[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) یُنبّهُ فیها علی فضل الرسول الأعظم، و فضل القرآن، ثم حال دولة بنی أمیة:

النبی و القرآن:

أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ؛ فَجَاءَهُمْ بتَصْدیقِ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ النُّورِ الْمُقْتَدَی بهِ؛ ذَلِکَ الْقُرْآنُ، فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ یَنْطِقَ وَ لَکِنْ أُخْبرُکُمْ عَنْهُ. أَلَا إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی وَ الْحَدیثَ عَنِ الْمَاضِی وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ وَ نَظْمَ مَا بَیْنَکُمْ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 194-189

وَ مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ ینبّه فیها علی فضل الرسول الاعظم و فضل القرآن ثم حال دولة بنی امیّة.

از خطبه های امام علیه السلام است که در آن از فضایل پیامبر بزرگ اسلام و عظمت قرآن مجید و سپس از وضع دولت بنی امیّه سخن می گوید

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه از دو بخش تشکیل می شود: در بخش اوّل امام علیه السلام ترسیمی از عصر بعثت و سپس اهمّیّت و عظمت قرآن ارائه داده است و بر این معنا تأکید می کند که داروی تمام دردها و آگاهی مربوط به آینده و گذشته در این قرآن است

.

و در بخش دوّم اشاره به فتنه بنی امیّه و ستم های عظیم و گستردگی ظلم آن ها می کند؛ ولی در ادامه سخن می گوید: حکومت آن ها چندان نمی پاید و چنان از میان می روند که هرگز باز نخواهند گشت

.

کتابی که همه چیز در آن است:

امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه اشاره کوتاه و پرمعنا به وضع زمان جاهلیّت، مقارن قیام پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) کرده، می فرماید: «خدا او را در زمانی فرستاد که فاصله ای از پیامبران پیشین گرفته بود (و امّت ها تعلیمات آنان را به فراموشی سپرده بودند) ملت های جهان به خواب عمیقی فرو رفته و تار و پود حقایق مبرم (نظام زندگی انسان ها) از هم گسسته بود» (أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ طُولِ هَجْعَة(1) مِنَ الاُْمَمِ، وَانْتِقَاض مِنَ الْمُبْرَمِ(2)).

محتوای این سه جمله، از قبیل علّت و معلول است. فاصله افتادن در میان عصر ظهور پیامبران پیشین و پیامبر بعد، سبب غلبه خواب غفلت بر امّت ها شد و این خواب، موجب «انتقاض مبرم» یعنی از هم گسستن تار و پود حقایق و نظام زندگی انسان ها گشت و مردم در ظلمت جهل و گناه، گرفتار شدند.

و به دنبال آن می افزاید: «در این هنگام پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) برای مردم کتابی آورد که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می کرد و نوری که باید به آن اقتدا شود، (در پرتو آن پیش روند)» (فَجَاءَهُمْ بتَصْدیقِ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ، وَالنُّورِ الْمُقْتَدَی بهِ).

در چنان شرایطی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) دو کار کرد: معارف و احکامی که در اصول کلّی با معارف و احکام انبیای پیشین هماهنگ بود برای مردم تبیین کرد و دیگر این که برای نجات آن ها از ظلمات جهل و گمراهی، چراغ پرفروغی فرا راه آن ها قرار داد.

سپس به معرفی این چراغ پرفروغ و این نور الهی پرداخت; می فرماید: «این همان قرآن است. آن را به سخن آرید (تا همه چیز را بازگو کند); هر چند هرگز برای شما (نسبت به تمام این امور) سخن نمی گوید; ولی من از جانب آن به شما خبر می دهم (و اسرار مکتومش را فاش می سازم)» (ذلِکَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ، وَ لَنْ یَنْطِقَ، وَ لَکِنْ أُخْبرُکُمْ عَنْهُ).

در آیات بسیاری از آن، قرآن به نور تشبیه شده است. در سوره مائده می فرماید: «(قَدْ جَاءَکُمْ مِّنَ اللهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُّبینٌ); به یقین از سوی خدا نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد».(3)، در سوره اعراف می فرماید: «(فَالَّذینَ آمَنُوا بهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنزلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ); کسانی که به او ایمان آوردند و او را بزرگ داشتند و یاری کردند و از نوری که با او نازل شده بود پیروی کردند، آن ها رستگارانند».(4)

همان گونه که نور، فضای زندگی را روشن می سازد و انسان را از گمراهی و سقوط در پرتگاه ها حفظ می کند، گیاهان را می رویاند و تمام موجودات زنده را پرورش می دهد، قرآن مجید نیز در جنبه های معنوی و مادّی، نجات بخش و پرورش دهنده است.

