[hadith]و من کلام له (علیه السلام) و قد استشارَه عمرُ بن الخطاب فی الشُخوص لقتال الفُرس بنفسه:

إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَمْ یَکُنْ نَصْرُهُ وَ لَا خِذْلَانُهُ بکَثْرَةٍ وَ لَا بقِلَّةٍ، وَ هُوَ دینُ اللَّهِ الَّذی أَظْهَرَهُ وَ جُنْدُهُ الَّذی أَعَدَّهُ وَ أَمَدَّهُ، حَتَّی بَلَغَ مَا بَلَغَ وَ طَلَعَ حَیْثُ طَلَعَ، وَ نَحْنُ عَلَی مَوْعُودٍ مِنَ اللَّهِ، وَ اللَّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ وَ نَاصِرٌ جُنْدَهُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص: 648-641

وَمِنْ کلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ وقد استشاره عمر بن الخطاب فی الشخوص لقتال الفرس بنفسه.

از سخنان امام علیه السلام است که پس از مشورت خواهی عمر از آن حضرت که شخصاً برای جنگ با ایرانیان حرکت کند بیان فرموده است

.

خطبه در یک نگاه:

در این مورد که این مشورت خواهی و پاسخ آن در خصوص حضور در نبرد نهاوند بوده یا قادسیه، در میان مورخان اختلاف نظر است. طبری -مطابق گفته ابن ابی الحدید- آن را مربوط به جنگ نهاوند می داند در حالی که مدائنی در کتاب الفتوح آن را مربوط به جنگ قادسیه می شمرد

.

آنچه در تاریخ طبری آمده به طور خلاصه چنین است: هنگامی که

عمر تصمیم گرفت شخصاً با نیروهای عجم در نهاوند روبه رو شود، از صحابه مشورت خواست. طلحه و عثمان پیش قدم شدند و نظر خودرا گفتند، ولی عمر از امیرمؤمنان علی علیه السلام تقاضای اظهار نظر کرد، حضرت نظر خودرا دایر بر عدم حضور عمر در جنگ طی بیانی مستدل و حساب شده ایراد فرمود که خطبه بالا بخشی از آن است

.

مرحوم شیخ مفید در ارشاد می گوید: از جمله اموری که از امیرمؤمنان علی علیه السلام در مورد ارشاد کردن مسلمین به آنچه مصلحتشان در آن است، و پیشگیری از مفاسدی که اگر ارشاد حضرت علیه السلام نبود به آن گرفتار می شدند نقل شده، چیزی است که ابو بکر هذلی آن را بازگو می کند

:

گروهی از مردم همدان و ری و اصفهان و دامغان و نهاوند با یکدیگر مکاتبه کردند و رسولانی فرستادند و پس از مشورتها به این نظر رسیدند، که چون اسلام رهبر نخستین خود (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) را از دست داده و پس از او زمامداری آمده که چندان دوام نکرد، و بعد از او دیگری آمده که عمرش طولانی شده و به شهرهای ما حمله نموده است، اگر او را از سرزمین خود بیرون نرانیم ما را رها نخواهد کرد

.

خبر اتّحاد ایرانیان در مبارزه در برابر لشکر اسلام به عمر رسید و او بیمناک شد، به مسجد آمد و جریان را با صحابه در میان گذاشت، هر کسی چیزی گفت، ولی امیرمؤمنان علی علیه السلام آخرین سخن را در این زمینه ایراد کرد (که بخشی از آن در خطبه مورد بحث آمده) و خلیفه را به آنچه را صلاح اسلام و مسلمین بود فراخوانده

.

شیخ مفید در پایان این نقل می گوید: بنگرید! چگونه امام علیه السلام در چنین موقعیت حسّاسی رأی صائب را بیان فرمود و مسلمین را نجات داد.

به هر حال این خطبه در مجموع یک مطلب را دنبال می کند، و آن این که در بعضی از شرایط، شرکت رییس حکومت در جنگ بسیار خطرناک است و ممکن است دو مشکل مهم به بار آورد: یکی این که، نفرات دشمن دست به دست هم بدهند و او را به هر قیمتی که شده از پای درآورند، و نظام لشکر از هم گسسته شود، دیگر این که، به فرض که چنین خطری پیش نیاید، ممکن است با خالی شدن پشت جبهه، دشمنان از اطراف و اکناف به مراکز اصلی اسلام حمله ور شوند و خطرات مهمی از این نظر دامان اسلام و مسلمین را بگیرد

.

این خطبه به خوبی نشان می دهد که علی علیه السلام آن جا که پای مصالح اسلام و مسلمین در میان بود، حتی به مخالفین خود نیز کمک می کرد مبادا کمترین آسیبی به حوزه اسلام برسد

.

