[hadith]و من کلام له (علیه السلام) لما بُویِعَ فی المدینة و فیها یخبر الناس بعلمه بما تئول إلیه أحوالهم و فیها یقسمهم إلی أقسام‏:

ذمَّتِی بمَا أَقُولُ رَهِینَةٌ وَ أَنَا بهِ زَعِیمٌ، إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عَمَّا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْمَثُلَاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَی عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ، أَلَا وَ إِنَّ بَلِیَّتَکُمْ قَدْ عَادَتْ کَهَیْئَتِهَا یَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبیَّهُ (صلی الله علیه وآله)، وَ الَّذی بَعَثَهُ بالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّی یَعُودَ أَسْفَلُکُمْ أَعْلَاکُمْ وَ أَعْلَاکُمْ أَسْفَلَکُمْ وَ لَیَسْبقَنَّ سَابقُونَ کَانُوا قَصَّرُوا وَ لَیُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کَانُوا سَبَقُوا، وَ اللَّهِ مَا کَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا کَذَبْتُ کِذْبَةً وَ لَقَدْ نُبِّئْتُ بهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْیَوْمِ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 1، صفحه 599-595

سیّد رضی در باره کلام امام (ع) می گوید: این کلام مختصر مواردی از نیکویی سخن را داراست که تحسین تعریف کنندگان از روی فهم به پایه آن نمی رسد و بهره شگفتی از این کلام بیشتر از بهره خودپسندی است و در عین حال دارای ویژگیهایی از فصاحت است که تاکنون بر هیچ زبانی جاری نشده است و هیچ انسانی بر عمق آن اطلاع نیافته. کسی که از دانش فصاحت بهره ای ندارد آنچه ما در باره این کلام گفتیم درک نمی کند، مگر دارای ذوق سرشار باشد، و در هر صورت جز دانشمندان بلندی این سخن را درک نمی کنند. 

امام (ع) در این قسمت از خطبه عبرت گرفتن را برای رعایت تقوا لازم دانسته و به صورت قضیّه شرطیّه متّصله توجّه داده است که عبرت گرفتن وسیله رسیدن به تقواست. صورت قضیه شرطیّه متّصله چنین است: هر کس از پیشامدهای ناگوار عبرت بگیرد تقوا او را از افتادن در شبهات باز می دارد چگونگی ارتباط بین عبرت گرفتن و تقوا به این صورت است: هر کس که در توجّه به حقایق، عقل راهنمایش باشد و نور بصیرت او را بر مشاهده آفات دنیا آماده سازد و از دگرگونی حالات عبرتها به دست آورد و از کسانی که همّت خود را به دنیا منحصر کرده و دنیا را جای همیشگی خود دانسته اند پند گیرد، خواهد دید که همه امور دنیا باطل و سایه هایی زوال پذیرند. بنا بر این خداوند ترس و تقوای خود را در دل چنین شخصی می افکند و این ترس از خدا او را از افکننده خود در امور باطل و بی دوام باز می دارد و نور حق بر لوح نفسش به خاطر همین پند گرفتن می تابد. 

بنا بر این لازمه تقوا به دور ماندن از شبهات است. امام (ع) با لفظ شبهات اشاره فرموده است به امور دنیوی باطل و بی دوام که حق و ثابت و بادوام تصوّر می شوند و قوّه خیال امور باطل را به حق مشتبه می سازد و به همین دلیل شبهات را شبهات نامیده اند. و می دانیم قوّه تعقّلی که از اسارت هوای نفس خارج باشد بر تشخیص حق از شبهات نیرومند خواهد بود. 

امام (ع) رابطه عبرت و تقوا را با این جمله که: «من صحّت این حقیقت را بر عهده می گیرم و درستی آن را ضمانت می کنم» تأکید می کند و کلمه «رهن» را به عنوان استعاره برای این ضمانت به کار برده است چنان که در قول خدای تعالی به همین معنی به کار رفته است که: «کُلُّ نَفْسٍ بما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ». 

چه بسا حقیقت تقوا بر انسان پوشیده باشد، بدین لحاظ تعریفی از تقوا آورده و می گوییم: تقوا بر حسب عرف شرعی به ترس از خداوند تعالی بستگی دارد. بدین توضیح که شخص متّقی از آنچه سبب دوری از خدا و توجّه به دنیا و زینتهای آن می شود پرهیز می کند و از روی قصد از خدا روی برنمی گرداند، و چنان که دانسته شده، ترک و دوری از دنیا زهد حقیقی است و تقوا وسیله آن است، بنا بر این تقوا برترین قدرت برای نزدیکی به خدا و بزرگترین مانع بی توجّهی به خداست، تقوا به معنای ترس از خدا در اوّل سوره نساء آمده است: «یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ»: «ای مردم از خدا بترسید»، و به همین معنی در اول سوره حجّ و شعرا نیز آمده است: «إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ: وقتی که برادر آنها «نوح» به آنها گفت آیا از خدا نمی ترسید، و همچنین در سخن هود و صالح و لوط و شعیب به مردمشان همین معنی منظور شده، و در سوره عنکبوت از قول ابراهیم تقوا به همین معنی آمده است: وَ إِبْراهِیمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ»، «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ»، الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ، در دیگر آیات قرآن نیز تقوا به همین معنی آمده است، هر چند بعضی از مفسّران گاهی تقوا را به معنای ایمان گرفته اند چنان که در این آیه آمده است: «إِذْ جَعَلَ الَّذینَ»، و گاهی تقوا را به معنای توبه گرفته اند: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا....» و گاهی تقوا را به معنای ترک معصیت گرفته اند مانند: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِیَ مَواقِیتُ لِلنَّاس ...». 

