[hadith]وَ إِنَّ الْأَمْرَ بالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ، وَ إِنَّهُمَا لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ. وَ عَلَیْکُمْ بکِتَاب اللَّهِ، فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ وَ النُّورُ الْمُبینُ وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ وَ الرِّیُّ النَّاقِعُ وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّکِ وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ؛ لَا یَعْوَجُّ فَیُقَامَ وَ لَا یَزیغُ فَیُسْتَعْتَبَ وَ لَا تُخْلِقُهُ کَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ؛ مَنْ قَالَ بهِ صَدَقَ وَ مَنْ عَمِلَ بهِ سَبَقَ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 147-143

سپس امام بحث جامعی درباره امر به معروف و نهی از منکر و اهمیّت قرآن مجید که هر دو از مهم ترین اسباب نجات در قیامت اند، سخن به میان می آورد. با توجه به این که واقعه جمل یکی از نمونه های بارز امر به معروف و نهی از منکر بود، به اهمیّت این مسأله اشاره کرده، می فرماید: «به یقین، امر به معروف و نهی از منکر، دو صفت از صفات خداوند سبحان است و عمل به این دو نه اجل کسی را نزدیک می کند و نه از روزی کسی می کاهد!» (وَ إِنَّ الاَْمْرَ بالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ، لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللّهِ سُبْحَانَهُ; وَ إِنَّهُمَا لاَ یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَل، وَ لاَ یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْق).

همان گونه قرآن مجید می گوید: «(إِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بالْعَدْلِ وَالاِْحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ);(1) خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان امر می کند و از فحشا و منکر و ستم نهی می نماید».

بعضی از شارحان نهج البلاغه تعبیر به «خلق» را درباره خداوند، تعبیری مجازی (مجاز در کلمه یا مجاز در نسبت) می دانند; زیرا «خلق» حالت یا ملکه ای است نفسانی که اعمال نیک و بد از آن سرچشمه می گیرد و خداوند از چنین عوارض و حالات امکانی پاک و منزّه است ولی اگر «خلق» را به معنای وصف بدانیم، اعمّ از این که به صورت حالت نفسانی باشد یا وصفی که عین ذات است اطلاق آن بر خداوند مشکلی نخواهد داشت.

به هر حال، وظایفی که در اسلام برای انسان ها تعیین شده، گاه مخصوص انسان است; مانند عبادات و بسیاری از محرّمات; ولی در میان آن ها اموری وجود دارد که بسیار گسترده است و حتّی درباره خداوند نیز صدق می کند; مانند عدالت و ترک ظلم و ارشاد جاهل و تنبیه غافل و امر به معروف و نهی از منکر و اساساً نزول کتاب های آسمانی و فرستادن انبیا بر اساس همین امر به معروف و نهی از منکر یا ارشاد جاهل است; بنابراین در اهمّیّت وظیفه امر به معروف و نهی از منکر همین بس که تمام برنامه های انبیا از آن سرچشمه می گیرد و خداوند متعال بنیانگذار آن است.

و این که می فرماید: «انجام دادن این دو دستور از عمر و روزی کسی نمی کاهد» اشاره به این است که بسیاری از مردم کوتاه فکر، تصور می کنند امر به معروف و نهی از منکر سبب درگیری با ارباب معاصی می شود و این درگیری گاه سبب جرح و قتل و گاه سبب پراکندگی مردم از اطراف انسان و در نتیجه کاهش روزی می شود.

ولی اگر امر به معروف و نهی از منکر به صورت صحیح و معقول انجام شود و از افراط و تفریط پرهیز گردد، خداوند انسان را حفظ می کند و برکاتش را از او دریغ نمی فرماید.

