[hadith]وَ اعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ ظَاهِرٍ بَاطِناً عَلَی مِثَالِهِ، فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ طَابَ بَاطِنُهُ، وَ مَا خَبُثَ ظَاهِرُهُ خَبُثَ بَاطِنُهُ. وَ قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادقُ (صلی الله علیه وآله) إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ وَ یُحِبُّ الْعَمَلَ وَ یُبْغِضُ بَدَنَهُ؛ وَ اعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ عَمَلٍ نَبَاتاً وَ کُلُّ نَبَاتٍ لَا غِنَی بهِ عَنِ الْمَاءِ، وَ الْمِیَاهُ مُخْتَلِفَةٌ، فَمَا طَابَ سَقْیُهُ طَابَ غَرْسُهُ وَ حَلَتْ ثَمَرَتُهُ، وَ مَا خَبُثَ سَقْیُهُ خَبُثَ غَرْسُهُ وَ أَمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ.[/hadith]

فرموده است: «و اعلم أنّ لکلّ ظاهر باطنا... و یبغض بدنه»:

باید دانست آنچه در خلال این عبارت آمده قضیّه کلّی صادقی است، زیرا هنگامی که خداوند متعال به مقتضای لطف، عالم غیب و شهود، یا عالم خلق و امر یا جهان روحانی و جسمانی را آفرید، حکمت او اقتضا کرد که عالم شهود برای نفوس بشری راهی و گذرگاهی برای وصول به عالم غیب باشد، برای این که اگر چنین نبود سفر به پیشگاه خداوند غیر ممکن، و راه ترقّی و تقرّب به او مسدود می شد، از این رو هر چه در عالم شهود نمایان است نمونه و مثالی متناسب از امری است باطنی و پوشیده که در عالم غیب موجود است و این مثال مشهود، راهی به سوی آن امر غیبی است و بر وجود آن، دلیل و رهنمون می باشد، امّا آنچه از گفتار امام (ع) در این جا دانسته می شود محدودیّت این کلّی و تخصیص آن به یکی از دو امر است، زیرا منظور آن بزرگوار از ظاهر، یا هیأت و چگونگی ساختمان ظاهری اشخاص است و یا مراد افعال و کردار آنهاست، و باطن اشاره به اخلاق و اعمال قلوب، و خوبیها و بدیهایی است که با نهاد انسان سرشته شده است.

گفته شده که منظور از باطن، ثواب و عقاب آخرت است، به هر حال استقراء و قیاس نشان می دهد افرادی که از حسن صورت برخوردارند، و یا ظاهر اعمال آنها نیکوست، دارای خلق خوش و حسن معاشرت و سیرت خوب و معتدل نیز می باشند، و آن که دچار عکس این صفات است شریر و بد اخلاق می باشد استقرای این مطلب روشن است امّا قیاس مبتنی بر این اصل است که حسن خلق و نزدیک بودن نفس به موزونی و استقامت در طلب حقّ، مقتضی نزدیک بودن مزاج به سر حدّ اعتدال است، حسن صورت نیز همین طور است و می توان قیاسی به این گونه ترتیب داد که: نیکروی معتدل المزاج است و هر معتدل المزاج خوش اخلاق است، پس نیکروی، خوش اخلاق است یا این که گفته شود: معتدل المزاج نیکروی و خوش اخلاق است، و در هر صورت این قضیّه بنا بر اکثریت است چه برخی که از زیبایی صورت برخوردارند درونی تیره و زشت دارند، و بعضی که چهره ای زشت و ناپسند دارند باطن آنها خوب و پسندیده است.

از این رو امام (ع) به آنچه از پیامبر اکرم (ص) روایت شده استشهاد فرموده است، برای این که خداوند بنده ای را که دارای صورتی نیکوست از آن جهت دوست می دارد که حسن و جمال مقتضای حکمت الهی و نسبت به قبح و زشتی که شرّ محض و لایق عدم می باشد به وجود سزاوارتر است لیکن از آن جهت که کردارش بد و زشت است عمل او را دشمن می دارد، همچنین عمل بنده ای که دارای درونی پاکیزه است محبوب خداوند است، ولی بدنش به مناسبت زشتی آن که سزاوار عدم است و عدم شرّ است مبغوض اوست، امّا نصّ بر این که ظاهر دلالت بر باطن دارد کریمه قرآن است که فرموده است: «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً» (یعنی: دشوار و نامیمون) ابن عبّاس و مجاهد و حسن و قتاده و سدّی گفته اند خداوند در این آیه مؤمن را به زمین خوب حاصلخیز و کافر را به زمین شوره و نمکزار مثل زده، و مؤمن را که در هنگام شنیدن قرآن به آن گوش می دهد، و آن را حفظ و درک می کند و از آن بهره می گیرد، و آثار آن در اعمال نیک و کردار پسندیده ای که از او صادر می شود ظاهر می گردد به شهری پاکیزه تشبیه فرموده است، زیرا شهر پاکیزه سر سبز و خرّم و آبادان، و نعمت در آن فراوان، و آثار حیاتبخش باران در آن نمایان است، همچنین کافر را که قرآن را می شنود و در جان همچون سنگ خارای او اثر مطلوبی نمی گذارد به شهری پلید و ناپاک همانند کرده است، زیرا در چنین شهری سبزی و خرّمی و فراوانی نیست، و اثرات نعمت زای باران در آن دیده نمی شود.

امّا در باره حبّ و بغض که به خداوند نسبت داده شده است چنان که پیش از این گفته و دانسته ایم، این دو در مورد خداوند به رضایت و کراهت او برگشت دارد، از این رو هر چه خیر محض، و یا خیر بر وجود او غالب باشد ذاتا مطلوب حقّ تعالی است، و آنچه شرّ محض و یا شرّ بر وجود او غلبه داشته باشد اگر چه بالعرض متعلّق به اراده اوست لیکن ذاتا مکروه خداوند متعال است.

فرموده است: «و اعلم أنّ لکلّ عمل نباتا»:

واژه «نبات» (رویش) را برای زیاد شدن عمل و نموّ و افزایش آن استعاره آورده، و با ذکر «ماء» (آب) ترشیح داده شده، و این کنایه از ریشه اعمال انسان است که در دل جای دارد، وجه مشابهت این است که همان گونه که رویش و خیزش گیاه بستگی به آب دارد، اعمالی که انسان برای عبادت و بندگی خداوند انجام می دهد، نیز وابسته به امیال قلبی و برخاسته از نیّات اوست، و آشکار است که اختلاف آبها از نظر شیرینی و شوری، سبب بروز اختلاف در چگونگی استعداد روییدنیها و خوبی کشتزارها و میوه هاست، و هر چه از آب پاکیزه تری بهره مند است میوه اش بهتر و پاکیزه تر است و بدی و فساد در آن نیست، اعمال انسان نیز که شبیه روییدنیهاست پاکیزگی ثمرات آن که همان میوه های پاکیزه بهشت و انواع لذّتهای آن است بستگی به زلال بودن مادّه و منشأ این اعمال دارد، و مادّه آنها اخلاص برای خداست و بدی و پلیدی ثمرات اعمال نیز بر حسب خبث ماده آنهاست که عبارت است از ریا و شهرت طلبی، و ثمره اینها تلخترین ثمرات است، زیرا چیزی در کام تلخ تر از آتش نیست، و توفیق از خداوند است.