[hadith]فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابهِ لَقَدْ أُعْطِیتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عِلْمَ الْغَیْب! فَضَحِکَ (علیه السلام) وَ قَالَ لِلرَّجُلِ وَ کَانَ کَلْبیّاً یَا أَخَا کَلْبٍ لَیْسَ هُوَ بعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذی عِلْمٍ، وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْب عِلْمُ السَّاعَةِ وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بقَوْلِهِ: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ماذا تَکْسبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ...»؛ فَیَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الْأَرْحَامِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَی وَ قَبیحٍ أَوْ جَمِیلٍ وَ سَخِیٍّ أَوْ بَخِیلٍ وَ شَقِیٍّ أَوْ سَعِیدٍ وَ مَنْ یَکُونُ [لِلنَّارِ] فِی النَّارِ حَطَباً أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبیِّینَ مُرَافِقاً. فَهَذَا عِلْمُ الْغَیْب الَّذی لَا یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ، وَ مَا سوَی ذَلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبیَّهُ (صلی الله علیه وآله) فَعَلَّمَنِیهِ وَ دَعَا لِی بأَنْ یَعِیَهُ صَدْرِی وَ تَضْطَمَّ عَلَیْهِ جَوَانِحِی.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه‏ السلام، ج‏5، ص: 373-366

علم غیب مخصوص خدا است اما....

هنگامی که امام (علیه السلام) از دو حادثه مهم آینده (شورش اصحاب الزنج و فتنه مغول) با ذکر خصوصیات، خبر داد : «یکی از یاران آن حضرت عرض کرد : ای امیرمؤمنان ! شما دارای علم غیب هستید» (فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أصْحَابهِ : لَقَدْ أُعْطِیْتَ یا أمِیْرَالمُؤْمِنْیِنَ عِلْمَ الْغَیْب !).

این تعبیر گر چه به صورت خبر است ولی در واقع استفهام است زیرا او شنیده بود که علم غیب مخصوص خداست لذا از امام (علیه السلام) در این باره توضیح خواست.

«امام (علیه السلام) خنده ای کرد و به آن مرد که از طایفه بنی کلب بود فرمود : ای برادر کلبی ! این علم غیب نیست این تعلّم و آموخته ای از عالمی است (از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)) (فَضَحِکَ (علیه السلام)، وَقَالَ لِلرَّجُلِ، وَکَانَ کَلْبیّاً : یَا أَخَا کَلْب، لَیْسَ هُوَ  بعِلْمِ غَیْب، وَإنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذی عِلْم).

به یقین خنده امام (علیه السلام) نه از روی تمسخر بود و نه ناشی از غرور، بلکه خنده خوشحالی بود، شاید از این نظر که خوب شد، این مرد کلبی چنین سؤالی بیان کرد تا امام (علیه السلام) همگان را از چنین اشتباهی درآورد. و یا این که خنده امام (علیه السلام) از روی تعجب بوده که نباید چنین مسأله ای بر آن سؤال کننده مخفی باشد. به هر حال تعبیر امام (علیه السلام) اشاره به این حقیقت است که آن علم که مخصوص خداست علم ذاتی است و اما علمی که حاصل از تعلّم باشد و جنبه اکتسابی داشته باشد یعنی امام (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه وآله) بیاموزد و پیامبر (صلی الله علیه وآله) از وحی الهی، این برای غیر خدا امکان پذیر است (شرح این مطلب در ادامه سخن خواهد آمد).

سپس افزود : «علم غیب تنها علم (به زمان قیام) قیامت است و آنچه خداوند سبحان در این آیه برشمرده است آن جا که می فرماید : «آگاهی به وقت قیامت نزد اوست، او باران را نازل می کند و از آنچه در رحم مادران است با خبر است، هیچ کس (جز او) نمی داند فردا چکار خواهد کرد و هیچ کس نمی داند در کدام سرزمین از دنیا می رود...» (وَإنَّمَا عِلْمُ الْغَیْب عِلْمُ السَّاعَةِ، وَمَا عَدَّدَهُ اللهُ سُبْحَانَهُ بقَوْلِهِ : (إنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ، وَیَعْلَمُ مَا فِی الاَْرْحَامِ، وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسبُ غَداً، وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بأَیِّ أَرْض تَمُوتُ...) (1).

