[hadith]أئمّة الدین:

قَدْ طَلَعَ طَالِعٌ وَ لَمَعَ لَامِعٌ وَ لَاحَ لَائِحٌ وَ اعْتَدَلَ مَائِلٌ، وَ اسْتَبْدَلَ اللَّهُ بقَوْمٍ قَوْماً وَ بیَوْمٍ یَوْماً وَ انْتَظَرْنَا الْغِیَرَ انْتِظَارَ الْمُجْدب الْمَطَرَ. وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَی عِبَادهِ، وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ، وَ لَا یَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْکَرَهُمْ وَ أَنْکَرُوهُ.[/hadith]

فرموده

 

است

: «قَدْ طَلَعَ طَالِعٌ وَ لَمَعَ لَامِعٌ وَ لَاحَ لَائِحٌ»:

«طلوع طالع»

اشاره به فرا رسیدن دوران حکومت آن حضرت، و انتقال خلافت به اوست، و جمله «لمع لامع» کنایه از ظهور خلافت است، از این نظر که حقّ اوست،

و با بازگشت آن به سوی او انوار عدالت درخشیدن گرفته است، و جمله «لاح لائح» اشاره به فتنه ها و جنگهایی است که وقوع آنها بر اثر انتقال خلافت به

 

آن بزرگوار وعده داده شده و نشانه  های آنها اکنون نمودار گشته است. یکی از شارحان گفته است: معنای هر سه جمله مذکور یکی است و مراد انتقال خلافت به آن حضرت است.

فرموده

 

است: «و اعتدل مائل»:

از نظر امام (ع) مراد از مائل که به معنای کژ است همان خلافت است، که از راه حقّ منحرف شده و کسانی پیش از او آن را عهده دار شده بودند، زیرا اعتقاد آن حضرت

 

این بود که او به  خلافت سزاوارتر است و مقتضای عدالت این است که او خلیفه و زمامدار باشد، و اکنون که خلافت به او منتقل شده، و حقّ به سوی او بازگشته، این انحراف به اعتدال

 

گراییده است، منظور از «استبدل اللّه» بقوم گروهی است که بر او و پیروان او پیشی گرفته بودند، و بیوم یوما کنایه از تبدیل دوران آنها به این دوران است.

فرموده است: «و انتظرنا الغیر انتظار

المجدب المطر»:

این عبارت اشاره به انتظار آن حضرت در باره انتقال خلافت به اوست، و مراد از غیر تغییر احوال و دگرگونیهای روزگار است. اگر گفته شود: مگر نه آن حضرت دنیا را طلاق

 

داده و از آن دوری می گزید، و این سخن با سه طلاقه کردن دنیا چگونه سازگار است پاسخ این است که آن بزرگوار دنیا را از آن رو که پست و  زبون است طلاق داده و به لذّات آن پشت پا

 

زده است، امّا دنیایی را که با دفع منکرات، و اظهار عدل و داد، و بر پا داشتن عمود دین و حراست از آن موجب عمران آخرت گردد، طلاق نگفته،  و اگر مطالبه خلافت کند برای همین منظور

 

است

.

چنان که پیش از این در شرح گفتار آن حضرت در ذی قار به ابن عبّاس در هنگامی که به نعلین خود وصله می زد توضیح داده شد.

امام (ع)  طیّ عبارت مذکور انتظار خود را برای پدید

 

آمدن دگرگونی در اوضاع، به انتظار قحطی زده ای که چشم به راه باران دارد تشبیه فرموده است، وجه مشابهت،

 

شدّت توقّع و انتظار است، و ممکن است در این مناسبت لواحق هر دو امر مورد

 

انتظار نیز در نظر گرفته شود، زیرا آنچه آن بزرگوار از دگرگونی اوضاع و انتقال خلافت به خود می خواهد،

 

گسترش عدالت، و استقرار حقّ در محلّ خود می باشد، و این شبیه است به ریزش  باران به سرزمین قحطی زده که موجب پدید آمدن خیرات و برکات می باشد.

پس از این امام (ع) به بیان

 

حال ائمّه هدی (ع) و شرح مقام و موقعیّت آنها می پردازد:

فرموده است: «لا یدخل الجنّة إلّا من عرفهم و عرفوه»:

معنای این عبارت این است که مردم هر عصری وارد بهشت نمی شوند مگر این

 

که امام زمان خود را بشناسند و او نیز آنان را بشناسد، و منظور از ائمّه (ع) امامانی است که از نسل اویند، و

 

معرفت آنها عبارت از شناخت حقّ ولایت و صدق امامت آنهاست، حصر دخول در

 

بهشت به کسانی که آنها را به حقّ بشناسند و ورود در آتش به کسانی که آنان را انکار کنند از دو نظر است:

1-  بی شکّ دخول در بهشت برای هیچ یک از افراد امّت اسلام حاصل نمی شود

 

مگر این که از شریعت پیروی و به احکام آن عمل کند، و این هم میسّر نمی شود مگر این که دین را بشناسد  و به کیفیّت عمل به احکام آن آگاه باشد، و شناخت دین هم جز به روشنگری

 

صاحب شریعت، و ارشاد و دستور رهبر امّت به دست نمی آید، و این نیز منوط به این است که مأموم، امام خود را  بشناسد، و به حقّانیّت امامت و صدق ولایت او اعتقاد داشته باشد تا این که

 

به وی اقتدا و از او پیروی کند، همچنین امام نیز مأموم خود را بشناسد تا به هدایت و ارشاد او بپردازد، بنا بر این  دخول در بهشت مستلزم این است که امام، مأمومان و پیروان خود را بشناسد و

 

آنان نیز نسبت به امام شناخت و معرفت داشته باشند.

