[hadith]التحذیر من الفتن:

ثُمَّ إِنَّکُمْ مَعْشَرَ الْعَرَب أَغْرَاضُ بَلَایَا قَد اقْتَرَبَتْ، فَاتَّقُوا سَکَرَاتِ النِّعْمَةِ وَ احْذَرُوا بَوَائِقَ النِّقْمَةِ وَ تَثَبَّتُوا فِی قَتَامِ الْعِشْوَةِ وَ اعْوِجَاجِ الْفِتْنَةِ عِنْدَ طُلُوعِ جَنِینِهَا وَ ظُهُورِ کَمِینِهَا وَ انْتِصَاب قُطْبهَا وَ مَدَارِ رَحَاهَا، تَبْدَأُ فِی مَدَارِجَ خَفِیَّةٍ وَ تَئُولُ إِلَی فَظَاعَةٍ جَلِیَّةٍ، شبَابُهَا کَشبَاب الْغُلَامِ وَ آثَارُهَا کَآثَارِ السِّلَامِ، یَتَوَارَثُهَا الظَّلَمَةُ بالْعُهُود، أَوَّلُهُمْ قَائِدٌ لِآخِرِهِمْ وَ آخِرُهُمْ مُقْتَدٍ بأَوَّلِهِمْ، یَتَنَافَسُونَ فِی دُنْیَا دَنِیَّةٍ وَ یَتَکَالَبُونَ عَلَی جِیفَةٍ مُرِیحَةٍ، وَ عَنْ قَلِیلٍ یَتَبَرَّأُ التَّابعُ مِنَ الْمَتْبُوعِ وَ الْقَائِدُ مِنَ الْمَقُود، فَیَتَزَایَلُونَ بالْبَغْضَاءِ وَ یَتَلَاعَنُونَ عِنْدَ اللِّقَاءِ.[/hadith]

پس از این امام (ع) به شنوندگان هشدار می دهد که هنگام وقوع حوادث تلخ آینده نزدیک است، و آنها مانند نشانه که تیرها به سوی آن روانه می شود، هدف و نشانه این حوادثند، واژه غرض را که به معنای نشانه است برای مردم استعاره آورده است، و چون پیدایش فتنه ها و بروز حوادث مانند از میان رفتن گروهی و نابود شدن جماعتی نتیجه آمادگی آنها برای این وقایع، و به مقتضای استعداد آنهاست، و بزرگترین اسباب آمادگی برای نزول بلا فراموشی از یاد خدا، و سرگرم شدن به نعمتها و لذّات دنیاست، واژه سکرات را که به معنای سرمستیهاست برای غفلتهای حاصل از این احوال استعاره فرموده است.

سپس امام (ع) دستور می دهد که از سرمست شدن به نعمتهای دنیا بپرهیزند، و از کیفر کفران نعمت و مصیبتهای آن بر حذر باشند، پس از آن تذکّر می دهد که هنگامی که کارها بر آنها مشتبه می شود، و خبر را به دو گونه روایت می کنند، و شبهه های فتنه برانگیز پدید می آید، در گزینش راه، تأمّل و درنگ کنند، و حقیقت را روشن گردانند، مانند شبهه قتل عثمان که جنگهای جمل و صفّین و خوارج از آن به وجود آمد، واژه قتام را که به معنای غبار است برای این گونه امور مشتبه استعاره آورده است، وجه مناسبت این است که انسانی که دچار امر مشتبه و درهم و برهم می شود نمی تواند حقیقت را دریابد و مانند کسی است که در فضای پر از گرد و غبار گرفتار شده و نمی تواند راه به جایی برد، منظور از «اعوجاج فتنه»، ظهور نابهنگام و دگرگونی آن است، واژه جنین ممکن است به معنای حقیقی آن باشد، یعنی هنگامی که طلیعه آن پدیدار و آنچه بر شما پوشیده است آشکار گردد، و جمله «ظهور کمینها» نیز به همین معناست، یعنی زمانی که پنهان آن ظاهر شود، و محتمل است که استعاره و مجاز باشد.

در جمله های «و انتصاب قطبها و مدار رحاها» منظور از قطب فتنه ستمگران و گردنکشانی است که این فتنه و آشوب را به پا کرده، و محور این رویدادند، و این به طریق استعاره است، و مراد از انتصاب، قیام این گروه برای بر- پا کردن این فتنه است، همچنین واژه مدار در عبارت مدار الرّحی را برای کسانی استعاره آورده که آسیای این فتنه بر گرد وجود آنها می چرخد، و اینان کارگردانان و سپاهیان آنند، که به منزله محور این آسیا بوده، و این آشوب و بلوا به کوشش آنها برپاست.

سپس امام (ع) خبر می دهد که این رویداد به تدریج در پنهانی آغاز می شود، منظور از مدارج دلهای کسانی است که نیّت بر پایی این آشوب، و قصد برانگیختن آن را دارند.