امر به معروف و نهی از منکر شرایطی دارد، از جمله احتمال اثر و عدم ضرر و همچنین امر به معروف و نهی از منکر دارای دو بخش است: بخش عمومی که وظیفه همه مردم است (از طریق قلب و زبان) و بخش خصوصی که وظیفه حکومت اسلامی است (از طریق اقدامات عملی)، اگر این جهات در آن رعایت شود و توأم با ادب و احترام باشد نه تنها صاحبان آن منفور نمی شوند، بلکه محبوبیّت هم پیدا می کنند و اگر به فرض در بعضی از موارد گرفتار مشکلاتی شوند، خداوند متعال حلّ مشکلات آن ها را تضمین کرده است.

کوتاه سخن این که امر به معروف و نهی از منکر، اساس و پایه نظام جامعه و پاکی و قداست و ترقّی و پیشرفت آن است. در جامعه ای که امر به معروف و نهی از منکر بمیرد، فرار از زیر بار مسئولیّت ها به صورت گسترده نمایان می گردد; انواع گناهان و معاصی در هر کوی و برزن آشکار می شود و جامعه در لجنزار فساد و گناه غوطه ور می گردد.

و از آن جا که راه وصول به خوشبختی و حلّ مشکلات فردی و اجتماعی، بازگشت به سوی قرآن است، امام(علیه السلام) در پایان این سخن به سراغ اهمّیّت قرآن می رود و با تعبیرات زنده و تشبیهات پرمعنا، اهمّیّت قرآن را ضمن یازده جمله ـ که هر یک اشاره به یکی از ویژگی های قرآن است ـ گوشزد می کند; در آغاز می فرماید:

«کتاب خدا را محکم بگیرید چرا که رشته ای است مستحکم و نوری است آشکار» (وَ عَلَیْکُمْ بکِتَاب اللّهِ، فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ، وَ النُّورُ الْمُبینُ).

انسان ها قبل از پذیرش تعلیم و تربیت، گویی در چاه طبیعت گرفتارند و برای نجات از آن باید به رشته ای چنگ زنند و خود را نجات دهند. این رشته باید محکم باشد که در وسط راه آنان را رها نسازد; لذا از قرآن به «الحبل المتین» یاد شده که وسیله نجات انسان هاست و باتوجه به این که پیمودن راه در ظلمات، سبب گمراهی و سقوط در پرتگاه هاست، قرآن تشبیه به نور آشکاری شد، که انسان را تا رسیدن به سرمنزل مقصود بدرقه می کند.

در سوّمین و چهارمین ویژگی می فرماید: «قرآن شفابخش و پرمنفعت و سیراب کننده و فرونشاننده عطش (تشنگان حق) است» (وَالشِّفَاءُ النَّافِعُ، وَالرِّیُّ(2) النَّاقِعُ(3)).

صفات نکوهیده و رذایل اخلاقی، چه آن ها که به فرد باز می گردد و چه آن ها که مربوط به جمعیّت است، همچون بیماری های جانکاه و گاه کشنده است که داروی آن در جای جای قرآن مجید آمده است و از آن جا که مهم ترین عامل حیات، آب است در حیات معنوی انسان نیز قرآن مجید نقش آب را ایفا می کند، لذا امام(علیه السلام) آن را وسیله سیراب شدن تشنگان حق، شمرده است.

در پنجمین و ششمین وصف می فرماید: «قرآن، حافظ تمسّک جویان و سبب نجات کسانی است که به دامنش چنگ می زنند» (وَالْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّکِ، وَالنَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ).

انسان در مسیر خود به سوی سعادت جاویدان، گاه لغزش هایی دارد و باید چیزی باشد که او را در لغزش ها حفظ کند تا سقوط نکند و پرتگاه هایی در پیش دارد که برای نجات از خطرها آن ها باید به جایی وابسته باشد.

در هفتمین و هشتمین ویژگی می فرماید: «کژی در آن راه ندارد تا آن را راست کنند و هرگز خطا نمی کند تا به راه حقّش بازگردانند» (لاَ یَعْوَجُّ فَیُقَامَ، وَ لاَ یَزیغُ فَیُسْتَعْتَبَ(4)).

