[hadith]من کلام له (علیه السلام) و قد شاوَرَهُ عمرُ بن الخطاب فی الخروج إلی غَزو الروم:

وَ قَدْ تَوَکَّلَ اللَّهُ لِأَهْلِ هَذَا الدِّینِ بإِعْزَاز الْحَوْزَةِ وَ سَتْرِ الْعَوْرَةِ، وَ الَّذی نَصَرَهُمْ وَ هُمْ قَلِیلٌ لَا یَنْتَصِرُونَ، وَ مَنَعَهُمْ وَ هُمْ قَلِیلٌ لَا یَمْتَنِعُونَ، حَیٌّ لَا یَمُوتُ. إِنَّکَ مَتَی تَسرْ إِلَی هَذَا الْعَدُوِّ بنَفْسکَ فَتَلْقَهُمْ فَتُنْکَبْ، لَا [یَکُنْ] تَکُنْ لِلْمُسْلِمِینَ کَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَی بلَادهِمْ لَیْسَ بَعْدَکَ مَرْجِعٌ یَرْجِعُونَ إِلَیْهِ، فَابْعَثْ إِلَیْهِمْ رَجُلًا مِحْرَباً وَ احْفِزْ مَعَهُ أَهْلَ الْبَلَاءِ وَ النَّصِیحَةِ، فَإِنْ أَظْهَرَ اللَّهُ فَذَاکَ مَا تُحِبُّ، وَ إِنْ تَکُنِ الْأُخْرَی کُنْتَ رِدْءاً لِلنَّاس وَ مَثَابَةً لِلْمُسْلِمِینَ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص: 490-481

وَمِنْ کلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ وقد شاوره عمر بن الخطاب فی الخروج إلی غزو الروم.

از سخنان امام علیه السلام است که به هنگام مشورت کردن «عمر بن خطاب» با امام علیه السلام برای رفتن به جنگ روم بیان فرمود

.

خطبه در یک نگاه:

بعضی از شارحان معروف نهج البلاغه می گویند امام علیه السلام این سخن را زمانی فرمود که «قیصر» با گروه عظیمی از لشکر به سوی مرزهای اسلام حرکت کرد، این در زمانی بود که سردار معروف لشکر مسلمین، «خالد بن ولید»، معزول شده بود و از خانه بیرون نمی آمد و کار بر «ابو عبیده جرّاح» و «شرحبیل» که آنها نیز از فرماندهان رده بعد بودند مشکل شد، لذا «عمر بن خطاب» از روی ناچاری تصمیم گرفت که خودش در جنگ شرکت کند و در این باره با امام امیرالمؤمنین علیه السلام به مشورت پرداخت

.

و از کلام «ابن ابی الحدید» استفاده می شود که «عمر» با نظر مشورتی حضرت علیه السلام مخالفت کرد و هنگامی که کار بر لشکر اسلام سخت شد شخصاً به میدان جنگ رفت و رومیان از ادامه جنگ ترسیدند و با «عمر» صلح کردند که به مسلمانان جزیه بپردازند

.

سپس داستانی را که شبیه به یک افسانه است نیز در این جا نقل می کند

.(1)

مرحوم «علامه شوشتری» در شرح نهج البلاغه می گویید: اوّلًا: آنچه «ابن ابی الحدید» نقل کرده است از «سیف» است و می دانیم هیچ یک از روایات «سیف» خالی از جعل و تحریف نیست

.

ثانیاً: هیچ دلیلی نداریم که کلام بالا را حضرت علی علیه السلام به هنگام مشورت «عمر» در مورد خروج برای جنگ با رومیان گفته باشد، بلکه ظاهر بعضی کلمات «شیخ مفید» این است که این کلام در مورد جنگ «قادسیه» یا «نهاوند» است.(2)

این نکته نیز قابل توجه است که «عمر» معمولًا مشورتهایی را که با علی علیه السلام انجام می داد می پذیرفت و نجات خود را در آن می دید و همین معنا نظریه مرحوم «علامه شوشتری» را تأیید می کند

.

به هر حال این خطبه از دو بخش تشکیل شده؛ نخست وعده الهی به این امّت در مورد پیروزی نهایی و دلگرم بودن به این وعده الهی، و دیگر این که به «عمر» می فرماید: شخصاً در میدان جنگ شرکت نکنید چرا که اگر حادثه ای برای تو پیش آید وضع مسلمین در شرایط کنونی به هم می ریزد

.