2-  این که معرفت ائمّه (ع) بنا بر رأی آن حضرت که مشهور و منقول است، و

اعتقاد به حقّانیّت امامت و صدق ولایت آنها یکی از ارکان دین و از استوانه های مهمّ ایمان است، بنا بر این کسی داخل بهشت می گردد که دین او بر این پایه استوار باشد،

و هر کس آنان را  به عنوان امام بر حقّ بشناسد-  لازم است امامان نیز او را بدین روش بشناسند. اگر گفته شود

:

ما بسیاری از پیروان و دوستان ائمّه (ع) را می بینیم، که نه این امامان را دیده اند

 

و نه می شناسند.

پاسخ این است که شرط نیست امام به فرد فرد دوستان و پیروان خود شناخت شخصی و عینی داشته باشد، و دوستداران و شیعیان آنان نیز چنین معرفتی در باره امامان خود

 

داشته باشند، بلکه  آنچه شرط است معرفت به صورت کلّی است و آن عبارت از این است که بدانند هر کس معتقد به امامت حقّه آنان باشد، و سیره و طریقه ای را که از آنان نقل شده پیروی

 

کند او دوستدار  آنان، و نگهدارنده این رکن مهمّ دین است، در این صورت ائمّه (ع) اینان را که دارای چنین معرفتی هستند می شناسند، و این افراد نیز به سبب شناخت حقّ ولایت ائمّه (ع) و

 

اعتقاد به صحّت

 

گفتار آنها دارای معرفت نسبت به امامان خود می باشند، هر چند مشاهده و شناخت شخصی شرط نشده باشد.

امّا این سخن که وارد دوزخ نمی شود مگر کسی که آنان را

 

انکار کند و آنان نیز او را انکار کنند نیز حقّ است، زیرا دخول در بهشت مستلزم این است که نسبت به ائمّه (ع) به گونه ای که ذکر  شد و منحصر در آن است معرفت حاصل شود، بنا بر این

 

یکایک افرادی که وارد بهشت می شوند عارف به حقوق ولایت ائمّه (ع) اند و این معرفت مستلزم آن است که در میان آنها که داخل  بهشت می شوند یک نفر منکر آنان نباشد، زیرا معرفت به

 

حقّ ولایت امامان و انکار آنان در یک جا جمع نمی شود.

پس از این باید دانست این موضوع که: هر کس آنان را انکار کند، و آنان نیز او را انکار کنند، در مقایسه با کسانی که وارد دوزخ می

 

شوند نمی تواند اعمّ

باشد، زیرا اوّلا حدیث مشهور: هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیّت

 

مرده است، دلالت دارد بر این که انکار ائمّه

(

ع) مستلزم مردن به حال جاهلیّت است که آن خود  مستلزم دخول در دوزخ می باشد، ثانیا اگر اعمّ باشد لازم می آید که بر بعضی از اهل بهشت نیز

 

صدق کند و گروهی از منکران ائمّه (ع) نیز داخل بهشت شده باشند، و عکس قضیه این خواهد  بود: برخی که وارد بهشت می شوند منکر ائمه (ع) اند، در صورتی که ما روشن کردیم که هیچ

 

یک از کسانی که داخل بهشت می شوند حقّ ولایت آنان را منکر نیستند، بنا بر این خلاف فرض  لازم می آید، همچنین این موضوع در مقایسه با کسانی که وارد دوزخ می شوند اخصّ نمی

 

باشد و گرنه لازم می آید گروهی که دوستدار آنانند و به صدق امامت آنها اعتراف دارند وارد دوزخ  شوند، و این باطل است، زیرا پیامبر گرامی (ص) فرموده است: انسان با کسی که او را

 

دوست می دارد محشور می شود.

همچنین فرموده است: اگر کسی سنگی را دوست بدارد با همان  محشور می شود، این حدیثها دلالت دارد بر این که دوستی انسان نسبت به غیر، موجب

 

محشور شدنش با آن است، و ثابت است که ائمّه (ع) وارد بهشت می شوند و کسانی که آنان را  دوست داشته، و به حقانیّت و صدق امامت آنها اعتراف دارند نیز محشور در بهشتند، بدیهی

 

است چون دخول به بهشت و دوزخ هر دو مانعة الجمع می باشند ثابت می گردد هیچ فردی از  دوستداران ائمه (ع) و معترفان به حقّ آنان وارد دوزخ نخواهد شد، اینک با توضیحاتی که داده

 

شد صحّت این مطلب که شناخت کلّی در مورد ائمّه (ع) کافی است آشکار، و هم دلیل حصر  گفتار معصوم (ع) در باره کسانی که داخل بهشت یا دوزخ می شوند روشن می شود.