[hadith]وصفُ الإیمان:

سَبیلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ، أَنْوَرُ السِّرَاجِ؛ فَبالْإِیمَانِ یُسْتَدَلُّ عَلَی الصَّالِحَاتِ، وَ بالصَّالِحَاتِ یُسْتَدَلُّ عَلَی الْإِیمَانِ، وَ بالْإِیمَانِ یُعْمَرُ الْعِلْمُ، وَ بالْعِلْمِ یُرْهَبُ الْمَوْتُ، وَ بالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْیَا، وَ بالدُّنْیَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ، وَ بالْقِیَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ وَ تُبَرَّزُ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ؛ وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَا مَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِیَامَةِ، مُرْقِلِینَ فِی مِضْمَارِهَا إِلَی الْغَایَةِ الْقُصْوَی.

حالُ أهل القبور فی القیامة:

قَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الْأَجْدَاثِ وَ صَارُوا إِلَی مَصَایِرِ الْغَایَاتِ، لِکُلِّ دَارٍ أَهْلُهَا، لَا یَسْتَبْدلُونَ بهَا وَ لَا یُنْقَلُونَ عَنْهَا.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 6، ص: 143-130

پیشروی به سوی سرمنزل مقصود:

در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) نخست از ایمان و سپس آثار آن ـ که اعمال صالح و علم و دانش و ترس از مجازات قیامت و آمادگی برای این سفر پر خطر و سرانجام رسیدن به بهشت است ـ سخن می گوید.

نخست می فرماید: «ایمان، روشن ترین راه، با نورانی ترین چراغ است» (سَبیلٌ أَبْلَجُ(1) الْمِنْهَاجِ، أَنْوَرُ السِّرَاجِ(2)).

از آن جا که بهترین راه، راهی است که در روزها روشن و بدون هیچ گونه مانع، و شب ها نیز دارای چراغ باشد، امام(علیه السلام) ایمان را به چنین راهی تشبیه کرده است. این احتمال نیز وجود دارد که مراد از سراج چراغ هایی است که به صورت علامت در جاده ها نصب می گردد تا مسافران به بیراهه نروند یعنی ایمان، راهش روشن و نشانه هایش آشکار است.

سپس می افزاید: «به سبب ایمان، انسان به اعمال صالح رهنمون می شود و به وسیله اعمال صالح، ایمان آشکار می گردد. با ایمان، کاخ علم و دانش آباد می شود و به وسیله علم، هراس از مرگ (ومسئولیّت های بعد از آن) حاصل می گردد» (فَبالاِْیمَانِ یُسْتَدَلُّ عَلَی الصَّالِحَاتِ، وَ بالصَّالِحَاتِ یُسْتَدَلُّ عَلَی الاِْیمَانِ، وَ بالاِْیمَانِ یُعْمَرُ الْعِلْمُ، وَ بالْعِلْمِ یُرْهَبُ الْمَوْتُ).

به یقین، ایمان در هر دو جمله به معنای عقیده باطنی است; در حالی که «یستدلّ» در جمله اوّل به معنای علیّت است و در جمله دوم، کاشفیّت، یعنی ایمان سبب عمل صالح می شود و عمل صالح، کشف از ایمان می کند; ولی این احتمال نیز وجود دارد که «یستدلّ» در هر دو به معنای علیّت باشد; یعنی همان گونه که ایمان، سبب عمل صالح می شود، عمل صالح نیز سبب قوّت ایمان است.

و این که می فرماید: «به وسیله ایمان، عالَم علم آباد می شود» ممکن است اشاره به دو نکته باشد:

نخست این که هر گاه انسان به آفریدگاری دانا و حکیم ایمان داشته باشد وآفرینش را هدفمند بداند، یقین پیدا می کند که چیزی در این عالم، بی دلیل و بی هدف نیست و به دنبال آن تلاش می کند علل و عوامل اشیا و اسرار پدیده ها و آثار آن ها را دریابد. به تعبیر یکی از بزرگ ترین دانشمندان علوم طبیعی «چیزی که دانشمندان بزرگ را وادار به تلاش برای کشف اسرار طبیعت در طول سالیان دراز می کرد، ایمان آن ها به هدفمند بودن آفرینش بود و این که چیزی در این جهان بی حساب و کتاب نیست».

دیگر این که یکی از موانع علم و معرفت، تعصّب های کور و کر، غرور و هواهای نفسانی است; ولی هنگامی که ایمان آمد، همه این موانع برچیده می شود و راه وصول به سرچشمه های ایمان هموار می گردد.

اضافه بر این، علم بی عمل، علمی است ویران و هم سنگ با جهل; و چیزی که علم را با عمل قرین می کند و آن را آباد می سازد، ایمان است; همان گونه که در حدیثی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «إِنَّ الْعِلْمَ لَیَتَفُّ بالْعَمَلِ فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلاَّ اِرْتَحَلَ عَنْهُ; علم، عمل را فرا می خواند; اگر دعوت او را اجابت کرد، می ماند وگرنه می رود».(3)

و این که می فرماید: «انسان به سبب علم از مرگ می ترسد» به این دلیل است که مرگ را پایان زندگی نمی داند; بلکه آغاز زندگی نوینی تلقی می کند که انسان در آن با نتیجه اعمال خود روبه رو خواهد بود.