امام (علیه السلام) در آغاز این سخن برای این که به خلیفه دوّم دلگرمی بدهد و روحیه او را تقویت کند، مبادا در مقابل دشمن بزرگ و سرسختی همچون رومیان ترس و وحشت به خود راه بدهد چنین می فرماید : «خداوند بر عهده گرفته است که حوزه اسلام را برای پیروان این دین سربلند سازد و نقاط ضعف آنها را بپوشاند» (وَقَدْ تَوَکَّلَ اللهُ لاَِهْلِ هذَا الدِّینِ بإعْزَاز الْحَوْزَةِ(3)، وَ سَتْرِ الْعَوْرَةِ).

تعبیر به «تَوَکَّلَ» اشاره به این است که خداوند وکالت و حمایت و دفاع آنها را بر عهده گرفته است و این همان چیزی است که قرآن مجید به آن اشاره می کند : « (هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بالْهُدَی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ); او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همه آیینها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند»(4).

این وعده الهی ـ طبق سخن امام (علیه السلام) ـ مخصوص زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله) نبود، بلکه در هر عصر و زمانی جاری است.

تعبیر به «سَتْرِ الْعَوْرَةِ» با توجه به این که «عورت» در اصل به معنی : «نقاط آسیب پذیر مرزها و آنچه انسان از آن بیم و وحشت دارد» می باشد اشاره به این که است که خداوند علاوه بر این که عزّت و سربلندی مسلمین را بر عهده گرفته، دشمنان از توجّه به نقاط آسیب پذیر و اسرار آنها منع می کند تا نتوانند ضربه سنگینی بر مسلمین وارد سازند.

سپس برای دلگرمی بیشتر و بیان شاهد زنده می افزاید : «آن کس که آنها را در آن هنگام که اندک بودند و کسی به کمک آنان نمی شتافت یاری کرد و در آن موقع که به خاطر کمی نفرات قدرت دفاع از خود را نداشتند، از آنها دفاع نمود، زنده است و هرگز نمی میرد !» (و هم اکنون یاری مسلمین را بر عهده دارد) (وَالَّذی نَصَرَهُمْ، وَهُمْ قَلِیلٌ لاَ یَنْتَصِرُونَ، وَمَنَعَهُمْ وَ هُمْ قَلِیلٌ لاَ یَمْتَنِعُونَ، حَیٌّ لاَ یَمُوتُ(5)).

اشاره به این که آن روز که مسلمانان در ظاهر بسیار ضعیف و از نظر عدّه در اقلیّت بودند خدا آنها را یاری کرد، امروز که بحمد الله حوزه اسلام گسترده شده و گروههای عظیمی زیر پرچم اسلام گردآمده اند به یقین مشمول یاری حق خواهند بود و شکست نمی خورند، چون حامی آنها خداست و همیشه زنده و جاویدان است.

ما به هر موجودی تکیه کنیم با گذشت زمان گرد و غبار ضعف و فتور و سستی بر آن می نشیند و سرانجام فانی می شود، آن که همیشه باقی است و ضعف و فتوری در قدرتش راه نمی یابد ذات پاک خداست که باید در همه حال تکیه بر او کرد.

سپس امام (علیه السلام) با این مقدمه وارد ذی المقدمه و بیان نتیجه می شود و به «عمر» تأکید می کند شخصاً در میدان جنگ شرکت نکند و دلیل روشنی برای آن ذکر می فرماید که در موارد مشابه آن نیز کاملاً قابل قبول است، می فرماید : «اگر تو خود به سوی دشمن حرکت کنی و در میدان نبرد با آنها رو به رو شوی و مغلوب گردی پناهگاهی برای مسلمین در شهرهای دور دست باقی نمی ماند، و (در این شرایط) بعد از تو کسی نیست که به او مراجعه کنند» (إنَّکَ مَتَی تَسرْ إلَی هذَا الْعَدُوِّ بنَفْسکَ، فَتَلْقَهُمْ فَتُنْکَبْ(6)، لاَ تَکُنْ لِلْمُسْلِمِینَ کَانِفَةٌ(7) دُونَ أَقْصَی بلاَدهِمْ. لَیْسَ بَعْدَکَ مَرْجِعٌ یَرْجِعُونَ إلَیْهِ).

اشاره به این که هر گاه تو در میدان جنگ کشته شوی تا مردم بخواهند با دیگری بیعت کنند جامعه اسلامی فاقد مرکزیّت می شود و مناطق دور دست که از همه جا آسیب پذیرترند متلاشی می شود، سپس به سایر بلاد سرایت خواهد کرد.

