[hadith]دولة بنی أمیة:

فَعِنْدَ ذَلِکَ لَا یَبْقَی بَیْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا وَ أَدْخَلَهُ الظَّلَمَةُ تَرْحَةً وَ أَوْلَجُوا فِیهِ نِقْمَةً، فَیَوْمَئِذٍ لَا یَبْقَی لَهُمْ فِی السَّمَاءِ عَاذرٌ وَ لَا فِی الْأَرْضِ نَاصِرٌ، أَصْفَیْتُمْ بالْأَمْرِ غَیْرَ أَهْلِهِ وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَیْرَ مَوْرِدهِ، وَ سَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِمَّنْ ظَلَمَ مَأْکَلًا بمَأْکَلٍ وَ مَشْرَباً بمَشْرَبٍ، مِنْ مَطَاعِمِ الْعَلْقَمِ وَ مَشَارِب الصَّبرِ وَ الْمَقِرِ وَ لِبَاس شعَارِ الْخَوْفِ وَ دثَارِ السَّیْفِ، وَ إِنَّمَا هُمْ مَطَایَا الْخَطِیئَاتِ وَ زَوَامِلُ الْآثَامِ. فَأُقْسمُ ثُمَّ أُقْسمُ لَتَنْخَمَنَّهَا أُمَیَّةُ مِنْ بَعْدی کَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ، ثُمَّ لَا تَذُوقُهَا وَ لَا [تَتَطَعَّمُ] تَطْعَمُ بطَعْمِهَا أَبَداً مَا کَرَّ الْجَدیدَانِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 201-190

حکومتی ظلمانی و وحشتناک در پیش است:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به فتنه فراگیر بنی امیّه اشاره می کند که تمام مسلمین را در غم و اندوه فرو می برد و ظلم و ستم آن ها در تمام خانواده ها وارد می شود; در حالی که راه فراری از آن ندارند; چرا که نتیجه اعمال خود مردم است; می فرماید: «در آن هنگام خانه ای در شهر و خیمه ای در بیابان باقی نمی ماند، جز این که ستمگران غم و اندوه را در آن فرو می ریزند و بلا و بدبختی را در آن وارد می کنند» (فَعِنْدَ ذلِکَ لاَ یَبْقَی بَیْتُ مَدَر(1) وَ لاَ وَبَر(2) إِلاَّ وَ أَدْخَلَهُ الظَّلَمَةُ تَرْحَةً(3)، وَ أَوْلَجُوا فِیهِ نِقْمَةً).

ممکن است در خانه ای غم و اندوه بیاید، ولی ظلم نیاید; غم و اندوه دیگران، دوستان و بستگان و توده مردم، ولی ظلم بنی امیّه چنان بود که هم غم و اندوه را با خود به همه جا می برد و هم مصیبت و بلا و بدبختی را; چرا که دستیاران ظالمان همیشه از میان افرادی همانند خود آن ها انتخاب می شوند. گویی روح آن ها در تمام پیکر حکومتشان دمیده می شود و همه به ظلم و ستم می پردازند تا چند صباحی بر سر قدرت بمانند.

سپس می افزاید: «در آن روز برای آن ها (مردم ستمدیده) نه در آسمان عذرپذیری وجود دارد و نه در زمین یار و یاوری. (و به آن ها خطاب می شود:) شما حکومت را به غیر اهلش سپردید و آن را در غیر محلّش قرار دادید (و این نتیجه کار خود شماست)» (فَیَوْمَئِذ لاَ یَبْقَی لَهُمْ فِی السَّمَاءِ عَاذرٌ، وَ لاَ فِی الاَْرْضِ نَاصِرٌ. أَصْفَیْتُمْ بالاَْمْرِ غَیْرَ أَهْلِهِ، وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَیْرَ مَوْرِدهِ).

بنابراین، مخاطب در این چند جمله مردمی اند که بر اثر کوتاهی و فرار از زیربار مسئولیت و سکوت در برابر ظالمان گرفتار ظلم و ستم شده اند و جمله های «أَصْفَیْتُمْ بالاَْمْرِ غَیْرَ أَهْلِهِ، وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَیْرَ مَوْرِدهِ» شاهد گویای این معناست; زیرا خطاب به مردم می گوید: شما کار را به غیر اهل سپردید و حکومت را به دست افراد ناشایست دادید.