باری این گفتار به فتنه بنی امیّه اشاره دارد که مبدأ آن شبهه و اختلافی بود که پس از کشته شدن عثمان به وجود آمد، و هیچ یک از اصحاب چگونگی و مشخّصات آن را پیش بینی نمی کرد، و تنها می دانستند که پیامبر خدا (ص) از وقوع حوادث و فتنه هایی در آینده خبر داده است، بی آن که زمان وقوع آنها تعیین شده باشد، و یا از عاملان و رهبران آن نام برده باشند، بنا بر این منظور از عبارت «تبدء فی مدارج خفیّة» معاویه و طلحه و زبیر و امثال اینهاست که امر خود را پنهان کرده و عزم خویش را در ایجاد فتنه، و طمع خود را به خلافت و حکومت پوشیده می داشتند، تا این که حرص و آز آنها، وقایعی را به وجود آورد که آنچه در پرده داشتند آشکار و نقش تاریخ شد، واژه شباب را برای قیام و ظهور این فتنه در میان مردم، استعاره آورده، و وجه مناسبت سرعت ظهور آن است، چنان که آن را از این نظر به کودکی تشبیه فرموده که به سرعت به حدّ شباب می رسد و جوانی را آغاز می کند، این فتنه با این سرعت و شتابی که دارد مانند برخورد سنگ سخت و صلب با پوست بدن است و اثر عمیقی که روی آن به جا می گذارد، تأثیر زیادی در انهدام اسلام و از میان بردن اساس آن دارد، وجه مشابهت میان این دو، فسادی است که بر اثر وقوع این فتنه در میان مردم پدید می آید، و موجب گسستن نظام امور مسلمانان می شود، مانند برخورد سنگ سخت، که موجب شکستگی و کوبیده گی و تباهی بدن می گردد.

منظور از ظلمتی که آن را از یکدیگر به ارث می برند بنی امیّه است که حکّام آنها از آغاز تا پایان، خلافت را از پدر، به فرزند، به ارث می گذارند، و بر آن عهد و پیمان می بندند، معنای این که اوّلین آنها قائد و رهبر آخرین آنهاست این است که اوّلین آنها آخرین آنها را به سوی آتش دوزخ و ظلم و ضلالت، و برانگیختن این فتنه ها رهبری می کند، واژه قیادت و رهبری را برای نخستین حاکم آنها استعاره فرموده است، زیرا او بوده است که اسباب سلطنت و موجبات پادشاهی و فرمانروایی را برای جانشینان خود فراهم کرده و اینها به او اقتدا و یکی پس از دیگری در این باره از او پیروی می کنند، ضمیرها در تتوارثها به فتنه برگشت دارد.

پس از این امام (ع) به چگونگی احوال این طایفه در برانگیختن فتنه ها و به ارث گذاردن این کژیها و ناهمواریها اشاره می کند، و این که از دیده اهل خرد، اعمال اینها رقابت برای به دست آوردن هر چه بیشتر جیفه دنیاست، واژه تکالب (به روی یکدیگر پریدن) را برای نزاع و کشمکش آنها با یکدیگر به خاطر دنیا استعاره آورده و این به مناسبت شباهتی است که احوال آنها با سگان دارد که بر سر مردار با یکدیگر گلاویز می شوند، واژه جیفه را برای دنیا استعاره فرموده، و با ذکر واژه مریحه که به معنای گندیده و متعفّن است به آن ترشیح داده است، و این به سبب لزوم نفرت و دوری جستن از آن است، زیرا مستلزم آزار و اذیّت کسانی است که خواستار آنند، و خردمندان به همان گونه که از مردار گندیده می گریزند از دنیا پرهیز می کنند و از آن دوری می جویند.

سپس امام (ع) با ذکر این که بزودی تابع از متبوع و رهبر از پیرو بیزاری خواهد جست به سپری شدن سریع دنیا اشاره می کند، و معنای این سخن این است که هر یک از این دو دسته از دیگری اظهار بیزاری و نفرت خواهد کرد، چنان که خداوند متعال فرموده است «إِذْ تَبَرَّأَ الَّذینَ اتُّبعُوا مِنَ الَّذینَ اتَّبَعُوا» و نیز فرموده است: «قالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَیْئاً» گفته شده که مراد از بیزاری که در گفتار امام (ع) است، تبرّی جستن از این طایفه در هنگام پدید آمدن دولت عبّاسیان است، زیرا عادت مردم بر این جاری است که از حاکمان معزول دوری می جویند، بویژه اگر از گروهی که این حاکمان را بر کنار کرده و یا به قتل رسانیده اند بیمناک باشند که در این صورت با بغض و کینه از یکدیگر جدا می شوند، زیرا دوستی و الفت آنها بنا به اغراض دنیوی و مطامع مادّی بوده که با عزل آنها از میان رفته است، از این رو هنگام دیدار به لعن یکدیگر می پردازند، برخی هم گفته اند که منظور همان بیزاری جستن در روز قیامت است.

فرموده است: «و عن قلیل... عند اللّقاء»:

این جمله به گونه اعتراض و تأکید بر شگفتی آن حضرت از چگونگی احوال این دنیا پرستان است، و مانند این است که فرموده باشد، اینان با این جنگ و نزاعی که بر سر این مردار دارند بزودی از یکدیگر بیزاری خواهند جست. بدیهی است ادای سخن به این گونه، برای دوری جستن از نزاع بر سر دنیا در شنوندگان مؤثّرتر است.