البتّه این سخن بدان معنا نیست که رییس حکومت، هرگز نباید شخصاً در میدان نبرد حاضر شود، تا به کار خود امیرمؤمنان علیه السلام در جنگهای جمل و صفین و نهروان و از آن بالاتر به حضوری که پیغمبر صلی الله علیه و آله در غزوات داشت نقض شود، بلکه شرایط کاملًا متفاوت است و شرایط زمان خلیفه دوّم چنین اقتضا می کرد

.

این نکته شایان توجه است که گاهی جنگ در داخل کشور اسلام است و در مناطق نزدیک، در چنین شرایطی حضور رییس حکومت در جنگ، مشکلی ایجاد نمی کند، ولی گاه در نقاط دور دست و در برابر دشمنانی بسیار نیرومند و دارای لشکری گسترده صورت می گیرد، در چنین شرایطی حضور وی در میدان نبرد ممکن است مشکلات عظیمی به بار آورد

.

در ذیل خطبه 134 که مضمونی مشابه این خطبه داشت نیز در این زمینه سخن گفتیم

.

امام (علیه السلام) در آغاز برای این که مسلمانان به خاطر فزونی لشکر دشمن در این نبرد بزرگ مرعوب نشوند، به خصوص این که از تواریخ چنین برمی آید که «عثمان» در برابر مشورت خلیفه دوّم سخنی گفت که نشان مقبولیّت داشت، می فرماید : «پیروزی و شکست این امر (اسلام) تاکنون بستگی به فزونی و کمی جمعیّت نداشته است، این آیین خداست که خداوند آن را پیروز ساخته، و سپاه اوست که آن را آماده کرده و یاری نموده، تا بدان جا که باید برسد رسید، و هر جا باید طلوع کند طلوع کرد» (إنَّ هذَا الاَْمْرَ لَمْ یَکُنْ نَصْرُهُ وَلاَ خِذْلاَنُهُ بکَثْرَة وَلاَ بقِلَّة. وَهُوَ دینُ اللهِ الَّذی أَظْهَرَهُ، وَجُنْدُهُ الَّذی أَعَدَّهُ وَ أَمَدَّهُ، حَتَّی بَلَغَ مَا بَلَغَ، وَطَلَعَ حَیْثُ طَلَعَ).

اشاره به این که ما در بسیاری از جنگها در عصر پیامبر (صلی الله علیه وآله) در مقابل دشمن در اقلیّت بودیم، با این حال پیروز شدیم، ما مشمول عنایات و الطاف الهی هستیم، و همیشه سایه این عنایات را بر سر خود دیده ایم، بنابراین از فزونی لشکر دشمن نهراسید، و با توکّل بر لطف خدا پیش روید.

این تعبیر یادآور پیروزی مسلمین در جنگ های «بدر» و «احزاب» ومانند آنهاست.

ممکن است تفاوت میان جمله «بَلَغَ مَا بَلَغَ» و «طَلَعَ حَیْثُ طَلَعَ» این بوده باشد که جمله دوّم از خواستگاه اسلام خبر می دهد، و جمله اوّل از منتهای منطقه نفوذ اسلام سخن می گوید.

این احتمال نیز وجود دارد که جمله اوّل اشاره به مناطقی دارد که اسلام در آن جا نفوذ کرد، و جمله دوّم اشاره به مناطقی دارد که هر چند اسلام در آن جا نفوذ نکرد، ولی آوازه اسلام در آنجا پیچید، و شعاع اسلام در آن افتاد، و زمینه را برای پیشرفت اسلام فراهم ساخت. و یا این که جمله اوّل اشاره به قدرت و قوّت اسلام است، و جمله دوّم اشاره به گسترش اسلام.

و به دنبال این سخن برای تأکید بیشتر، چنین می فرماید : «خداوند به ما وعده پیروزی داده است، و او به وعده خودش عمل خواهد کرد، و سپاه خودرا یاری می کند» (وَنَحْنُ عَلَی مَوْعُود مِنَ اللهِ، وَاللهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ، وَ نَاصِرٌ جُنْدَهُ).

اشاره به آیه شریفه: «(هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بالْهُدی وَدینِ الحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشرْکُونَ); او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همه آیین ها پیروز کند هر چند مشرکان کراهت داشته باشند»(1).

و آیه: « (إنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیوةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُوْمُ الاَْشْهَادُ); ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند در زندگی دنیا و (در آخرت) روزی که گواهان به پا می خیزند یاری می دهیم»(2).

آری!، در سایه ایمان، پیروزی دنیا و آخرت به ما وعده داده شده است، و آیات دیگر که همه بر این معنا گواهی می دهد.(3)


*

پی نوشت:

  1. توبه، آیه 33.

  2. غافر (مؤمن)، آیه 51.

سند خطبه:

ابو حنیفه دینوری بخشی از این خطبه را در کتاب اخبار الطوال آورده همچنین احمد بن اعثم کوفی در کتاب الفتوح و طبری در تاریخ معروف خود در حوادث سال 27 هجری (صحیح 21 هجری است همان گونه که در تاریخ طبری آمده) و شیخ مفید در کتاب ارشاد آن را ذکر کرده اند. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2 صفحه 325

).