شبیه این معنا در خطبه 192 آمده است; آن جا که می فرماید: «وَ اِنَّکُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَی غَیْرِهِ حَارَبَکُمْ أَهْلُ الْکُفْرِ ثُمَّ لاَ جَبْرَائِیلُ وَ لاَ مِیکَائِیلُ وَ لاَ مُهاجِرُونَ وَ لاَ اَنْصارٌ یَنْصُرُونَکُمْ; شما اگر به غیر اسلام پناه برید کافران با شما نبرد می کنند و بر شما مسلّط می شوند; سپس نه جبرئیل و نه میکائیل نه مهاجران و نه انصار نمی توانند شما را یاری دهند».

و این که بعضی از شارحان مخاطبان این جمله را حاکمان ظالم قرار داده اند، به هیچوجه با مجموعه خطبه سازگار نیست.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن اشاره به انتقام خداوند از ظالمان می کند; انتقامی سخت و درهم کوبنده; می فرماید: «و به زودی خداوند از ستمگران انتقام می گیرد (و کارهایشان را مو به مو کیفر می دهد) خوردنی به خوردنی و آشامیدنی به آشامیدنی، در برابر هر لقمه لذیذی که خوردند لقمه ای بس ناگوار و زهرآلود خواهند خورد و در مقابل هر جرعه گوارائی، جامی تلخ و مسموم خواهند نوشید. از درون، وحشت و از برون، شمشیر بر آن ها مسلّط خواهد کرد; چرا که این گروه مرکب های معاصی و شتران بارکش گناهانند» (وَ سَیَنْتَقِمُ اللّهُ مِمَّنْ ظَلَمَ، مَأْکَلا بمَأْکَل، وَ مَشْرَباً بمَشْرَب، مِنْ مَطَاعِمِ الْعَلْقَمِ(4)، وَ مَشَارِب الصَّبرِ(5) وَ الْمَقِرِ(6)، وَ لِبَاس شعَارِ الْخَوْف، وَ دثَارِ السَّیْفِ. وَ إِنَّمَا هُمْ مَطَایَا(7) الْخَطِیئَاتِ وَ زَوَامِلُ(8) الاْثَامِ).

اشاره به این که هر بلایی بر سر مردم آوردند خداوند بر سر آن ها خواهند آورد و در برابر هر لذتی که از مقام بردند خداوند تلخی ذلت را در کام آن ها فرو خواهد ریخت. در حکومت خود مردم را در ترس و وحشت و در زیر برق شمشیرها قرار دادند، خداوند گروهی بر آن ها مسلّط می کند که همین کار را با آن ها خواهند کرد.

تاریخ می گوید تمام این پیش بینی ها به واقعیت پیوست و خداوند چنان خاندان بنی امیّه و وابستگان به آن ها را متلاشی و نابود کرد که بازماندگان آن ها از ترس و وحشت به مناطق دوردست فرار کردند و از دیده مردم پنهان شدند و چیزی جز نام ننگین و تاریخ سیاه از آنان باقی نماند.

تعبیر (إِنَّمَا هُمْ مَطَایَا الْخَطِیئَاتِ) تشبیه جالب و گویایی است. آن ها را به حیواناتی تشبیه می فرماید که از سر نادانی و نداشتن ایمان و عقل و شعور کافی، بارکش گناهان مردم شده اند و همان گونه که قرآن درباره گروهی از کافران می گوید: «(وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَ أَثْقَالا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَمَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ); آن ها بارهای سنگین گناهان خویش را بر دوش می کشند و نیز بارهای سنگین دیگران را اضافه بر بارهای سنگین خود; و روز قیامت به یقین از تهمت هایی که می بستند سؤال خواهند شد».(9)