حال که معنای تقوا را دانستی بدان که امام (ع) آنها را به لزوم رعایت تقوا آگاه می کند که تقوا رهایی بخشنده از شبهات است و به آنها یادآور می شود که در شبهات غرقند که: «الا و انّ بلیّتکم قد عادت کهیأتها یوم بعث اللّه نبّیه»،

مقصود حضرت از بلایای آنها تشتّت آرا و اختلاف نظر و نداشتن الفت و متّحد نبودن در یاری رساندن به دین خداست، آنها شبهات القا شده از سوی شیطان را پذیرفتند و وسوسه های شیطان را به دل راه داده و مغلوبش شدند. و این از بزرگترین امتحاناتی است که خداوند بندگان خود را بدان می آزماید. در این باره خداوند متعال می فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُمْ بالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ». اینها شبیه اموری هستند که در زمان بعثت پیامبر (ص) در میان مردم رواج داشت و در ضمن این گفتار آنها را متوجّه می سازد که با داشتن این حالت، تقوایی ندارند. بعد از آن که معلوم شده دوری از شبهات از لوازم تقواست بنا بر این افتادن آنها به شبهات موجب سلب تقوا از آنها شده بود، امام (ع) بعد از این که افتادن آنها را در شبهات به دلیل نداشتن تقوا بیان می فرماید با قسم جلاله در بلا افتادن آنها را به خاطر عدم یاری دین و پیروی از هواهای نفسانی اعلام داشته و سه نوع بلا را به ترتیب زیر یادآور می شود:

1-  بلبله: کنایه از کارهایی است که بنی امیّه و دیگر امرای ستمگر انجام دادند مانند ایجاد غمهای کشنده، عدم امتیاز صالحان از ناصالحان، بالا بردن موقعیّت اجتماعی اراذل و اوباش و خوار و پست ساختن بزرگان از مقام و منزلتی که داشتند. 

2-  غربله، گویا کنایه از در آمیختن آنها و مورد آزمایش قرار دادن آنها به وسیله دشواریها و کشته شدن در راه خداست همچنان که بسیاری از صحابه و تابعین این چنین آزموده شدند. در این عبارت عمل آنها به غربال شدن آرد تشبیه شده است که خالص از ناخالص جدا می شود. به همین دلیل لفظ غربال برای آزمایش و جدا شدن حق از باطل استعاره آورده شده است. در دو جمله فوق سجع متوازی وجود دارد. 

3-  افراد جامعه زیر و رو شوند چنان که محتوای دیگ به وسیله کفگیر زیرورو می شود تا افراد پایین جامعه بالا آیند و بالعکس. در این جا لفظ «سوط» برای منظور یاد شده استعاره به کار رفته، زیرا صاحبان جور که بعد از حضرت آمدند بر مردم ستم و اهانت روا داشتند و قواعد اجتماعی را به ضرر مردم تغییر دادند. جمله سوم از نظر معنی به جمله اوّل نزدیک است. 

فرموده است: «و لیسبقنّ سابقون کانوا قصّروا و لیقصرنّ سبّاقون کانوا سبقوا»،

این سخن امام (ع) اشاره به تغییراتی است که در جریان حوادث زمان برای مردم پیش آمد. بعضی از شارحان نهج البلاغه گفته اند مقصود امام از مقصّران کسانی هستند که به سوی گروهی رفتند که آنها از یاری امام (ع) در آغاز امر پس از وفات رسول خدا، خودداری کردند و آن گاه امام (ع) را در زمان خلافتش یاری دادند و با آن حضرت در جنگها شرکت کردند. و منظور امام از سابقین کسانی هستند که امام (ع) را یاری ندادند و او را تنها گذاشتند و از او روی برتافتند و با او جنگیدند. احتمال دارد منظور امام (ع) عموم افرادی باشند که در گرویدن به اسلام سابقه داشتند ولی امام (ع) را یاری نکردند. بنا بر این مقصّران با سابقه مخالفت کسانی هستند که بعداً عنایت الهی دست آنها را گرفت و توفیق جدیّت در طاعت خدا یافتند و از اوامر خداوند پیروی کردند و از ارتکاب نواهی خدا دوری جستند با این که در آغاز در یاری امام (ع) کوتاهی کردند. عکس اینها کسانی هستند که در آغاز امر در یاری امام (ع) و اطاعت خدا دامن به کمر زدند (مانند طلحه و زبیر) ولی بعداً هوای نفسانی آنها را از راه قبلی منحرف کرد و راه شیطان را پیمودند و در نتیجه سابقه ایمانی آنها به تقصیر و انحراف از دین تبدیل شد. 

فرموده است: «و اللّه ما کتمت و شمة و لا کذبت کذبة»،

امام (ع) سوگند یاد می کند که آنچه از پیامبر خدا در باره حوادث شنیده است پوشیده نمی دارد و هر حقیقتی که برای او بیان شده است و گفتنش مباح باشد بیان می کند و هرگز دروغ نمی گوید. و این سوگند گواهی است بر درستی خبرهایی که اتفاق افتاده یا بزودی اتّفاق می افتد و مقدّمه ای است برای آنچه پس از این خواهد بود، چنان که می فرماید: «من به امر خلافت و اجتماع و بیعت مردم با خودم از جانب پیامبر (ص) با خبر شدم.» بیان این جمله برای نشان دادن تنفّر مردم از باطل و گرایش آنها به حق و پایداری آنها در پیروی از امام (ع) است.