سپس در ادامه این بیان که علّت و معلول ها و لازم و ملزوم ها را پشت سر هم ذکر می کند، می فرماید: «با مرگ، دنیا پایان می گیرد، و با دنیا می توان آخرت را به دست آورد و با برپا شدن قیامت، بهشت نزدیک می شود و دوزخ برای گمراهان آشکار می گردد; مردم به جز قیامت، اقامتگاهی ندارند و به سرعت در این میدان به سوی آن سرمنزل آخرین پیش می روند» (وَ بالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْیَا، وَ بالدُّنْیَا تُحْرَزُ الاْخِرَةُ، وَ بالْقِیَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ، (وَ تُبَرَّزُ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ). وَ إِنَّ الْخَلْقَ لاَ مَقْصَرَ(4) لَهُمْ عَنِ الْقِیَامَةِ، مُرْقِلِینَ(5) فِی مِضْمَارِهَا إِلَی الْغَایَةِ الْقُصْوَی).

آری، مرگ پایان زندگی دنیاست و سرآغاز زندگی ابدی; و با مرگ پرونده اعمال بسته می شود; چرا که مزرعه آخرت، تنها دنیاست و در قیامت، دو چیز بیش نیست: یا بهشت است و سعادت جاویدان و یا دوزخ است و عذاب ابدی; و همه انسان ها بدون استثنا به سوی یکی از این دو سرنوشت پیش می روند.

بعید نیست ذکر این عبارت به دنبال بیان داستان جنگ جمل و آتش افروزان آن، اشاره به این نکته باشد که اگر آن ها ایمان قوی داشتند، گرفتار آن جنگ خانمان سوز و پرمسئولیت نمی شدند. اگر ایمان سالمی داشتند آگاهی پیدا می کردند و زندگی باقی آخرت را به زندگی فانی این دنیا نمی فروختند; ولی افسوس که حجاب هواپرستی، عقل انسان را از درک حقایق باز می دارد; با این که جادّه روشن است و نشانه ها آشکار.

جمله «وَ بالْقِیَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ، (وَ تُبَرَّزُ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ)» برگرفته از آیات 90 و 91 سوره شعراست: (وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ * وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ).


اسباب نجات در قیامت:

امام(علیه السلام) به دنبال بخش پیشین ــ که در آن سخن از مرگ و قیامت و بهشت و دوزخ به میان آمد ــ به مسأله حشر و نشر مردم در آن روز می پردازد و می فرماید: «آن ها از قرارگاه قبرها خارج می شوند و به سوی آخرین منزل رهسپار می گردند. هر یک از خانه ها (ی بهشت و دوزخ) ساکنانی دارد که نه آن را به دیگری تبدیل می کنند و نه از آن به جای دیگر انتقال می یابند» (قَدْ شَخَصُوا(6) مِنْ مُسْتَقَرِّ الاَْجْدَاثِ(7)، وَ صَارُوا إِلَی مَصَائِرِ الْغَایَاتِ. لِکُلِّ دَار أَهْلُهَا، لاَ یَسْتَبْدلُونَ بهَا وَ لاَ یُنْقَلُونَ عَنْهَا).

نخست اشاره به این می فرماید که همه از قبرها بر می خیزند; همان چیزی که در قرآن مجید کراراً بیان شده است: «(یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنْ الاَْجْدَاثِ سرَاعاً...); روزی که آن ها از قبرها به سرعت خارج می شوند...».

و از این تعبیر استفاده می شود که ذرّات بدن آن ها که تبدیل به خاک شده، هر جا باشد به قبرها باز می گردد و در آن جا زنده می شوند و سر از خاک بر می دارند.

در این جا این سؤال پیش می آید که آیات قرآن با صراحت می گوید: «پایان دنیا زلزله های عظیمی به وقوع می پیوندد و همه چیز در هم می ریزد» با این حال چگونه قبرها باقی می ماند و مردگان از قبرها بر می خیزند؟

پاسخ این سؤال را در جلد سوّم همین کتاب، صفحه 367 بیان کرده ایم.

سپس اشاره به این می کند که خانه های بهشتیان و دوزخیان قابل تغییر و تبدیل نیست. هر کس جایگاه ویژه خود را مطابق اعمال و عقاید خود دارد; مقصود این که پاداش و کیفر در آن جهان برای مؤمن و کافر جاودانی است; نه قابل تبدیل است و نه قابل نقل و انتقال. این سراها به قدری حساب شده است که کاملا هماهنگ با صاحبان آن عقاید و اعمال است; گویی خانه ها به سراغ آن ها می روند نه آن ها به سوی خانه ها.


پی نوشت:

  1. «ابلج» از ماده «ولوج» به معنای روشن شدن، مخصوصاً روشنایی آغاز صبح است.

  2. معروف در میان شارحان نهج البلاغه این است که «سبیل» خبر مبتدای محذوفی است و آن ایمان است به قرینه آن چه در جمله بعد آمده است. بعضی نیز احتمال داده اند که مبتدای محذوف «سبیل الجنّة» است که در بخش قبل آمده و در واقع، جمله «و أمّا فلانه...» به صورت جمله معترضه ای است که در این میان ذکر شده است.

  3. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 33.

  4. «مقصر» از ماده «قصر» (بر وزن فصل) یکی از معانی آن منع کردن است و از آن جا که توقفگاه، انسان را از حرکت بیشتر باز می دارد مقصر به عمل توقف اطلاق شده است.

  5. «مرقل» از ماده «ارقال» به معنای با سرعت رفتن است.

  6. «شخصوا» ازماده «شخوص» (بر وزن خلوص) به معنای خارج شدن از منزل و گاه به معنای خیره شدن چشم به یک نقطه آمده است; گویی چشم می خواهد از جایگاه خود بیرون آید و در این جا به معنای خارج شدن است.

  7. «اجداث» جمع «جدث» (بر وزن قفس) به معنای قبر است.