را می روند، چنان که رسول خدا (ص) فرموده است: «هر کس شایسته چیزی است که برای آن آفریده شده است.» 

فرموده است: «فلئن امر الباطل لقدیما فعل و لئن قلّ الحق فلربّما و لعلّ»، 

این سخن به منزله این است که خود و پیروان حق را معذور دانسته است و فراوانی اهل باطل را مذمّت و نکوهش فرموده، زیرا کمی یاران حق در زمان خلافت علی (ع) چیز تازه ای نبوده است که من بکوشم آن را بر اهل باطل انکار کنم تا موجب شود که حق را نشنوند و عمل نکنند، و در سخن امام (ع) کلمه «لربّما و لعلّ» توجّه به این است که هر چند حق طرفداران اندکی دارد ولی امید است که زیاد شوند و افزودن کلمه تمنّی بعد از ربّما که حرف تقلیل است خبر دادن از کمی یاران حق می باشد با امید زیاد شدن و آرزوی فراوان شدن طرفداران حق. و با عبارت، «و لقلّما ادبر شیء و اقبل»، بعید دانستن برگشت حق را به قوّت و کثرت بعد از ضعف و قلّت بیان می دارد، زیرا لازمه از میان رفتن استعداد چیزی از میان رفتن وجود شیئی است. حقیقت نیز به قلوبی وارد می شود که با صفا بوده و آمادگی پذیرش آن را داشته باشند، بنا براین هر گاه اهل حق خود بمیرند و یا دلهایشان بمیرد استعداد حق کاهش می یابد و ضمیر باطنشان سیاه می شود. این جاست که نور حق شکسته می شود و سیاهی باطل به خاطر وجود زمینه و استعداد، فراوان می شود. روشن است که در چنین وضعیّتی بازگشت حق و نورانیّت آن پس از پشت کردن حق و روی آوردن ظلمت باطل، امر بعیدی است. 

احتمال بسیار اندکی است که زمینه و استعداد قبول حق بازگردد و امید می رود که حق با نیرومندی بازگردد و لوح و ضمیر دلها به وسیله انوار حق روشن شود و بر باطل حمله آورد و آن را از میان ببرد که باطل رفتنی است، و این کار بر خدا مشکل نیست. 

امام (ع) در این کلام توجّه می دهد که مردم همراه حق باشند و بدان قیام و عمل کنند تا حق به خاطر زبونی آنها از میان نرود که جبران آن برایشان ممکن نخواهد بود.