سپس در شرح این معنی می افزاید : «بنابراین خداوند سبحان از آنچه در رحمهاست با خبر است که پسر است یا دختر، زشت است یا زیبا، سخاوتمند است، یا بخیل، سعادتمند است یا شقیّ و آن کس که آتشگیره آتش دوزخ است یا کسی که در بهشت رفیق و هم نشین پیامبران می باشد» (آری تنها خداوند از این امور آگاه است) (فَیَعْلَمُ اللهُ سُبْحَانَهُ مَا فِی الاَْرْحَامِ مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثَی، وَقَبیح أَوْ جَمِیل، وَسَخِیٍّ أَوْ بَخِیل، وَشَقِیٍّ أَوْ سَعِید، وَمَن یَکُونُ فِی النَّارِ حَطَباً، أَوْ فِی الْجِنَانِ لِلنَّبیِّینَ مُرَافِقاً).

و در نتیجه گیری نهایی می فرماید : «این است آن علم غیبی که هیچ کس جز خدا آن را نمی داند و غیر از اینها، علمی است که خداوند به پیامبرش تعلیم فرموده، و او به من آموخته است و برای من دعا کرد که سینه ام آن را در خود جای دهد و اعضا و جوارحم از آن پر شود» (فَهذَا عِلْمُ الْغَیْب الَّذی لاَ یَعْلَمُهُ أَحَدٌ إلاَّ اللهُ، وَمَا سوَی ذلِکَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللهُ نَبیَّهُ فَعَلَّمَنِیهِ، وَدَعَا لِی بَأَنْ یَعِیَهُ(2) صَدْرِی، وَتَضْطَمَّ(3) عَلَیْهِ جَوَانِحِی(4)).

از مجموع این عبارات، به خوبی استفاده می شود که اوّلاً علم غیب علم ذاتی است که مخصوص خداوند است ولی علم آموختنی و اکتسابی و اعطایی، علم غیب نامیده نمی شود بلکه آن چیزی است که خدا به پیامبرش تعلیم داده و پیامبر (صلی الله علیه وآله) آن را به کسی که شایسته دانسته است آموخته است و ثانیاً این علوم آموختنی نیز استثنائاتی دارد که پنج مورد آن در آیه شریفه آخر سوره «لقمان» آمده است و اینها مصداق علم غیبی است که خداوند آن را به هیچ کس نیاموخته است.


در این جا چند سؤال مطرح است :

1 ـ چگونه از آیه شریفه استفاده می شود که این علوم پنجگانه مخصوص خداست ؟

2 ـ چگونه این علوم مخصوص خداست حال آن که پیغمبران و امامان گاه از نزول باران، فرزندانی که در ارحامند و یا زمان و مکانی که در آن از دنیا می روند خبر داده اند و حتی گاهی علوم امروز می تواند آن را پیش بینی کند که مثلاً کی و در کجا باران می بارد و جنین پسر است یا دختر ؟

3 ـ چه تفاوتی میان این علوم پنجگانه و سایر امور پنهانی است که غیر خدا از آنها با خبر نیست ؟

در پاسخ سؤال اوّل می توان گفت : جمله اوّل درباره قیامت به وضوح اختصاص علم آن را به خداوند بیان کرده و تقدیم «عِنْدَهُ» بر «عِلْمُ السَّاعَةِ» دلالت بر حصر دارد یعنی آگاهی بر قیام قیامت فقط مخصوص ذات اوست و جمله چهارم و پنجم نیز به وضوح دلالت بر حصر دارد چرا که می گوید هیچ کس نمی داند فردا چه انجام می دهد و هیچ کس نمی داند در کدامین سرزمین می میرد.

بنابراین مورد دوّم و سوّم به مقتضای وحدت سیاق نیز جزو علوم اختصاصی خداوند می باشد، روایات متعدّدی که در تفسیر آیه از معصومین (علیهم السلام) نقل شده نیز گواه دیگری بر این معناست(5).

