[hadith]ثُمَّ یَأْتِی بَعْدَ ذَلِکَ طَالِعُ الْفِتْنَةِ الرَّجُوفِ وَ الْقَاصِمَةِ الزَّحُوفِ، فَتَزیغُ قُلُوبٌ بَعْدَ اسْتِقَامَةٍ، وَ تَضِلُّ رِجَالٌ بَعْدَ سَلَامَةٍ، وَ تَخْتَلِفُ الْأَهْوَاءُ عِنْدَ هُجُومِهَا، وَ تَلْتَبسُ الْآرَاءُ عِنْدَ نُجُومِهَا. مَنْ أَشْرَفَ لَهَا قَصَمَتْهُ وَ مَنْ سَعَی فِیهَا حَطَمَتْهُ، یَتَکَادَمُونَ فِیهَا تَکَادُمَ الْحُمُرِ فِی الْعَانَةِ قَد اضْطَرَبَ مَعْقُودُ الْحَبْلِ وَ عَمِیَ وَجْهُ الْأَمْرِ. تَغِیضُ فِیهَا الْحِکْمَةُ وَ تَنْطِقُ فِیهَا الظَّلَمَةُ، وَ تَدُقُّ أَهْلَ الْبَدْوِ بمِسْحَلِهَا وَ تَرُضُّهُمْ بکَلْکَلِهَا. یَضِیعُ فِی غُبَارِهَا الْوُحْدَانُ وَ یَهْلِکُ فِی طَرِیقِهَا الرُّکْبَانُ، تَرِدُ بمُرِّ الْقَضَاءِ وَ تَحْلُبُ عَبیطَ الدِّمَاءِ وَ تَثْلِمُ مَنَارَ الدِّینِ وَ تَنْقُضُ عَقْدَ الْیَقِینِ. یَهْرُبُ مِنْهَا الْأَکْیَاسُ وَ یُدَبِّرُهَا الْأَرْجَاسُ، مِرْعَادٌ مِبْرَاقٌ کَاشفَةٌ عَنْ سَاقٍ. تُقْطَعُ فِیهَا الْأَرْحَامُ وَ یُفَارَقُ عَلَیْهَا الْإِسْلَامُ. بَرِیئُهَا سَقِیمٌ وَ ظَاعِنُهَا مُقِیمٌ.[/hadith]

فرموده است: «ثمّ یأتی بعد ذلک طالع الفتنه الرِّجوف»:

مراد از این فتنه حمله تاتار و مغول است زیرا این حادثه موجب زوال قدرت عرب گردید، یکی از شارحان گفته است آن فتنه اشاره به حوادثی است که در آخر الزمان روی خواهد داد، مانند فتنه دجّال، ذکر واژه «رجوف» (بسیار تکان دهنده) اشاره به وقایع هراس انگیز، و اضطراب امر اسلام در این رویدادهاست، و منظور از «طالع فتنه» مقدّمات و اوایل آن است، به کار بردن صفت «قاصمة» (شکننده) کنایه از این است که این فتنه خلق بسیاری را نابود خواهد کرد، واژه «زحوف» را برای آن فتنه، به مناسبت شباهت آن به دلیر مردی که در جنگ پیوسته بر حریفان یورش می برد و به سوی آنها رو می آورد استعاره فرموده است.

پس از این امام (ع) به بیان تأثیرات این فتنه در مردم می پردازد، و می فرماید: دلهای گروهی که در راه خدا گام برمی دارند، دچار کژی و انحراف شده از راه راست باز می گردند، و مردانی که از سلامت دین برخوردارند گمراه شده و با ارتکاب معاصی، خود را به هلاکت اخروی گرفتار می سازند، در هنگام هجوم این فتنه اختلاف آراء در باره دین خدا، زیاد می گردد، و نظریّات درست با افکار نادرستی که در میان مردم پدید می آید درهم و مشتبه می شود، به گونه ای که مردم نمی توانند راه حقّ و طریق مصلحت را بشناسند، و هر کس در برابر این حوادث مقاومت و در دفع آنها بکوشد دستخوش تباهی و نابودی می گردد.

واژه «تکادم» (گاز گرفتن) را برای رهبران و سردمداران این فتنه که بر سر قدرت با یکدیگر به جنگ و ستیز می پردازند، و یا برای سلطه جویی آنها بر دیگران، استعاره آورده است، و اینها را به خران در رمه که همدیگر را گاز می گیرند تشبیه کرده است، وجه مشابهت، ستیزه گری و سلطه جویی آنهاست و نیز اشاره است به این که گروه مذکور قید تکلیف را رها کرده، و از آنچه در آخرت برای آنها مقرّر شده بکلّی غافلند، عبارت «معقود الحبل» را برای دولت اسلام و نظام مستحکم آن در گذشته استعاره آورده، همچنین واژه «حبل» (ریسمان) را برای دین استعاره فرموده است، اضطراب آن کنایه از لرزش پایه های دین به هنگام ظهور این فتنه است.

معنای جمله «عمی وجه الأمر» عدم آگاهی به طریق مصلحت است، و این که چشمه های حکمت در این گیر و دار خشک می شود منظور، حکمت عملی است که مدار تعلیمات شرع می باشد، واژه «غیض» (فرو رفتن آب در زمین) را برای از میان رفتن حکمت و محرومیّت از فواید آن استعاره آورده است، و این که ظلمت و تیرگی در این حادثه به سخن می آید مراد صدور امر و نهی از جانب فتنه گران و آراء و نظریّات آنهاست که خارج از حدود حقّ و عدالت می باشد.

