[hadith]وَ إِنَّ الْأَمْرَ بالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ، وَ إِنَّهُمَا لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ. وَ عَلَیْکُمْ بکِتَاب اللَّهِ، فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ وَ النُّورُ الْمُبینُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّیُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّکِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ؛ لَا یَعْوَجُّ فَیُقَامَ وَ لَا یَزیغُ فَیُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ کَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ؛ مَنْ قَالَ بهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بهِ سَبَقَ.[/hadith]

فرموده است: «و إنّ الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر... من رزق»:

این گفتار در ترغیب مردم برای قیام به امر به معروف و نهی از منکر است، و بیان می کند که اینها دو خلق از خلقهای خداوندند. باید دانست که اطلاق واژه خلق بر خداوند استعاره است، زیرا خلق ملکه ای نفسانی است که منشأ کارهای خوب و بد انسان است، و چون باری تعالی منزّه از کیفیّت و هیأت است این واژه به نحو حقیقت بر او صادق نیست لیکن از آن جایی که امر به معروف و نهی از منکر از اخلاق فاضله و شبیه صفات کمال و جلالی است که برای خداوند اعتبار می کنیم، لذا برای آنها واژه اخلاق استعاره و به خداوند نسبت داده شده است، زیرا آنچه از خداوند صادر می شود، و مندرج در تحت صفات کمال و جلال اوست مشتمل بر امر به معروف و نهی از منکر و افعال خیری است که نظام جهان و بقای آن بر آنها مبتنی است مانند حکمت و قدرت وجود و لطف و بی نیازی خداوند، و همه اینها از اخلاق فاضله که منشأ افعال خیر و شرّ است شناخته می شوند، از این رو واژه اخلاق برای اینها استعاره و اطلاق شده است.

در باره این که امر به معروف و نهی از منکر مرگ را نزدیک و روزی را کم نمی کنند، باید دانست که بسیاری از نابخردان و سست نظران به سبب توهّم یکی از این دو امر از امر به معروف و نهی از منکر خودداری می کنند بویژه نسبت به پادشاهان که به همین سبب آنان را از ارتکاب منکرات نهی نمی کنند.

سپس امام (ع) مردم را به مواظبت بر کتاب خدا و تمسّک به آن ترغیب، و اوصافی را در فضیلت قرآن به شرح زیر بیان می فرماید:

1- این که قرآن حبل متین است: واژه «حبل» (ریسمان) استعاره است، وجه مناسبت این است که همان گونه که ریسمان وسیله نجات برای کسی است که بدان چنگ زند، قرآن نیز برای کسی که بدان تمسّک جوید سبب رهایی از سقوط در درکات دوزخ است، واژه متین (استوار) ترشیح این استعاره است.

2- قرآن نور مبین است: واژه نور نیز استعاره است، بدین مناسبت که قرآن انسان را در طریق سیر الی الله به مقاصد حقیقی راهنمایی می کند، و از ظلمت سرگردانی رهایی می دهد.

3- قرآن شفای نافع است: یعنی شفا بخش درد نادانی است. همچنین «ریّ النّاقع» به معنای این است که تشنگان را از آب زندگی جاوید مانند علوم و کمالاتی که باقی و پایدار می ماند سیراب می گرداند.

4- این که قرآن برای کسی که به آن چنگ زند نگهدارنده و برای آن که بدان دست آویزد رهایی است، معنای این عبارت شبیه همان است که در ذیل جمله قرآن حبل متین است گفته شد.

5- قرآن کژ نیست تا راست شود زیرا مانند آلات و ادوات محسوس نیست.

6- قرآن منحرف نمی شود تا پوزش بخواهد، یعنی مانند حاکمان از او خواسته شود که خشنودی مردم را تأمین و به حقّ بازگشت کند.

7- این که قرآن با تکرار قرائت و کثرت استماع کهنه نمی شود: یعنی کثرت گردش آن بر زبانها و ورود پیاپی آن به گوشها آن را کهنه نمی گرداند، و این از ویژگیهای قرآن کریم است، زیرا هر سخنی چه نثر و چه نظم هنگامی که زیاد خوانده شود بر گوشها سنگین و زشت می آید جز قرآن کریم که همواره تازگی دارد و در همه ادوار هر اندازه بیشتر خوانده و تکرار می شود، دلنشینی و حسن و زیبایی آن افزونتر می گردد، شاید راز این امر، کثرت اسرار و مطالب مهمّی است که قرآن حامل آنها بوده و آگاهی بر آنها جز برای افرادی معدود میسّر نیست، و در عین حال اوج فصاحت و شیرینی و گوارایی محتوای آن است.