منظور از «تَصْدیقِ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ» (با توجّه به این که «بین یدیه» در این گونه موارد به معنای قبل است) این نیست که تورات و انجیلِ تحریف یافته را تصدیق می کند; بلکه اشاره به آن کتب آسمانی است که بر موسی و مسیح نازل شد و نیز منظور از تصدیق این نیست که اسلام در تمام جزئیات با آن ها هماهنگ است; بلکه مقصود، همان اصول کلّی ای است که بر تمام ادیان آسمانی حاکم بوده; هر چند اسلام در سطحی برتر و بالاتر آن ها را پیاده کرده است.

جمله «وَ لَنْ یَنْطِقَ» مفهومش این نیست که قرآن با هیچ کس (جز با امامان معصوم(علیهم السلام)) سخن نمی گوید; چرا که قرآن به «لسان عربی مبین» و با منطق روشن و آشکار نازل شده و همگان مأمور به تدبّر در قرآنند و دستور داده شده به مواعظ قرآن که می رسند گوش جان به آن فرا دهند تا آیات بشارت آن سبب تشویق و آیات بیم و ترس سبب وحشت آنان گردد.

بنابراین منظور از جمله «لَنْ یَنْطِقَ»، بطون قرآن و اسرار نهفته ای است که اضافه بر ظواهر آن دارد. این بطون در اختیار پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و جانشینان معصوم اوست.

به همین جهت، در جمله بعد چنین اضافه می فرماید: «لیکن من به شما خبر می دهم ; آگاه باشید! در آن علم آینده و اخبار پیشین و داروی بیماری های شما و نظم و سامان دادن به روابط میان شماست» (أَلاَ إِنَّ فِیهِ عِلْمَ مَا یَأْتِی، وَ الْحَدیثَ عَنِ الْمَاضِی، وَ دَوَاءَ دَائِکُمْ، وَ نَظْمَ مَا بَیْنَکُمْ).

جمله «عِلْمَ مَا یَأْتِی» به گفته بعضی از شارحان اشاره به مسائل مربوط به آخرت است: از حساب و کتاب و صراط و بهشت و دوزخ; ولی ظاهر این است که اشاره به حوادث آینده این جهان است که در بطون این قرآن قرار دارد و معصومین(علیهم السلام) از آن آگاهند; به قرینه جمله بعد «وَ الْحَدیثَ عَنِ الْمَاضِی» که اشاره به اُمم پیشین و شرح سرگذشت آن هاست. گاه گفته اند: اشاره به آغاز آفرینش و دوران های نخستین خلقت این جهان نیز می باشد.

تعبیر به «دَوَاءَ دَائِکُمْ»، اشاره به تعلیمات و معارف و دستوراتی است که داروی انواع بیماری های اخلاقی و اجتماعی است و در سایه آن می توان در عافیت و سلامت زندگی کرد. قرآن مجید نیز می گوید: (وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ).(5)

و آخرین تعبیر یعنی «وَ نَظْمَ مَا بَیْنَکُمْ» اشاره به تمام قوانینی است که نظام مجتمع انسانی را حفظ می کند و به نابسامانی ها و بی نظمی ها پایان می دهد و امنیّت و آرامش را برای جامعه به ارمغان می آورد و قیام به قسط را که رکن اساسی حفظ نظام است، تأمین می کند.(6)


پی نوشت:

  1. «هجعة» از ماده «هجوع» به معنای خواب شبانه است و از آن جا که خواب شبانه عمیق تر می باشد وضع اقوام جاهلی به آن تشبیه شده است.

  2. «مبرم» از ماده «ابرام» به معنای محکم کردن و تابیدن است در اصل به تابیدن ریسمان گفته شده، سپس گسترش یافته و به هر کار محکم و متقن اطلاق می شود.

  3. مائده، آیه 15.

  4. اعراف، آیه 157.

  5. اسراء، آیه 82.

سند خطبه

:

سرآغاز این خطبه همانند خطبه 89 است که در جلد سوّم صفحه 615 گذشت. از این جهت بعضی تصور کرده اند که هر دو یک خطبه بوده و مرحوم سیّد رضی در یک جا مشروح تر و در یک جا فشرده تر آورده است؛ در حالی که چنین نیست و این دو خطبه تنها در دو جمله با هم شباهت دارند و بقیه مطالب آن دو از یکدیگر جداست. به هر حال، تنها سندی غیر از نهج البلاغه که در کتاب مصادر برای آن ذکر شده این است که ابن اثیر در کتاب نهایه به تفسیر لغاتی از این خطبه پرداخته و تعبیراتی ذکر می کند که با آن چه در این خطبه آمده تفاوت هایی دارد و این نشان می دهد که ابن اثیر آن را از منبع دیگری غیر از نهج البلاغه گرفته است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 364

).

مرحوم کلینی در کتاب کافی بخشی از این خطبه را با تفاوت هایی نیز آورده است.(اصول کافی، جلد 1، صفحه 60- 61). همچنین در تفسیر قمی، جلد 1، صفحه 2

.