[hadith]إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی خَصَّکُمْ بالْإِسْلَامِ وَ اسْتَخْلَصَکُمْ لَهُ، وَ ذَلِکَ لِأَنَّهُ اسْمُ سَلَامَةٍ وَ جِمَاعُ کَرَامَةٍ، اصْطَفَی اللَّهُ تَعَالَی مَنْهَجَهُ وَ بَیَّنَ حُجَجَهُ مِنْ ظَاهِرِ عِلْمٍ وَ بَاطِنِ حُکْمٍ. لَا تَفْنَی غَرَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِی عَجَائِبُهُ، فِیهِ مَرَابیعُ النِّعَمِ وَ مَصَابیحُ الظُّلَمِ، لَا تُفْتَحُ الْخَیْرَاتُ إِلَّا بمَفَاتِیحِهِ وَ لَا تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بمَصَابیحِهِ، قَدْ أَحْمَی حِمَاهُ وَ أَرْعَی مَرْعَاهُ، فِیهِ شفَاءُ [الْمُشْتَفِی] الْمُسْتَشْفِی وَ کِفَایَةُ الْمُکْتَفِی.[/hadith]

پس از این

امام (ع) در باره این که خداوند با نزول قرآن کریم بر این مردم منّت نهاده، و آن را از میان کتب آسمانی مخصوص آنان گردانیده، و آنها را برای

اجرای احکام آن برگزیده، و از میان امّتهای دیگر، آنها را برای پذیرش دین اسلام آماده ساخته، سخن می گوید. و برخی از اسباب و عواملی را که خداوند

به سبب آنها، آنان را عزیز و گرامی داشته گوشزد می کند، و اینها، یا از نظر نام اسلام است که مشتقّ از سلامت است و با پذیرش آن سلامت و ایمنی حاصل می شود، و یا از نظر معنای آن

 

است که در این باره وجوه چندی است:

1- این که اسلام مجموعه ای است از کرامتها و بخششهای خداوند متعال در باره بندگان خود، زیرا مدار همگی آیات قرآن مبتنی بر هدایت مردم

 

است به سوی راهی که به خداوند می  پیوندد و آنان را به بهشت جاوید می رساند.

2- این که خداوند اسلام و طریقه آن را برای بندگانش برگزیده است، زیرا این راه روشنی است که رهروان

 

با کمترین کار و کوشش می توانند خشنودی خداوند را به دست آورند.

3- این که خداوند حجّتهای خود را بیان و آشکار فرموده است، و اینها عبارت است از دلائل و نشانه های الهی در

 

جمله من ظاهر علم، واژه من برای تبعیض و تقسیم این دلائل و حجّتهاست  که اینها یا ظاهر علم است، و مراد از آن ظاهر شریعت و ظواهر احکام فقهی و ادلّه آنهاست و یا باطن حکم و این

 

اشاره است به کتاب خدا که مشتمل بر حکمتهای الهی و اسرار توحید و علم  اخلاق و سیاست و جز اینهاست.

4- این که عزائم (یا غرائب) قرآن از میان نمی رود، منظور از عزائم در این جا

 

آیات محکم و براهین قاطع قرآن است، و عازمه به معنای قاطعه است، و مراد از عدم فنای آنها اشاره است یا به  ثبوت و دوام آنها در طول زمان و اعصار و دگرگونیهای روزگار، و یا به کثرت

 

این دلائل در هنگامی که آیات محکم خداوند مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

5- این که شگفتیهای آن پایان نمی پذیرد، مراد این است که انسان در هر زمان قرآن را مورد تأمّل و تفکّر قرار

 

دهد به لطائف تازه و شگفت آوری از علوم دست

می یابد که پیش از این از آنها غافل بوده است.

6- این که در

 

آن مرابیع نعم است، واژه مرابیع را که به معنای بارانهای بهاری است، و به سبب آنها زمین زنده و گیاه روییده می شود، استعاره آورده برای نعمتهایی که انسان به برکت قرآن و  به کار بستن

 

اوامر و نواهی و مواعظ و آداب آن به دست می آورد، نعمتهای بسیاری که حافظان و مفسّران قرآن و امثال آنها به برکت آن، در دنیا کسب می کنند آشکار است. و در آخرت به  آنانی که در

 

پرتو انوار پر فروغ قرآن به کمالاتی در علوم و اخلاق فاضله دست یافته اند، نعمتهایی داده خواهد شد که بسیار بزرگتر و عالیتر است، و مناسبت این استعاره روشن است.