در پاسخ سوال دوّم توجه به این نکته لازم است که آگاهی بر این امور پنجگانه به طور تفصیل مخصوص خداوند است هر چند ممکن است علم اجمالی برای معصومین (علیهم السلام) یا بعضی اولیاء الله حاصل شود، مثلاً ممکن است پیامبر (صلی الله علیه وآله) یا امام معصوم بداند که فردا باران می آید یا فلان کس در فلان سرزمین از دنیا می رود ولی جزئیات این امر مانند آگاهی بر لحظه شروع و لحظه قبل و دانه های باران که در هر مکانی می بارد و همچنین آگاهی بر لحظه فوت و قطعه زمینی که در آن می میرد و حالات ناشی از سکرات موت و امثال اینها مخصوص ذات پاک خداوند است.

شاهد این سخن توضیحی است که امام (علیه السلام) درباره جنین هایی که در رحم مادران قرار می گیرند داده است می فرماید : پسر یا دختر بودن (از لحظه اوّل انعقاد نطفه تا به آخر) و زشت و زیبا و سخاوتمند و بخیل بودن و سایر صفات جسمانی و روحانی و مسیر زندگی آینده جنین همه را خداوند می داند. بنابراین به فرض که انسانها از طریق تعلّم غیب، یا آزمایشهایی که امروز متداول شده بعضی از این حالات را در بعضی از دورانهای جنینی بدانند این یک علم جزئی است در حالی که علم کلی آن نزد خداوند است.

و اما در پاسخ سؤال سوّم باید اعتراف کرد که غیر از مسأله قیامت در چهار مورد دیگر ما فرقی بین آنها و سایر امور پنهانی نمی بینیم جز این که آیه فوق و روایات معصومین این امور را از سایر امور پنهانی جدا می سازد و می گوید : علم تفصیلی آن مخصوص ذات پاک خداست ولی در امور دیگری مانند آنچه در خطبه بالا در مورد فتنه صاحب الزنج و حمله مغول آمده است ممکن است خداوند علم اجمالی و تفصیلی آن را در اختیار بعضی از بندگان خاصش بگذارد و در هر حال ما تابع نصوص قرآنی و روایات معتبر معصومین (علیهم السلام) هستیم.


نکته:

علم غیب در آیات و روایات اسلامی:

دانشمندان اسلام در مورد «علم غیب» و این که غیر از خداوند کسی آگاه بر غیب است یا نه، اختلاف نظر دارند و ظاهر این است که اختلاف نظر آنها از اختلاف ظواهر آیات و روایات سرچشمه می گیرد زیرا : بعضی از آیات قرآن به وضوح می گوید : علم غیب مخصوص خداست مانند آیه 65 سوره «نمل»: «(قُلْ لاَ یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّمواتِ وَالاَْرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللهُ); بگو هیچ یک از کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب را نمی دانند، جز خدا».

در آیه 59 سوره «انعام» نیز می خوانیم : (وَعِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْب لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ); کلیدهای غیب نزد خداست جز او کسی آنها را نمی داند».

در حالی که از بعضی از آیات به خوبی استفاده می شود که حدّ اقل بخشی از علم غیب در اختیار بعضی از اولیاء الله بوده است مانند آنچه درباره حضرت مسیح در آیه 49 سوره «آل عمران» آمده : « (وَاُنَبِّئُکُمْ بمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ); من شما را از آنچه می خورید یا در خانه های خود ذخیره می کنید خبر می دهم» و در آیه 26 و 27 سوره «جن» می خوانیم : « (عَالِمُ الْغَیْب فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبهِ أَحَداً * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِن رَسُول...); عالم به امور پنهانی اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد مگر رسولانی که آنها را برگزیده است...».

در روایات نیز همین تفاوت را می بینیم مثلاً در حدیثی می خوانیم که «ابو بصیر» و چند تن دیگر از یاران معروف امام صادق (علیه السلام) در مجلسی حاضر بودند امام خشمگین وارد مجلس شد، هنگامی که نشست در حضور جمع فرمود : «یَا عَجَباً لإَقْوام یَزْعَمُونَ اَنَّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ إلاّ اللهُ عَزَّوَجَلَّ; شگفت آور است که عده ای گمان می برند ما علم غیب داریم هیچ کس جز خداوند متعال از غیب آگاه نیست»(6).