و از آن جا که همواره در مسائل اجتماعی نفی باید توأم با اثبات باشد تا خلأ اجتماعی پیدا نشود امام (علیه السلام) بعد از آن که می فرماید : «خودت به میدان نرو» راه چاره را به او نشان می دهد و می گوید : «مرد جنگ آزموده ای را به سوی آنها بفرست و گروهی که امتحان خودرا (در جنگها) داده اند و خیر خواهند با او همراه ساز، اگر خداوند پیروزی نصیب کند همان است که تو می خواهی، و اگر شکل دیگری رخ داد (اشاره به این که شکست دامن مسلمین را بگیرد) تو پشتیبان مردم و پناهگاه مسلمین خواهی بود (و می توانی با اعزام نیروهای جدید کنترل اوضاع را بدست بگیری و بر دشمن پیروز شوی) (فَآبْعَثْ إلَیْهِمْ رَجُلاً مِحْرَباً(8)، وَاحْفِزْ(9) مَعَهُ أَهْلَ الْبَلاَءِ(10) وَالنَّصِیحَةِ، فَإنْ أَظْهَرَ اللهُ فَذَاکَ مَا تُحِبُّ، وَإنْ تَکُنِ الاُْخْرَی، کُنْتَ رِدْأً(11) للنَّاس وَمَثَابَةً(12) لِلْمُسْلِمِینَ).

امام (علیه السلام) پاسخ خلیفه را به هنگام مشورت، با یک دلیل منطقی و روشن بیان فرمود و آن این که حضور رییس یک جمعیّت در میدان نبرد جز در موارد استثنایی کار خطرناکی است، چرا که یکی از احتمالات قابل قبول این است که او در نبرد کشته شود که نتیجه اش متلاشی شدن لشکر از یکسو و متلاشی شدن شیرازه سراسر کشور از سوی دیگر می باشد، در حالی که اگر او در جای خود بماند می تواند لشکر بلکه لشکرهای دیگر را به جای لشکر اوّل اعزام کند و سلطه خودرا بر تمام کشور حفظ نماید.


نکته ها:

پاسخ به یک سؤال:

1 ـ جمعی از شارحان نهج البلاغه این سؤال را در این جا مطرح کرده اند که اگر حضور رییس جمعیّت چنین خطری را در پی دارد پس چرا خود آن حضرت (علیه السلام) در میدان جنگ «صفّین» و «جمل» و «نهروان» حضور پیدا کرد بلکه خود پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) نیز در بسیاری از جنگها که نام «غزوه» بر آن نهاده شده است نیز حضور یافت ؟

بعضی از شارحان چنین پاسخ گفته اند که حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله) به خاطر این بود که از طریق وحی می دانست در این میدانها شهید نمی شود و علی (علیه السلام) نیز با اخبار پیامبر (صلی الله علیه وآله) که در حق او فرمود : با «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» مبارزه خواهی کرد، از سلامت خود آگاه بود و با این حال حضور آنها در میدان جنگ مشکلی نداشت.

بعضی دیگر گفته اند : آن دو بزرگوار در جنگهای داخلی که فاصله چندانی با مرکز نداشت حضور می یافتند، ولی در جنگهای خارجی تنها پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در «تبوک» حضور یافت آن هم بعد از آن که علی (علیه السلام) را به عنوان پناهگاهی مطمئن در «مدینه» به جای خود گذاشت.

به تعبیر دیگر می توان چنین گفت : موارد کاملاً مختلف است و هر یک از میدانهای جنگ و شرائط آن و وضعیّت دشمن حکمی مخصوص به خود دارد، ولی غالباً اگر میدان از مرکز حکومت دور باشد و رییس حکومت در آن شرکت کند و کشته شود مشکلات عظیمی به بار خواهد آمد، و امام (علیه السلام) نیز به همین دلیل خلیفه را از حضور در میدان جنگ نهی فرمود.

2 ـ ایراد دیگر:

ممکن است کسانی ایراد کنند که : چگونه علی (علیه السلام) با این که حکومت را حق مسلّم خود می دانست و پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بلکه آیات قرآن نیز به این معنا تصریح کرده اند ـ که امامت و ولایت از آن علی (علیه السلام) است ـ چنین برخورد ناصحانه و مشفقانه و دوستانه ای با رقیب خود می کند ؟

پاسخ این سؤال روشن است; امام (علیه السلام) به سرنوشت نهایی اسلام و مسلمین می اندیشید نه به شخص خود، او می دانست به هر دلیل خلیفه دوّم بر اریکه قدرت نشسته و زمام حکومت را به دست گرفته و توده عوام و گروهی از خواص دست به دست او داده اند، در چنین شرایطی هر گاه در وسط یک بحران عظیم و جنگ خطرناک به طور ناگهانی پای او از میان برداشته شود هرج و مرج و آشوب همه جا را می گیرد و کیان اسلام به خطر می افتد. روح بلند علی (علیه السلام) ایجاب می کند که همه چیز را در این جا فراموش کند و خیر مسلمین را بر هرکار دیگر مقدّم بدارد.

