[hadith]إِنَّ أَفْضَلَ النَّاس عِنْدَ اللَّهِ مَنْ کَانَ الْعَمَلُ بالْحَقِّ أَحَبَّ إِلَیْهِ وَ إِنْ نَقَصَهُ وَ کَرَثَهُ مِنَ الْبَاطِلِ وَ إِنْ جَرَّ إِلَیْهِ فَائِدَةً وَ زَادَهُ. فَأَیْنَ یُتَاهُ بکُمْ وَ مِنْ أَیْنَ أُتِیتُمْ، اسْتَعِدُّوا لِلْمَسیرِ إِلَی قَوْمٍ حَیَارَی عَنِ الْحَقِّ لَا یُبْصِرُونَهُ وَ مُوزَعِینَ بالْجَوْرِ لَا یَعْدلُونَ [عَنْهُ] بهِ، جُفَاةٍ عَنِ الْکِتَاب، نُکُبٍ عَنِ الطَّرِیقِ. مَا أَنْتُمْ بوَثِیقَةٍ یُعْلَقُ بهَا وَ لَا [زَوَافِرَ] زَوَافِرِ عِزٍّ یُعْتَصَمُ إِلَیْهَا، لَبئْسَ [حُشَاشُ] حُشَّاشُ نَارِ الْحَرْب أَنْتُمْ؛ أُفٍّ لَکُمْ، لَقَدْ لَقِیتُ مِنْکُمْ بَرْحاً یَوْماً أُنَادیکُمْ وَ یَوْماً أُنَاجِیکُمْ، فَلَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ النِّدَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاءِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏5، ص: 296-292

افسوس، شما مرد میدان جهاد نیستید!

سپس امام (علیه السلام) به نصیحت و اندرز خوارج می پردازد که در برابر حق تعصّب و لجاج و ملاحظه منافع شخصی روا ندارند و تسلیم حق شوند، می فرماید : (بدانید!) «برترین مردم در پیشگاه خدا کسی است که عمل به حق نزد او محبوب تر از باطل باشد هر چند این کار از نفع او بکاهد و مشکلاتی برای او پیش آورد، و باطل منافعی به سوی او آورد و بر سود او بیفزاید !» (إنَّ أَفْضَلَ النَّاس عِنْدَ اللهِ مَنْ کَانَ الْعَمَلُ بالْحَقِّ أَحَبَّ إلَیْهِ ـ وَإنْ نَقَصَهُ و کَرَثَهُ(1) ـ مِنَ الْبَاطِلِ وَإنْ جَرَّ إلَیْهِ فَائِدَةً وَزادَهُ).

در واقع نشانه مؤمنان حقیقی همین است که بر سر دو راهی ها که حق در یک سو قرار می گیرد و منافع شخصی آنها در سوی دیگر، به سوی حق آیند و به منافع شخصی پشت کنند و گرنه آن جا که طرفداری از حق، حافظ منافع انسان باشد، پیروی از حق، افتخاری نیست ومذمتی که قرآن از گروهی از یهود به عمل می آورد که می گفتند : «نُؤْمِنُ ببَعْض وَنَکْفُرُ ببَعْض» در حقیقت همین بود که آنچه را از قوانین الهی موافق میل و خواسته ها و منافعشان بود، می پذیرفتند و آنچه مخالف بود کنار می زدند، چنین جداسازی در واقع خداپرستی نیست هوای پرستی است.

همچنین کسانی که به خاطر تعصب و لجاجت و حمایت از دوستان و وابستگان به طرفداری باطل برمی خیزند مشمول همین سخن هستند.

در حدیثی می خوانیم که علی (علیه السلام) همین سخنان را در پیامی به «عمروعاص» فرمود و افزود : به خدا سوگند ! تو می دانی حق کجاست ؟ چرا تجاهل می کنی ؟ و به خاطر منافع کم ارزشی در صف دشمنان خدا و اولیاء الله قرار می گیری؟!(2).

و در ادامه این سخن، امام (علیه السلام) بر آنها فریاد می زند : «چرا حیران و سرگردانتان می کنند ؟ و چرا شما را فریب داده و تسلیم شیطان کرده اند ؟» (فَأَیْنَ یُتَاهُ(3) بکُمْ! وَمِنْ أَیْنَ أُتِیْتُمْ(4)).

سپس امام (علیه السلام) آنان را دعوت به جهاد با آن قوم ستمگر می کند و با پنج وصف منفی آنها را معرفی می فرماید، می گوید : «آماده شوید برای حرکت به سوی قومی که از حق روی گردانند، آن را نمی بینند و به ظلم و جور تشویق شده اند (به همین دلیل) هرگز از آن باز نمی گردند، افرادی که از کتاب خدا فاصله گرفته واز راه راست منحرف گشته اند» (هر چند قرآنها را بر سر نیزه کردند و دم از حاکمیت قرآن زدند) (اسْتَعِدُّوا لِلْمَسیرِ إلَی قَوْم حَیَارَی عَنِ الْحَقِّ لاَ یُبْصِرُونَهُ. وَمُوزَعِینَ(5) بالْجَوْرِ لاَ یَعْدلُونَ بهِ، جُفَاة عَنِ الْکِتَاب، نُکُب(6) عَنِ الطَّرِیقِ).