در حالی که از روایات فراوانی استفاده می شود امامان معصوم (علیهم السلام) از بسیاری از امور پنهانی آگاه بودند مانند آنچه از خطبه بالا درباره فتنه «صاحب الزنج» و «مغول» یا در سایر خطبه های نهج البلاغه در مورد امور آینده آمده است.

بی شکّ نه در میان آیات بالا (و مانند آن) و نه در میان روایات فوق (و روایات دیگری که به این مضمون وارد شده)، تضادّی وجود ندارد و محققان بزرگ برای جمع میان این آیات و روایات وجوه زیادی گفته اند از جمله :

1 ـ آیات و روایاتی که علم غیب را مخصوص خدا می شمرد منظور از آن علم ذاتی است و آنچه انبیا و اولیا می دانند تعلیمی است از سوی خداوند بزرگ (این همان چیزی است که در کلام امام (علیه السلام) در خطبه بالا آمده بود).

2 ـ اسرار غیب بر دو گونه است بخشی مخصوص خداست و هیچ کس جز او بر آن آگاه نیست مانند زمان قیام قیامت و امور دیگری که در آیه 34 سوره لقمان آمده است و در خطبه بالا نیز به این وجه جمع اشاره شده است و ما شرح آن را ذکر کرده ایم.

3 ـ آگاهی خداوند بر اسرار غیب بالفعل است یعنی در هر زمان همه را می داند ولی آگاهی اولیاء الله فعلی نیست بلکه هنگامی است که اراده کنند که چیزی را بدانند و این اراده نیز با اذن و رضای خدا انجام می گیرد به همین جهت در سوره «یوسف» می خوانیم که حضرت «یعقوب» از سرنوشت فرزندش در بیابان «کنعان» ظاهراً خبر نداشت در حالی که بعد از سالها از سرنوشت او در «مصر» آگاه شد، از «مصر» بوی پیراهنش را شنید ولی در چاه «کنعانش» ندید، در مورد اوّل مأذون نبود که اراده کند تا بداند ولی در مورد دوّم مأذون بود.

4 ـ راه دیگر برای جمع میان آیات و روایات مختلف این است که اسرار غیب در دو جا ثبت می شود «لوح محفوظ» (خزانه مخصوص علم خداوند) که هیچ گونه دگرگونی در آن رخ نمی دهد و کسی جز خدا بر آن آگاه نیست و در «لوح محو و اثبات» که در واقع علم به مقتضیات است نه علم به علت تامه و به همین دلیل قابل دگرگونی است. آنچه اولیاء الله می دانند مربوط به همین قسم است.

شرح بیشتر را درباره هر یک از طرق چهارگانه بالا در «تفسیر نمونه» جلد 25، صفحه 142 تا 151 از تفسیر سوره «جن» مطالعه فرمایید.


پی نوشت:

  1. لقمان، آیه 34.

  2. «یعی» از مادّه «وعی» (بر وزن سعی) به معنی نگهداری چیزی در قلب یا به تعبیر دیگر : یاد گرفتن و به حافظه سپردن است.

  3. «تضطمّ» از مادّه «ضمّ» به معنی جمع کردن چیزی است بنابراین «تضطمّ» یعنی جمع می کند.

  4. «جوانح» جمع «جانحه» به معنی دنده های اطراف سینه است و در اصل از مادّه «جنیح» به معنی تمایل و انحنا گرفته شده و از آن جا که دنده ها مخصوصاً دنده های فوقانی دارای انحنا می باشد واژه جانحه بر آن اطلاق شده است.

  5. در تفسیر «نورالثقلین» حدّ اقل هفت روایت در ذیل آیه فوق در این زمینه نقل شده است.

  6. اصول کافی، جلد 1، صفحه 257 حدیث 3 از باب «نادر فیه ذکر الغیب».