[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فیما یخبر به عن الملاحم بالبصرة:

یَا أَحْنَفُ، کَأَنِّی بهِ وَ قَدْ سَارَ بالْجَیْش الَّذی لَا یَکُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لَا لَجَبٌ وَ لَا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ وَ لَا حَمْحَمَةُ خَیْلٍ، یُثِیرُونَ الْأَرْضَ بأَقْدَامِهِمْ کَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ.

[قال الشریف یُؤمِئ بذلک إلی صاحب الزّنج].

ثُمَّ قَالَ (علیه السلام): وَیْلٌ لِسکَکِکُمُ الْعَامِرَةِ وَ الدُّورِ الْمُزَخْرَفَةِ الَّتِی لَهَا أَجْنِحَةٌ کَأَجْنِحَةِ النُّسُورِ وَ خَرَاطِیمُ کَخَرَاطِیمِ الْفِیَلَةِ، مِنْ أُولَئِکَ الَّذینَ لَا یُنْدَبُ قَتِیلُهُمْ وَ لَا یُفْقَدُ غَائِبُهُمْ. أَنَا کَابُّ الدُّنْیَا لِوَجْهِهَا وَ قَادرُهَا بقَدْرِهَا وَ نَاظِرُهَا بعَیْنِهَا.[/hadith]

از سخنان آن حضرت علیه السّلام است. از حوادث سختی که در بصره روی خواهد داد خبر می دهد:

امام (ع) این خطبه را پس از جنگ جمل در بصره ایراد فرموده است، و ما بخشهایی از آن را پیش از این ذکر کرده ایم، روی سخن با احنف بن قیس است که از رهبران و خردمندان و برجستگان طایفه خود بود، نام او صخر بن قیس بن معاویة بن حصن بن عباد بن مرّة بن عبید بن تمیم است، گفته شده که نامش ضحّاک، و کنیه اش ابو بحر می باشد، افراد قبیله بنی تمیم به سبب او مسلمان شدند، زیرا هنگامی که پیامبر خدا (ص) آنان را به اسلام دعوت فرمود، آنها نپذیرفتند، احنف به آنها گفت: او شما را به اخلاق کریمه می خواند، و از صفات ناپسند نهی می کند پس اسلام بیاورید، و احنف خود مسلمان شد و در رکاب علی (ع) در جنگ صفّین حضور داشت، ولی در جنگ جمل در هیچ یک از دو سپاه نبود.

در جمله «کأنّی به» ضمیر به صاحب زنج برگشت دارد، نام او علیّ بن محمّد و منسوب به علویان است، سپاهی که به آن اشاره شده همان سپاه زنج است، و حوادثی که در بصره پدید آوردند، مشهور است. تفصیل اخبار و وقایع آنها نیازمند کتابی است مشتمل بر بیست جلد که مستقلّا در این باره نوشته شود، و باید آگاهی بر احوال آنها را به چنین کتابی ارجاع داد.

امّا این که سپاهیان زنج به چنین صفاتی تعریف شده اند، برای این است که آنها پیش از آن اهل اسب و سپاه نبوده اند، تا این که بدین اوصاف شناخته شوند، این که فرموده است، خاک زمین را با پاهای خود بر می انگیزند، کنایه از این است که اکثر آنها پابرهنه اند و پیاده زمین را می پیمایند، و چون پا برهنگی مستلزم تماس پا با زمین و آنچه در روی زمین افتاده مانند چوب و جز آن است لذا آنها با پاهای برهنه خود به جای سمّ ستوران، خاک زمین را بر می انگیزانند، امّا جهت مشابهت پاهای آنها به پای شتر مرغ این است که پاهای آنها غالبا کوتاه و کف پای آنها پهن و میان انگشتان آنان باز بوده چنان که میان طول و عرض آن تفاوتی نبوده است، از این رو پاهای آنها تقریبا به پای شتر مرغان شباهت داشته است.

پس از آن امام (ع) از نابودی اماکن بصره و خانه های آراسته و پر نقش و نگار آنها خبر می دهد، و برای خانه های آنها واژه أجنحة (بالها) را استعاره فرموده است، و منظور از آن بالکنها یا کنگره هایی است که از چوب و بوریا ساخته می شده، که از سقف بام بیرون بوده، و مانند حفاظی برای ساختمان بلند و دیوارها از اثرات باران بوده است و اینها در شکل و وضع از هر چه بیشتر به بال پرندگان بزرگ مانند کرکس شباهت داشته است، همچنین واژه خرطوم پیلان را برای ناودان هایی استعاره فرموده، که آنها را از شاخه درخت خرما مانند خرطوم فیل می ساخته اند، و روی آن قیر مالیده می شده است و طول آنها نزدیک به پنج ذرع یا بیشتر می رسیده، که نیز برای حفظ دیوارها از آسیب سرازیر شدن آب، از پشت بام به پایین آویزان می شده، و هر چه بیشتر به خرطوم فیل شباهت داشته است.

در باره این که فرموده است کسی بر کشته آنها نمی گرید و از احوال آنها نمی پرسد، برخی از شارحان گفته اند مراد سرسختی و دلیری و شیفتگی آنها به جنگ بوده است زیرا به مرگ اعتنا نداشتند، و بر فقدان افراد خود اندوهگین نمی شدند، ولی آنچه به نظر من درست تر می آید این است که زنگیان دارای عشیره و طایفه ای نبودند و بسیاری از آنها مادر و خواهر یا قوم و خویشی نداشتند، تا بر حسب معمول بر کشته آنها گریه و زاری کند، و از ناپدید شدگان جستجو شود، زیرا بیشتر اینها در بصره غریب و بی کس بودند، از این رو اگر کسی از آنها کشته می شد گریه کننده ای نداشت، و اگر کسی از آنها ناپدید می شد کسی در جستجوی او نبود.

فرموده است: «أنا کابّ الدّنیا لوجهها»:

یعنی: من دنیا را به رو در افکنده ام، اشاره است به زهد و بی رغبتی آن حضرت به دنیا، و مرتبه فضیلت آن بزرگوار، گفته می شود: «کببت فلانا لوجهه» یعنی او را رها کردم و به او توجّه نکردم، و «قادرها بقدرها» یعنی به اندازه ارجی که دنیا دارد با او رفتار می کنم، و چون ارزش آن نزد آن حضرت کم و ناچیز است، توجّه آن بزرگوار نیز به آن اندک، و به اندازه ای است که ضرورت بقای در آن ایجاب می کند. همچنین جمله «ناظرها بعینها» یعنی دنیا را با دیده ای واقع بینانه ارزیابی، و آن را چنان که حقیقت آن است فریبنده و غدّار و حیله گر و امثال آن شناسایی کرده است، و این که دنیا کشتزار آخرت و راهی به سوی آن است، و خود آن، هدف و مطلوب بالذّات نیست.