واژه «مسحل» استعاره برای اذیّت و آزاری است که از این راه به عرب و بیابان نشینان وارد می شود، وجه مشابهت این است که همان گونه که سوهان یا حلقه دهنه لجام، آزار دهنده و جان خراش است، رنج و آزاری که از این فتنه دامنگیر عرب خواهد شد سخت و جانکاه خواهد بود، و مانند دلاوری بی باک مرکب خود را در میان آنها می راند، و با حلقه لگام اسب خویش و امثال اینها، آنان را کوبیده و لگد مال می سازد. و نیز واژه «کلکل» (محلّ بستن تنگ حیوان، و جایی که وقت خوابیدن به زمین می رسد) را برای آزاری که از این فتنه به صحرانشینان می رسد استعاره آورده، زیرا این حادثه به شتری می ماند که بر روی زانو بنشیند و آنچه را در زیر او قرار دارد خرد و نرم کند.

فرموده است: «یضیع فی غبارها الوحدان و یهلک فی طریقها الرّکبان»:

عبارت مذکور کنایه از عظمت این فتنه و گستردگی این حادثه است، و به این معناست که هیچ کس تاب مقاومت در برابر آن را ندارد، و سواره و پیاده از آن رهایی نخواهند یافت، واژه غبار برای حرکت جزیی فتنه گران استعاره شده و در این جا بدین معناست که اگر عدّه اندکی از مردم در صدد دفع آن برآیند در غبار این فتنه نابود خواهند شد، چه رسد به این که بتوانند با انبوه آنها در آویزند امّا منظور از رکبان (سواران) جمع کثیری از مردم است که بر اثر این آشوب، و در نتیجه مقابله با آن هلاک خواهند شد، گفته شده مراد از وحدان (افراد) دانشمندان و افراد برجسته زمان است، چنان که گفته می شود: فلان، یگانه روزگار خویش است، و مقصود از غبار، شبهاتی است که چشمان آنان را از مشاهده حقّ پوشانیده است. در هر حال رکبان کنایه از جماعتی است که دارای نیرو و قدرت باشند، و هنگامی که اینها در برابر فشار این فتنه و امواج آن نابود شوند، حال کسانی که فاقد نیرو و جمعیّت می باشند روشن است.

مراد از «مرّ القضاء» یا مقدّرات تلخ، کشتار و اسارت و مانند اینهاست، و این که پیدایش حوادث که ظاهرا زمانی زیان آور و گاهی سودمندند، بنا بر قضای الهی و تقدیرات آسمانی است آشکار می باشد، صفت حلب (دوشیدن) را برای این حادثه به مناسبت شباهت آن به ناقه استعاره فرموده، و کنایه از ریختن خونهای بسیار در این آشوب است، منظور از «منار الدّین» نشانه های دین، علما و دانشمندان می باشد و ممکن است مراد قوانین و اصول کلّی دین بوده باشد و شکست آن، کشتار علما و ویران ساختن پایه های دین و عمل نکردن به احکام آن است، و «عقد الیقین» عبارت است از اعتقاد راسخی که انسان را به مرتبه علم الیقین یا عین الیقین برساند، و این همان اعتقادی است که مطلوب شریعت، و موجب رسیدن به جوار قرب خداوند است، و نقض این عقد، ترک عمل به مقتضای آن و دگرگون ساختن آن است، «أکیاس» یا هوشمندانی که از این حادثه گریزان می شوند دانشمندان و خردمندانی می باشند، که از عقل سلیم برخوردارند، باری این اشارات همگی دلالت دارد بر فتنه مغولها که ما پیش از این بیان کردیم، آشکار است که منظور از «تدبّرها الأرجاس» نفوس پلید و ناپاک است، و شیطان با ظاهر گردانیدن پلیدیهای این نفوس در حرکات و اعمال آنها ایجاد فساد و تباهی می کند، و به مقتضای شرع پلیدی انسان صفات زشت و ملکات ناپسند اوست.

امام (ع) برای بیان شدّت این حادثه، و این که بسیار ترس آور و هراس انگیز است، دو صفت مرعاد و مبراق (بر رعد و برق) را استعاره فرموده، و این به ملاحظه شباهتی است که این حادثه به ابر پر رعد و برق دارد، و توصیف «کاشفة عن ساق» بیانگر این است که این فتنه ویرانگر مانند کسی که برای جنگ یا امر مهمّ دیگری آستین بالا زده باشد، آماده و سبکبار رو می آورد، این که در این حادثه پیوندهای خویشاوندی بریده، و از اسلام جدایی حاصل می شود روشن است و نیازی به توضیح ندارد، مقصود از بریء یا بی گناه کسی است که معتقد است در دولت فتنه گران درستکار خواهد بود و به گناه آلوده نمی شود، در حالی که این طور نیست و از چنین درستکاری و سلامتی برخوردار نمی باشد، زیرا ظاهر این است که در چنین فتنه فراگیری کسانی که دامن به معصیت خداوند نیالوده باشند بسیار اندک بلکه از کم کمترند، و شاید اگر جستجو شود چنین افرادی یافت نشوند، مقصود از «ظاعن» (کوچ کننده) کسی است که معتقد است از این فتنه دوری جسته و از آن تخلّف کرده و در آن شرکت ندارد، در حالی که چنین نیست، و روشن است که او از فتنه جدا و دور نشده است، و شاید هم مراد از عبارت مذکور این باشد که هر کس از بیم آن کوچ کند از گزند آن رهایی نمی یابد.