[hadith]و من کلام له (علیه السلام) و قد وقعت مشاجرة بینه و بین عثمان، فقال المغیرة بن الأخنس لعثمان: أنا أکفیکَهُ، فقال علی (علیه السلام) للمغیرة:

یَا ابْنَ اللَّعِینِ الْأَبْتَرِ وَ الشَّجَرَةِ الَّتِی لَا أَصْلَ لَهَا وَ لَا فَرْعَ، أَنْتَ تَکْفِینِی!؟ فَوَاللَّهِ مَا أَعَزَّ اللَّهُ مَنْ أَنْتَ نَاصِرُهُ، وَ لَا قَامَ مَنْ أَنْتَ مُنْهِضُهُ؛ اخْرُجْ عَنَّا، أَبْعَدَ اللَّهُ نَوَاکَ، ثُمَّ ابْلُغْ جَهْدَکَ، فَلَا أَبْقَی اللَّهُ عَلَیْکَ إِنْ أَبْقَیْتَ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص: 498-491

وَمِنْ کلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ وقد وقعت مشاجرة بینه وبین عثمان فقال المغیرة بن الأخنس لعثمان

:

أنا أکفیکه، فقال علی علیه السلام للمغیرة

:

از سخنان امام علیه السلام است این سخن را زمانی امام علیه السلام ایراد فرمود که میان آن حضرت و عثمان مشاجره ای روی داد و «مغیره بن اخنس» به «عثمان» گفت من به حساب او می رسم و جلوی او را خواهم گرفت

!

خطبه در یک نگاه:

گر چه از تعبیرات بالا استفاده می شود که: این گفتگو و مشاجره در حضور «عثمان» بوده، ولی «ابن ابی الحدید» و دیگران نقل کرده اند که این مشاجره در حضور «عثمان» واقع نشده است، و جریان چنین بوده: هنگامی که «عمّار» از وفات «ابوذرّ» در «ربذه» با خبر شد، در حضور «عثمان» به «ابو ذر» درود

و رحمت فرستاد، «عثمان» خشمگین شد و گفت: او را به همان محلّ «ابوذر» تبعید کنید، «عمّار» گفت: هم نشینی با سگها و خوکها برای من از هم نشینی با تو محبوب تر است، این سخن را گفت و از نزد «عثمان» خارج شد، در حالی که «عثمان» تصمیم بر تبعید او داشت، طایفه «بنی مخزوم» که با «عمّار» پیمان داشتند، نزد «علی علیه السلام» آمدند و گفتند: «عثمان» یک بار «عمّار» را کتک زده، و بار دیگر او را گرفتار فتق نموده و الآن تصمیم دارد او را تبعید کند، و تقاضا کردند حضرت، «عثمان» را ملاقات کند، تا از این کار منصرف شود، وإلّا فتنه عظیمی واقع خواهد شد. امام علیه السلام نزد «عثمان» رفت و فرمود: «ابوذر» را تبعید کردی در حالی که از برترین صحابه بود، تا زمانی که در غربت از دنیا رفت و این سبب شد تا توده مسلمین از تو روی گردان شوند، و الآن می خواهی «عمّار» را تبعید کنی (و آن سبب بدنامی بیشتر تو می شود) از خدا بترس

!

«

عثمان» خشمگین شد وگفت: اوّل باید تو را تبعید کنم تا امثال «عمّار» جرأت پیدا نکنند، و فساد آنها از ناحیه توست

. «

علی علیه السلام» فرمود: تو قدرت بر این کار نداری و فساد امثال «عمّار» از اعمال توست نه از من، تو بر خلاف دین عمل می کنی و آنها بر تو خرده می گیرند، این را فرمود و از نزد «عثمان» خارج شد، مردم اطراف «علی علیه السلام» را گرفتند و گفتند: خوب است «عثمان» همه ما را تبعید کند تا دور از خانواده خود بمیریم. امام علیه السلام فرمود: به «عمّار» بگویید در خانه خود بنشیند و تکان نخورد، طایفه «بنی مخزوم» از حمایت «علی علیه السلام» مطمئن شدند و گفتند

:

اگر تو با ما باشی «عثمان» نمی تواند به ما زیانی برساند. این سخن به «عثمان» رسید و او شکایت امام علیه السلام را به مردم کرد، «زید بن ثابت» گفت: اگر اجازه

دهید علی علیه السلام را ملاقات کنم، در این هنگام او و «مغیره بن اخنس»