در پایان خطبه، پیش گویی قاطع دیگری درباره سرنوشت بنی امیّه می کند و می فرماید: «سوگند یاد می کنم باز هم سوگند یاد می کنم! که بعد از من بنی امیّه خلافت را همچون اخلاط سر و سینه بیرون می افکنند، سپس هرگز طعم آن را تا ابد نخواهند چشید و از آن بهره نمی گیرند تا آن زمان که شب و روز در پی هم آیند!» (فَأُقْسمُ، ثُمَّ أُقْسمُ، لَتَنْخَمَنَّهَا(10) أُمَیَّةُ مِنْ بَعْدی کَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ، ثُمَّ لاَ تَذُوقُهَا وَ لاَ تَطْعَمُ بطَعْمِهَا أَبَداً مَا کَرَّ الْجَدیدَانِ!).

در این جمله، امام(علیه السلام) تعبیر عجیبی درباره حکومت بنی امیّه می کند; می فرماید: حکومت اسلامی را آن قدر آلوده و کثیف و با ظلم و فساد آمیخته می کنند که همچون اخلاط سر و سینه خواهد شد و کار به جایی خواهد رسید که خود آن ها نیز تحمل آن را نخواهند داشت و همانند کسی که اخلاط درون را برون می ریزد، آن را از دست خواهند داد و چنان مبغوض و منفور خواهند شد که هرگز مردمان مسلمان به سراغ آن ها نخواهند رفت.


نکته ها:

  1. مسئولیت سنگین حاکمان و مردم:

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه به دو مسأله مهمّ در ارتباط با حوادث تلخ تاریخی اشاره می فرماید: نخست مسئولیت حاکمان و دیگر، مسئولیت حکومت پذیران. امام(علیه السلام) گناه حاکمان ظالم را یک طرفه نمی شمارد، بلکه حکومت پذیرانی را که به ظلم تن دادند نیز شریک جنایات آن ها می شمارد.

حاکمان جور و دار و دسته آن ها معمولا گروه محدودی اند، اگر توده مردم در برابر آن ها سکوت نکنند و وظیفه الهی امر به معروف و نهی از منکر را درتمام ابعادش انجام دهند، هرگز آنان به قدرت نمی رسند و دمار از روزگار مظلومان در نمی آورند.

امام(علیه السلام) در این خطبه می فرماید: بلاهایی که در حکومت بنی امیه به شما می رسد و مظالم بی سابقه ای که نسبت به شما روا می دارند از یک نظر، نتیجه اعمال خود شماست. شمایید که آن ها را تقویت می کنید. شمایید که کار را به دست غیر اهلش سپرده و می سپارید. آری، شمایید که با سکوت و تسلیم خود، راه را برای به قدرت رسیدن آن ها هموار کرده اید، و شاید این وضع نابسامان نیز یکی از الطاف خفیه الهی باشد که بیدار شوید و دیگر از این راه نروید; همان گونه که قرآن مجید می فرماید: «(ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بمَا کَسَبَتْ أَیْدی النَّاس لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ); فساد در خشکی و دریا به سبب اعمال مردم آشکار شد. خدا می خواهد نتیجه قسمتی از اعمال آن ها را به آنان بچشاند; شاید (به سوی حق) بازگردند».(11)

بدیهی است، مسئولیت حکومت پذیران به معنای تبرئه حاکمان ظالم نیست; لذا امام(علیه السلام) مجازات شدید آن ها را هم در این خطبه بیان کرده و در عباراتی کوتاه و بسیار پرمعنا سرانجام شوم و مرگبارشان را شرح می دهد.

  1. پایان نکبت بار حکومت بنی امیّه:

می دانیم حکومت بنی امیّه بیش از هشتاد و چند سال طول نکشید و در این مدت، 14 تن از حکّام بنی امیّه به حکومت رسیدند که حکومت بعضی از آنان بیش از دو ماه یا دو ماه و ده روز ادامه نیافت; ولی چنان ظلم و ستمی بر عموم مردم، به خصوص بنی هاشم روا داشتند که تاریخ به خاطر ندارد.

بنی امیّه در این دوران کوتاهی که حاکمانش پی در پی عوض می شدند آرامشی نداشتند; با قیام ها و شورش ها از هر سو درگیر بودند و در هر قیام و شورشی، گروه دیگری را به قتل می رساندند; بدین ترتیب، منفورتر و منفورتر می شدند.