7- این که در آن

 

مصابیح الظّلم یعنی چراغهای ظلمت زداست، واژه مصابیح را برای قانونها و آیینهای قرآن که انسان را در پیمودن راه خدا رهبری می کند، و او را از سرگشتگی رهایی می  دهد استعاره آورده

 

است، همچنان که چراغ، انسان را در تاریکیها هدایت می کند.

8

این که ابواب خیرات جز به کلیدهای آن گشوده نشود، منظور از این خوبیها خیرات حقیقی و پایدار است، واژه مفاتیح را

 

برای دستورها و راههایی که قرآن انسان را به این خیرات می  رساند استعاره فرموده است، وجه مناسبت این که: همان گونه که کلید وسیله دسترسی مثلا به محتویّات گنجینه هاست، دستورها و

 

رهنمودهای قرآن نیز وسیله گشایش خیرات است.

9- این که تاریکیها جز به انوار آن بر طرف نمی شود، مراد از ظلمات، جهل و نادانی و منظور از مصابیح قوانین و احکام قرآن است.

10

فرموده است: قد أحمی حماه»:

یعنی قرآن آنچه را باید مورد حفظ و حمایت قرار گیرد آماده و عرضه داشته تا حمایت و محافظت شود، مفهوم این جمله مانند این است که کسی دیگری را

آماده برای کشتن یا زدن کرده باشد و از او پرسیده شود که آیا او را کشتی یا زدی. واژه «حمی» را برای حفظ و تدبّر و عمل به

قوانین و احکام قرآن استعاره آورده است، زیرا حفظ و حراست افراد با همین عوامل صورت می گیرد، امّا حفظ و صیانت آنها در دنیا از آسیب بسیاری از ستمکاران است، برای این

 

که اینها  حاملان و مفسّران و وابستگان به قرآن را گرامی و پاس حرمت آنها را نگه می دارند، و در آخرت نیز به سبب این است که قرآن از حافظان و کسانی که در آیات آن تدبّر و اندیشه

 

بکار برده و  احکام آن را مورد عمل قرار می دهند حمایت می کند، چنان که اگر کسی به دیگری پناه ببرد او را زیر حمایت خود قرار داده محافظت می کند، نسبت «إحماء» به قرآن بر سبیل

 

مجاز است، زیرا  کسی که آن را در دسترس بشر قرار داده تا مورد تدبّر و عمل قرار گیرد خداوند متعال و پیامبرش (ص) و حاملان آن می باشند، برخی گفته اند که مراد از حماه (آنچه مورد

 

حمایت و محافظت  اوست) محرّمات قرآن است. و معنای این که از آنها حمایت می کند این است که با نواهی و آیات عذاب از مباح شمردن محرّمات خود منع می کند، و این معنا نسبت به

 

آنچه ما پیش از این  گفتیم اخصّ است.

11- معنای «أرعی مرعاه» نیز همین است، یعنی قرآن را آماده ساخته تا از آن بهره برداری شود، واژه «مرعی» (چراگاه) را برای دانشها و حکمتها و آدابی

 

که قرآن بر آنها مشتمل است استعاره  آورده، وجه مشابهت این است که این دانشها و حکمتها به منزله چراگاه نفوس انسانی، و همچون خوراکهایی است که انسان به نیروی آنها رشد عقلی و

 

کمال عملی پیدا می کند، همچنان که  چراگاههای محسوس، محلّ روییدن علف و گیاه و مرکز خوراک دامها و مایه بقای وجود آنهاست.

12- شفای کسی که خواهان بهبودی و سلامت است

 

در قرآن است، زیرا اگر خواهان بهبودی بدن است، با داشتن حسن اعتقاد و صفای ضمیر با پناه بردن به آن حاصل می گردد، و اگر طالب  سلامت جان است، قرآن انسان را از بیماری نادانی و

 

گمراهی بهبود می بخشد.

13- فرموده است: «و کفایة المکتفی»:

منظور از مکتفی کسی است که خواهان بی نیازی

 

باشد، چنین کسی اگر خواست او بی نیازی از دنیاست بی شکّ حاملان قرآن که رسیدن به مطالب دنیوی خود را از آن می خواهند، از بیشتر مردم در چاره اندیشی از طریق قرآن برای  وصول

 

به مقاصد و رفع نیازهای خود تواناتر و داناترند، و اگر منظور او کفایت امور آخرت است، کافی است که در آیات قرآن تدبّر و اندیشه کند و برای به دست آوردن مقصود خویش از  قرآن لازم

 

است اهداف آن را دنبال کند، و توفیق از خداست

.