به این ترتیب امام (علیه السلام) نشان می دهد که اگر ما می خواهیم با آنها بجنگیم، پنج دلیل قاطع دارد که هر کدام به تنهایی کافی است : آنها از راه راست منحرف شده اند، به قرآن مجید اهمیّت نمی دهند، ظلم و ستم برنامه اصلی آنهاست و گروهی ناآگاه و سرگردان را که چشم هایشان از دیدن حق ناتوان است به دنبال خود کشیده اند.

سپس در آخرین جمله های این خطبه امام (علیه السلام) زبان به گله می گشاید و آنها را زیر تازیانه های سرزنش و ملامت قرار می دهد شاید بیدار شوند و در کار خود، تجدید نظر کنند می فرماید :

(افسوس !) «شما ریسمان محکمی نیستید که بتوان به آن چنگ زد، و یاوران نیرومندی نیستید که بتوان به آنها پناه برد، و بد وسیله ای هستید برای افروختن آتش جنگ» (و آغاز کردن جهاد آزادی بخش با دشمن) (مَا أَنْتُمْ بوَثِیقَة یُعْلَقُ بهَا، وَلاَ زَوَافِرِ(7) عِزٍّ یُعْتَصَمُ إلَیْهَا. لَبئْس حُشَّاشُ(8) نَارِ الْحَرْب أَنْتُمْ).

و در پایان این سخن، ضربات ملامت را شدیدتر کرده می فرماید : «اف بر شما ! چه ناراحتی ها از شما کشیدم، یک روز با صدای رسا با شما سخن می گویم وروز دیگر آهسته و به صورت نجوا، نه آزادگان راستگویی به هنگام فریاد رسا هستید، و نه برادران مطمئن و رازداری به هنگام نجوا» (أُفٍّ لَکُمْ ! لَقَدْ لَقِیتُ مِنْکُمْ بَرْحاً(9)، یَوْماً أُنَادیکُمْ وَیَوْماً أُنَاجِیکُمْ، فَلاَ أَحْرَارُ صِدْق عِنْدَ النِّدَاءِ، وَلاَ إخْوَانُ ثِقَة عِنْدَ النَّجَاءِ(10)).

در واقع امام (علیه السلام) این حقیقت را در لابه لای چند جمله بالا به خوبی بازگو کرده است که اگر مشکلی در امر جهاد و حکومتش به وجود آمده، به خاطر عدم لیاقت و ناکارآیی گروهی از یاران اوست، چرا که امام (علیه السلام) در هر میدانی قدم می نهاد ضعف و سُستی نشان می دادند. به یقین برای آغاز جنگ، جرقه های قوی و نیرومند لازم است که باید از سوی مردانی شجاع و نیرومند و مخلص، ظاهر شود، این گروه لیاقت چنین برنامه ای را نداشتند. از سوی دیگر وقتی رهبر فریاد می زند : به پیش تازید! باید همه به طور هماهنگ حرکت کنند، ولی آنها سُست تر و ناتوان تر از این بودند و اگر نقشه های جنگی را در یک مجلس محرمانه با آنها در میان می گذارد باید در حفظ آن کاملاً بکوشند ولی آنها افراد رازدار و سرّ نگهدار و قابل اعتماد و اعتباری نبودند.

با وجود چنین افرادی انتظار پیروزی سریع بر دشمن، انتظاری است بیجا، و عجب این که، این گونه افراد با این ضعف های بی شمار هنگامی که گرفتار ناکامی می شدند به جای این که به اصلاح نقایص خود بپردازند برون افکنی می کردند و مشکلات خودرا به گردن امام (علیه السلام) می انداختند و این مشکل عظیم تری بود.


*

پی نوشت:

  1. «کرث» از مادّه «کرث» (بر وزن ترس) به معنی شدت و مشقّت و به زحمت افتادن است.

  2. شرح نهج البلاغه مرحوم شوشتری، جلد 10، صفحه 363ـ تاریخ طبری، جلد 4، صفحه 50، طبع الاعلمی بیروت.

  3. «یتاه» از مادّه «تیه» (بر وزن قید) به معنی سرگردانی و حیرانی است و به بیابانهایی که انسان در آن سرگردان می شود «تیه» (بر وزن پیه) گفته می شود.

  4. «اتیتم» از مادّه «اتیان» معانی مختلفی دارد و در این جا و مانند آن به معنی فریب خوردن و تسلیم باطل شدن است.

  5. «موزعین» از مادّه «ایزاع» به معنی تشویق و ایجاد عشق و علاقه نسبت به چیزی است و گاه به معنی الهام کردن و توفیق دادن نیز آمده است و در خطبه بالا به همان معنی اوّل است.

  6. «نُکُب» جمع «ناکب» از مادّه «نکب» (بر وزن نفی) به معنی منحرف شدن از چیزی است.

  7. «زوافر» جمع «زافره» از مادّه «زفر» (بر وزن فقر) به معنی ناله کردن و فریاد کشیدن است و از آن جا که یاوران انسان به عنوان هم دردی ناله و فریاد دارند واژه «زافره» به یار و یاور اطلاق شده است و در خطبه بالا به همین معناست.

  8. «حشاش» جمع «حاشّ» از مادّه «حشّ» (بر وزن شک) به معنی آتش افروختن است و در این جا به معنی آغازگران و کسانی که ضربات آغازین جنگ را بر دشمن وارد می کنند می باشد.

  9. «بَرح» به معنی ناراحتی شدید و خشم و غضب آمده است.

  10. «نجاء» و «نجوی» به معنی در گوشی گفتن و چیزی را به طور سرّی با دیگری در میان گذاشتن است.