[hadith]وصفُ الإیمان:

سَبیلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ، أَنْوَرُ السِّرَاجِ؛ فَبالْإِیمَانِ یُسْتَدَلُّ عَلَی الصَّالِحَاتِ، وَ بالصَّالِحَاتِ یُسْتَدَلُّ عَلَی الْإِیمَانِ، وَ بالْإِیمَانِ یُعْمَرُ الْعِلْمُ، وَ بالْعِلْمِ یُرْهَبُ الْمَوْتُ، وَ بالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْیَا، وَ بالدُّنْیَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ، وَ بالْقِیَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ وَ تُبَرَّزُ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ؛ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِیَامَةِ، مُرْقِلِینَ فِی مِضْمَارِهَا إِلَی الْغَایَةِ الْقُصْوَی.

حالُ أهل القبور فی القیامة:

قَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الْأَجْدَاثِ وَ صَارُوا إِلَی مَصَایِرِ الْغَایَاتِ، لِکُلِّ دَارٍ أَهْلُهَا، لَا یَسْتَبْدلُونَ بهَا وَ لَا یُنْقَلُونَ عَنْهَا.[/hadith]

آغاز این بخش از خطبه در توصیف ایمان است، و منظور از ایمان تصدیق قلبی به یگانگی خداوند و به تمامی آنچه پیامبر اکرم (ص) از جانب خداوند آورده است، می باشد، و شکّ نیست که آن روشنترین و آشکارترین راه به سوی بهشت و فروزانترین چراغ در ظلمات جهل و نادانی است، واژه سراج استعاره است، مراد از صالحات، اعمال شایسته از قبیل عبادات و محاسن اخلاق است که از طریق شرع وارد شده است، و روشن است که اینها از آثار ایمان و ثمرات آن است، و از باب دلالت علّت بر معلول می توان استدلال کرد که کسی که ایمان در قلب او جا گرفته بر این اعمال مواظبت دارد، همچنین از باب دلالت معلول بر علّت می توان حکم کرد که کسی که دارای عبادات و مکارم اخلاق است صاحب ایمان است.

این که فرموده است: «و بالإیمان یعمر العلم» برای این است که ایمان به تفسیری که از آن ذکر شد اگر با برهان و استدلال همراه شود علم خواهد بود، و این روح همه علوم است، و چون با ثمرات علم که اعمال صالحه است همراه شود به آن ایمان گفته می شود، زیرا کردار شایسته از کمالات ایمان است و بدون آن کامل نبوده و سودی در آن نیست، همچنین اگر علم با عمل مقرون نباشد فایده آن در آخرت اندک بلکه بی فایده می باشد و مانند ویرانه ای است که سودی از آن حاصل نیست، و همان گونه که ویرانه قابلیّت سکنا ندارد علم خالی از عمل نیز فاقد سود و ارزش می باشد، از این رو امام (ع) در جای دیگر فرموده است: «العلم مقرون بالعمل» یعنی علم قرین و همنشین عمل است و فرموده است: علم عمل را آواز می دهد که به سوی او بیاید اگر نیاید علم از او کوچ می کند.

امّا این که فرموده است: بالعلم یرهب الموت برای این است که داشتن معارف الهی و آگاهی به غرضی که در آفرینش انسان است و مقایسه دنیا با آخرت و علم به احوال معاد همه مستلزم یاد مرگ و پیوسته در اندیشه آن بودن است و همین توجّه مداوم موجب بیم و هراس از مرگ، و عمل برای آن و احوال پس از آن است.

فرموده است: «و بالموت تختم الدّنیا»:

معنای عبارت مذکور روشن است، زیرا دنیای انسان عبارت از کلیّه اعمال بدنی است که در طول دوران پیش از مرگ انجام می دهد و با فرا رسیدن مرگ همه آنها پایان می یابد.

فرموده است: «و بالدّنیا تحرز الآخرة»:

اشاره است به این که دنیا محلّ آماده شدن و به دست آوردن زاد و توشه برای روز آخرت است و در این جاست که انسان کمال لازم را برای رسیدن به سعادت آن جهان به دست می آورد. و ما پیش از این در این باره سخن گفته ایم.

فرموده است: «بالقیامة تزلف الجنّة للمتّقین و تبرز الجحیم للغاوین»:

این گفتار اشاره لطیفی است به آنچه ما بارها آن را ذکر کرده ایم، و آن عبارت از این است که با رسیدن مرگ و بر طرف شدن حجاب بدن، انسان در می یابد که چه سرنوشتی برای خود فراهم کرده و چه خوب و بدی را از پیش برای خویش فرستاده است، و اگر چه ثمره و آثار کارهای خوب و بدی که انسان در دنیا انجام می دهد عاید نفس می شود، لیکن تألّم و التذاذ ناشی از این امور زمانی حاصل می شود که حجاب تن از چهره جان زدوده شده باشد، و گفتار خداوند متعال به همین امر اشاره دارد در آن جا که فرموده است: «یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً» واژه إزلاف و بروز این معنا را تأیید می کنند زیرا این واژه ها معنای ظهور و آشکار شدن دارند که مراد ظهور ادراک در این هنگام است.

فرموده است: «و إنّ الخلق لا مقصر لهم عن القیامة... »:

عبارت بالا با همه پر معنایی در نهایت زیبایی است، و اشاره است به این که انسان ناگزیر از ورود به عرصه قیامت است، مضمار یا میدان آزمایش، همین دوران زندگی دنیاست، واژه مضمار استعاره است زیرا همان گونه که اسبان در مضمار برای مسابقه مهیّا می شوند، انسان نیز در صحنه دوران زندگی خود برای مسابقه در محضر پروردگار و به دست آوردن درجات آماده می گردد، و ما پیش از این در ذیل گفتار امام (ع) که فرموده است: «ألا و إنّ الیوم المضمار و غدا السّباق» شرح آن را داده ایم، واژه مرقلین حال است، و إرقال یا دویدن، کنایه از سیر معنوی انسانها در مدّت عمر خود به سوی آخرت، و تندی و شتابی است که زمان در آماده کردن ابدان برای ویرانی و نابودی دارد، مراد از غایة القصوی سعادت یا شقاوت اخروی است.

فرموده است: «قَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الاَْجْدَاثِ... »:

در بیان احوال مردگان در روز رستاخیز و انتقال آنها به سر منزل آخرین است، و آن یا بهشت است و یا دوزخ. بدیهی است برای هر یک از بهشت و دوزخ اهلی است که محلّ خود را به جای دیگر تبدیل نمی کنند، و لازم است که مراد از اهل دوزخ کافران باشند تا آنچه فرموده که اینها جای خود را تبدیل نمی کنند و از آن جا منتقل نمی شوند صحیح باشد، زیرا درست است که گنهکاران اهل قبله در دوزخ معذّب می شوند لیکن در شرع ثابت است که آنها در آتش مخلّد نشده و از آن جا منتقل می شوند.