3 ـ عدم خیانت در مشورت:

کلام بالا درسی است برای همه مسلمین که به هنگام مشورت بدون در نظر گرفتن موقعیت مشورت کننده و رابطه و ضابطه او آنچه خیر و صلاح است بازگو کنند. به تعبیر دیگر: یا مشورت را نپذیرند و یا اگر پذیرا شدند حق مشورت را ادا کنند.

در حدیثی می خوانیم که امام صادق (علیه السلام) فرمود : «اِعْلَمْ اَنَّ ضَارِبَ عَلیٍّ بالسَّیْفِ وَ قَاتِلَهُ لَوْ اِئْتَمَنَنی وَاسْتَنْصَحَنی وَاسْتَشَارَنِی ثُمَّ قَبلْتُ ذلِکَ مِنْهُ لاََدَّیْتُ الأَمَانَةَ; هر گاه آن کس که علی (علیه السلام) را با شمشیر، ضربت زد و او را شهید کرد پیشنهاد می کرد امانتی نزد من بگذارد یا نصیحتی به او کنم یا مشورتی از من می خواست و من می پذیرفتم امانت را (در هر سه موضوع) رعایت می کردم(13).

4 ـ برداشت نادرست!

بعضی از مخالفان روی این کلام امام (علیه السلام) گفتگوی بسیار کرده اند و خواسته اند از آن دلیلی بر حقانیّت خلیفه دوّم ـ آن هم از زبان علی (علیه السلام) ـ اقامه کنند، ولی روشن است این استنباط نادرست می باشد چرا که هر کس در شرایط خلیفه دوّم و هر کس در شرایط علی (علیه السلام)، برای مصالح مسلمین بود، می بایست طبق وظیفه شرعی و عقلی چنین مطلبی را بگوید و آنچه خیر و صلاح مسلمین در آن است بیان دارد، هر چند به نفع شخص و اشخاصی و حتی اگر به ضرر خودش تمام شود.

جمله «لَیْسَ بَعْدَکَ مَرْجِعٌ یَرْجِعُونَ إلَیْهِ; بعد از تو کسی نیست که به او مراجعه کنند» به این معنا نیست که تو اصلح امّت می باشی بلکه به این معناست که در شرایط فعلی که توده مردم ـ به حق یا به ناحق ـ تو را به این صفت شناخته اند اگر کشته شوی تا توافق و بیعت بر دیگری شود زمان طولانی می طلبد و در این مدّت مردم یله و رها می شوند.(14)


پی نوشت:

  1. شرح ابن ابی الحدید، جلد 8 ، صفحه 298.

  2. شرح نهج البلاغه شوشتری، جلد 7 ، صفحه 421 و 423 (با تلخیص).

  3. «حوزه» از مادّه «حوز» (بر وزن موز) به معنی جمع آوری کردن و به هم پیوستن و در اختیار گرفتن است و معمولاً به هر مجموعه ای حوزه گفته می شود.

  4. توبه، آیه 33.

  5. جمله بالا «والذی نصرهم...» مبتداست و جمله «حیّ لا یموت» خبر آن می باشد.

  6. «تنکب» از مادّه «نکب» (بر وزن نخل) به معنی انحراف از مسیر است ولی در عبارت بالا کنایه از شکست خوردن و کشته شدن است.

  7. «کانفه» از مادّه «کنف» (بر وزن ظرف) به معنی حفظ کردن آمده است بنابراین «کانفه» به شخص یا چیزی می گویند که پناهگاه باشد و افرادی را حفظ کند.

  8. «محرب» از مادّه «حرب» به معنی کسی است که جنگ جو و شجاع باشد.

  9. «احفز» از مادّه «حفز» (بر وزن نبض) به معنی فرستادن با سرعت و شدت است.

  10. «بلاء» به معنی آزمایش است و «اهل البلاء» به معنی افراد آزموده و مجرّب می باشد.

  11. «رِدء» از مادّه «رَدْء» (بر وزن عبد) به معنی کمک کردن گرفته شده است بنابراین «رِدْء» به معنی معین و یاور و کمک کار و پشتیبان است.

  12. «مثابه» از مادّه «ثوب» (بر وزن قوم) به معنی بازگشتن چیزی به حالت نخستین گرفته شده و «مثابه» به معنی مرجع و کسی که به سوی او باز می گردند می باشد.

  13. تحف العقول، صفحه 374.

سند خطبه:

از جمله کسانی که این کلام را از امام علیه السلام نقل کرده اند ابن اثیر در کتاب نهایه با مقداری تفاوت است (در مادّه کنف) و همچنین ابو عبید در کتاب الاموال (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 302

).