سرانجام، نفرت عمومی مسلمین، سبب قیام فراگیر برای دفاع از آل محمّد(صلی الله علیه وآله) شد. که شعار آن قیام «اَلرِّضَا لاِلِ مُحَمَّد»(12) بود; ولی نتیجه اش پیش دستی بنی عباس و به حکومت رسیدن آنان بود. نخستین خلیفه عباسی هنگامی که به حکومت رسید، دستور قتل عام بنی امیّه را صادر کرد و چنان کشتاری از آنان شد که عدد کشتگانش به شمار نمی آمد; حتی قبرهای آن ها را شکافتند و جنازه های آن ها را بیرون آوردند و سوزاندند.

بخشی از ماجرای سرانجام عبرت انگیز بنی امیّه در بخش پایانی خطبه 106 (جلد چهارم این کتاب، صفحه 495) و پایان خطبه 93 از همین جلد، صفحه 242 به بعد و جلد سوّم، صفحه 593 به بعد آمده است.

مرحوم علاّمه شوشتری در جلد ششم شرح نهج البلاغه اش داستان عبرت انگیزی نقل می کند، می نویسد: هنگامی که مروان، آخرین خلیفه بنی امیّه کشته شد «عامر بن اسماعیل» به خانه ای که در آن مروان و زنانش بودند حمله کرد. آن ها درها را بستند و فریاد و شیون بلند کردند. عامر مردی را که از آن ها مراقبت می کرد گرفت و درباره خانواده مروان سؤال کرد، او گفت: مروان به من دستور داده که اگر کشته شدم گردن تمام دختران و کنیزانم را بزن (تا به دست دیگران نیفتند) ولی من چنین کاری را نکردم. در این حال دو دختر مروان را نزد عامر آوردند. او سفارش کرد، سر مروان را در دامان دختر بزرگ ترش بگذارند و به او گفت: بسیار پوزش می طلبم; این کار در برابر کاری است که شما با سر «یحیی بن زید» کردید که سر او را در دامان مادرش گذاردید و شما که ابتدا به این کار کردید، ستم کارترید (و بعد همه آن ها را به قتل رساند).(13)


پی نوشت:

  1. در لغت گاه به معنای گل های به هم فشرده و گاه به معنای خشت خام و گاه به معنای آجر سنگ آمده است و «بیت مدر» معمولا به خانه های شهری گفته می شود.

  2. «وبر» به معنای کُرک و پشم است و «بیت وبر» به خانه های بیابانی که به صورت چادرهای پشمی است، اطلاق می شود.

  3. «ترحه» به معنای اندوه و حزن است.

  4. «علقم» بوته ای است که میوه ای بسیار تلخ دارد و به آن «حنظل» نیز گفته می شود.

  5. «صبر» (با کسر «ب») جمع صبر (بر وزن فقر) نام شیره تلخ درختی است که درتلخی آن هم ضرب المثل است و گاه به خود آن درخت هم اطلاق می شود.

  6. «مقر» گیاهی است سمی و گاه به هر گونه سم نیز گفته می شود.

  7. «مطایا» جمع «مطیّة» به معنای مرکب راهوار و سریع السیر است.

  8. «زوامل» جمع «زاملة» به معنای حیوان باربر است.

  9. عنکبوت، آیه 13.

  10. «تنخمنها» از ماده «نخامة» گرفته شده و به معنای اخلاطی است که در سر و سینه قرار دارد و بیرون افکنده می شود.

  11. روم، آیه 41.

  12. این شعار در موارد زیادی در تاریخ به چشم می خورد; از جمله درباره ابومسلم خراسانی می خوانیم: «قد قام یدعو الی الرضا من آل محمّد» او قیام کرد و مردم را به منظور خشنودی آل محمّد(صلی الله علیه وآله) به قیام دعوت کرد. (کتاب شرح الاخبار، نعمان بن محمد، جلد 3، صفحه 418).

  13. شرح نهج البلاغه، علاّمه شوشتری، جلد 6، صفحه 116.