به یقین، کلام خدا که متّکی به علم بی پایان پروردگار است هیچ گونه خلاف و انحراف و اشتباه و خطا در آن راه ندارد; چرا که خطا را کسی می کند که علمش محدود و قدرتش ناچیز باشد; نه آن کس که علم و قدرت بی پایان دارد و می دانیم یکی از نشانه های اعجاز قرآن، عدم وجود اختلاف و تضادّ و خطا در آن است: (وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْد غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً).(5) در سوره کهف نیز می خوانیم: «(الْحَمْدُ للهِِ الَّذی أَنزَلَ عَلَی عَبْدهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَلْ لَّهُ عِوَجَا); حمد، مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده (برگزیده)اش نازل کرد و هیچ گونه کژی در آن قرار نداد».(6)

و در نهمین ویژگی می فرماید: «خواندن و شنیدن مکرّرش موجب کهنگی آن نمی گردد» («وَ لاَ تُخْلِقُهُ کَثْرَةُ الرَّدِّ»، وَ وُلُوجُ السَّمْعِ).

آری! مسلّماً هر قدر آن را بخوانند و تکرار کنند باز هم روح پرور و شیرین تر و دلپذیرتر است; چرا؟ زیرا قرآن، کلام خداست و کلام او همچون ذاتش نامتناهی است و هر چه در آن تدبّر شود حقایق تازه ای کشف می شود و با پیشرفت علم و دانش بشری ابعاد تازه ای از آن آشکار می گردد و همان گونه که در حدیث معروف پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) آمده است: «لاَ تُحْصَی عَجَائِبُهُ وَ لاَ تُبْلَی غَرَائِبُهُ; شگفتی های آن به شماره در نمی آید و نوآوری هایش به کهنگی نمی گراید».(7)

و یا آن گونه که در حدیث معروف امام رضا(علیه السلام) بیان شده است، در پاسخ این سؤال که چرا قرآن بر اثر فزونی انتشار و تکرار تلاوت کهنه نمی شود; بلکه هر روز شاداب تر است؟ فرمود: این به سبب آن است که خداوند آن را برای زمان معینی یا گروه خاصی قرار نداده; به همین دلیل در هر زمان تازه است و تا دامنه قیامت، نزد هر قومی با طراوت و شاداب می باشد.(8)

و سرانجام در دهمین و یازدهمین ویژگی می فرماید: «آن کس که با قرآن سخن بگوید، راست می گوید، و آن کس که به آن عمل کند پیشی می گیرد» (مَنْ قَالَ بهِ صَدَقَ، وَ مَنْ عَمِلَ بهِ سَبَقَ).

اشاره به این که قرآن، معیار حقّ و باطل و پیروزی و شکست است. آن ها که هماهنگ با قرآن، سخن می گویند، گفتارشان عین حقیقت است و آن ها که هماهنگ با آن عمل می کنند پیروزند. محتوای قرآن، عین واقعیت است و راه هایی که ارائه داده به سر منزل سعادت می رسد; چرا که در کلام خدا هیچ خطایی نیست; به همین دلیل هماهنگی با آن در گفتار و کردار انسان را به حقیقت می رساند.


پی نوشت:

  1. معارج، آیه 43.

  2. «ریّ» به معنای سیراب شدن است.

  3. «ناقع» از ماده «نقع» (بر وزن نفع) در اصل به معنای فرورفتن آب است و در این جا به معنای سیراب شدن کامل است; به گونه ای که تشنگی کاملا فرونشیند.

  4. «یستعتب» از ماده «عتب» (بر وزن ثبت) در اصل به معنای ناراحتی درونی است و هنگامی که به باب استفعال می رود، به معنای جلب رضایت و خشنودی طرف است; گویا از طرف مقابل تقاضای عتاب و سرزنش می کند تا ناراحتی درونی اش فرو نشیند و به راه حق بازگردد.

  5. نساء، آیه 82.

  6. کهف، آیه 1.

  7. اصول کافی، جلد 2، صفحه 599.

  8. بحارالانوار، جلد 92، صفحه 15.