و جمعیّتی نزد عثمان رفتند.- «زید بن ثابت» که از پیروان و خاصّان «عثمان» بود- بعد از حمد و ثنای الهی چنین گفت: اگر موافق باشید من ناراحتی تو را به علی علیه السلام منتقل کنم، عثمان گفت: مانعی ندارد «زید» به همراهی «مغیره بن اخنس» وطایفه «بنی زهره» و عمّه عثمان با جماعتی خدمت علی علیه السلام رسیدند، زید بعد از حمد و ثنای الهی خطاب به علی علیه السلام گفت: خداوند سابقه خوبی در اسلام برای تو قرار داد، و مقام خاصّی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتی، تو شایسته هر کار نیکی، «عثمان» پسر عموی تو و حاکم این امّت است، و دو حقّ بر گردن تو دارد: یکی حقّ حکومت و دیگری حقّ خویشاوندی، او به ما شکایت کرده که علی علیه السلام متعرض من می شود، و اوامر من را ردّ می کند و ما به عنوان خیرخواهی نزد تو آمده ایم، و از این نارحتیم که میان تو و پسر عمویت جریانی پیش آید که برای هیچ کدام خوشایند نیست

.

در این هنگام علی علیه السلام پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله چنین فرمود: به خدا سوگند من دوست ندارم به او اعتراض کنم و گفته های او را ردّ نمایم، مگر این که گامی بر خلاف حق بردارد که من راهی جز گفتن حق ندارم. به خدا سوگند تا آن جا که من احساس مسئولیت نکنم متعرّض او نخواهم شد

.

در این جا «مغیره بن اخنس» که مرد وقیحی بود و از فداییان عثمان محسوب می شد گفت: به خدا سوگند اگر دست از عثمان برنداری، جلوی تو را خواهیم گرفت؛ چرا که قدرت او از تو بیشتر است ... این جا بود که علی علیه السلام سخن

بالا را خطاب به «مغیره» بیان فرمود.

بنابراین خلاصه این کلام در یک نگاه اعتراض شدید به «مغیره بن اخنس» است، که سخنی بزرگتر از دهان خود گفت و ابراز وجودی بیش از ارزش خود نمود

.

برو، کاری از تو ساخته نیست!

علی (علیه السلام) در دوران خلافت خلفای سه گانه پناهگاهی برای مظلومان و محرومان بود، مخصوصاً در دوران عثمان که اطرافیان او ظلم و ستم را از حدّ گذراندند، نه به صغیر رحم کردند نه به کبیر، علی (علیه السلام) فریادگری بود که صدای مظلومان را به گوش خلیفه می رساند و طبیعی است که برای او ناخوشایند بود و اطرافیانش از این اعتراضها سخت ناراحت بودند، چرا که افکار عمومی را بر ضدّ آنان بسیج می کرد.

امام (علیه السلام) در این بیان که در پاسخ به تهدید «مغیره بن اخنس» بیان شده، در مقام نکوهش و تحقیر او برمی آید، نخست به ریشه فاسد وراثت او اشاره می کند و بعد به نقطه های ضعف خود او و سرانجام نتیجه می گیرد که هیچ کاری از دست تو ساخته نیست.

می فرماید : «ای پسر ملعون ابتر! و ای فرزند درخت بی ریشه و شاخه ! تو (برای حمایت از عثمان) به حساب من می رسی؟!» (یَابْنَ اللَّعِینِ الاَْبْتَرِ، وَالشَّجَرَةِ الَّتی لاَ أَصْلَ لَهَا وَلاَ فَرْعَ أَنْتَ تَکْفِینِی؟).

تعبیر به «لعین» درباره «اخنس بن شریق» (پدر مغیره) به خاطر این است که او از سران منافقین بود، که روز فتح مکه ظاهراً مسلمان شد، در حالی که در دل، اسلام را قبول نداشت، و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) برای جلب قلب او به اسلام مقدار قابل ملاحظه ای از غنایم «حنین» را به او بخشید، و یکی از برادران «مغیره» که «ابو الحکم» نام داشت، در روز جنگ «احد» در صف کفّار بود و به دست علی (علیه السلام) کشته شد. به همین جهت «مغیره»، کینه آن حضرت را در دل داشت(1).

و اما این که حضرت از پدرش تعبیر به «ابتر» می کند، نه به خاطر این است که فرزندی نداشت، بلکه ابتر در این جا به معنی بریده از خیر و سعادت است، یا بریده از حیث نسب; به خاطر این که فرزندانش افراد فاسد و نالایقی بودند، که در حکم عدم بودند.

وامّا تعبیر به درختی که نه ریشه دارد و نه شاخه، کنایه از حقارت این دودمان، و سقوط آنها از درجه اعتبار و بی ارزش بودن در انظار عمومی است. و در واقع کلام مولا (علیه السلام) از آیه شریفه قرآن گرفته شده که می فرماید : « (وَمَثَلُ کَلِمة خَبیثَة کَشَجَرَة خَبیثَة اجْتُثَّتْ مِنْ فَوقِ الأَرْضِ مَالَهَا مِنْ قَرَار); خداوند سخن ناپاک را به درخت ناپاکی تشبیه کرده، که از روی زمین برکنده شده، و قرار و ثباتی ندارد»(2).

و در ادامه سخن می فرماید : «به خدا سوگند ! هرگز خداوند کسی را که تو یاورش باشی عزّت نمی دهد، و آن کس که تو دستش را بگیری به پا نمی خیزد». (فَواللهِ مَا أَعَزَّ اللهُ مَنْ أَنْتَ نَاصِرُهُ، وَلاَ قَامَ مَنْ أَنْتَ مُنْهِضُهُ(3)).

عزت و قدرت به دست خداست و به مقتضای « (إِنْ تَنصُرُواْ اللَّهَ یَنصُرْکُمْ ویُثَبّتْ أَقْدَامَکُمْ); اگر (آیین) خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری می کند و قدمهای شما را ثابت می دارد».(4) و نیز به مقتضای : « (إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذینَ ءَامَنُواْ فِی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الاَْشْهَادُ); ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده اند در زندگی دنیا و در روزی که گواهان به پا می خیزند یاری می دهیم».(5)، عزّت از آن یارانِ خداست، نه برای کسانی که تفاله های منافقین به یاری آنها برخیزند و دست آنها را بگیرند.

و در آخرین جمله، امام (علیه السلام) «مغیره» را به شدّت تحقیر کرد و فرمود : «از نزد ما بیرون شو ! خدا مقصد تو را دور کند (و هرگز به مقصود نرسی) سپس هر چه در توان داری به کار گیر، خدا به تو رحم نکند اگر آنچه را در توان داری بکار نگیری». (اخْرُجْ عَنَّا أَبْعَدَ اللهُ نَوَاکَ(6)، ثُمَّ ابْلُغْ جَهْدَکَ، فَلاَ أَبْقَی اللهُ عَلَیْکَ(7)إنْ أَبْقَیْتَ !).

اشاره به این که تو کوچک تر از آن هستی که علی (علیه السلام) را تهدید کنی، هر چه در توان داری بکار گیر تا بدانی کاری از تو ساخته نیست، و بیچاره و بدبخت کسانی که حامیانی همچون تو دارند.


نکته:

روش امام در برابر افراد بی منطق:

هر گاه در شأن ورود این گفتار مولا علی (علیه السلام) دقّت کنیم و مسیر تاریخی آن را دقیقاً دنبال نماییم، می بینیم امام (علیه السلام) چگونه با انحرافات عصر خلفا مخصوصاً عثمان برخورد منطقی داشت، و برای جلوگیری از هرگونه تنش، و ناآرامی به حدّ اقل تذکّرات لازم قناعت کرده، از نصیحت و تذکّر و اخطار فروگذار نمی کرد، ولی هنگامی که در برابر منافقان زورگو و ناآگاهان بی منطق قرار می گرفت، با قاطعیّت تمام در برابر آنها می ایستاد تا هرگز خیال دست زدن به کارهای بی رویّه و خطرناک، در سر نپرورانند. و صدر و ذیل داستان بالا شاهد هر دو مدّعاست.(8)


پی نوشت:

  1. گفتنی است که عداوت و کینه این خانواده نسبت به علی (علیه السلام) ادامه یافت، تا آن جا که فرزند مغیره به نام عبدالله در جنگ جمل، در برابر حضرت ایستاد و سرانجام کشته شد. (شرح نهج البلاغه مرحوم شوشتری، جلد 9، صفحه 266).

  2. إبراهیم، آیه 26.

  3. «منهض» از مادّه «نهوض» به معنی از جا برخاستن گرفته شده و «منهض» از باب افعال به معنی کسی است که به دیگری کمک می کند تا از جا برخیزد.

  4. محمد، آیه 7.

  5. غافر، آیه 51.

  6. «نواک» از «نوا» گرفته شده (و کاف ضمیر به آن متصل گشته است) و در اصل به معنی مقصد مسافر است خواه دور باشد یا نزدیک.

  7. جمله «لا ابقی الله علیک» در جایی گفته می شود که بخواهند به کسی نفرین کنند تا از رحمت و عنایت الهی دور شود و جمله «ان بقیت» به این معناست که اگر تو به من رحم کنی مشمول عنایت حق نباشی و در واقع تحقیر مخاطب است که هر کار می خواهی بکن که کاری از تو ساخته نیست.

سند خطبه:

صاحب کتاب مصادر در نهج البلاغه تنها مأخذی که در این جا برای خطبه بالا نقل کرده، کتاب الفتوح احمد بن اعثم کوفی است ولی پیش از آن توضیحاتی در مورد شأن ورود خطبه از کتاب شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آورده است

.