[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی حَثّ أصحابه علی القتال:

فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا الْحَاسرَ، وَ عَضُّوا عَلَی الْأَضْرَاس فَإِنَّهُ أَنْبَی لِلسُّیُوفِ عَنِ الْهَامِ، وَ الْتَوُوا فِی أَطْرَافِ الرِّمَاحِ فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسنَّةِ، وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْش وَ أَسْکَنُ لِلْقُلُوب، وَ أَمِیتُوا الْأَصْوَاتَ فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ، وَ رَایَتَکُمْ فَلَا تُمِیلُوهَا وَ لَا تُخِلُّوهَا وَ لَا تَجْعَلُوهَا إِلَّا بأَیْدی شُجْعَانِکُمْ وَ الْمَانِعِینَ الذِّمَارَ مِنْکُمْ، فَإِنَّ الصَّابرِینَ عَلَی نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذینَ یَحُفُّونَ برَایَاتِهِمْ وَ یَکْتَنِفُونَهَا حِفَافَیْهَا وَ وَرَاءَهَا وَ أَمَامَهَا، لَا یَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَیُسْلِمُوهَا وَ لَا یَتَقَدَّمُونَ عَلَیْهَا فَیُفْرِدُوهَا؛ أَجْزَأَ امْرُؤٌ قِرْنَهُ وَ آسَی أَخَاهُ بنَفْسهِ، وَ لَمْ یَکِلْ قِرْنَهُ إِلَی أَخِیهِ فَیَجْتَمِعَ عَلَیْهِ قِرْنُهُ وَ قِرْنُ أَخِیهِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص: 266-255

وَمِنْ کلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ فی حثّ أصحابه علی القتال.

از سخنان امام علیه السلام که در تشویق یارانش به جهاد ایراد فرموده

خطبه در یک نگاه:

این خطبه همان گونه که در عنوان آن آمده است به منظور تشویق یاران امام علیه السلام به مسأله جهاد ایراد شده است زیرا به تصریح شارحان نهج البلاغه این خطبه قبل از جنگ صفین بیان گردیده، به همین دلیل به چند نکته مهم در این خصوص، اشاره شده است

:

1-

در آغاز خطبه، مطالب دقیق و حساب شده ای در مورد روش های جنگی و انتخاب بهترین روشها و طرز برخورد با دشمن به گونه ای که با کمترین ضایعات بیشترین نتیجه گرفته شود، ذکر فرموده است

.

2-

در بخش دیگری از این خطبه امام علیه السلام ضمن تعریف و تمجید رزمندگان سپاهش، آنها را از پذیرفتن ننگ فرار بر حذر می دارد و مقامات شهدا و افتخارات آنها را یادآور می شود

.

3-

در بخش سوّم به دشمنان لجوج و خیره سر، نفرین می کند و دل های دوستان مجاهد را از این طریق نیز تقویت می بخشد

.

آموزش فنون جنگ ـ هفت دستور مهم!

به گفته بعضی از محدّثان بزرگ این خطبه سرآغازی به این شرح داشته است : «إنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ دَلَّکُمْ عَلَی تِجارَة تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذاب ألیْمِ وَتُشْفِی بکُمْ عَلَی الْخَیْرِ الإیْمَانُ باللهِ وَالْجِهَادُ فِی سَبیْلِ اللهِ وَجَعَلَ ثَوابَهُ مَغْفِرَةً لِلذنب وَمَسْاکِنَ طَیِّبَة فِی جَنّاتِ عَدْن وَقَالَ عَزَّوَجَلَّ إنَّ اللهَ یُحِبُّ الَّذیْنَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبْیِلهِ صَفّاً کَاَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ فَسَوُّوا صُفُوفَکُمْ کَالْبُنْیانِ الْمَرْصُوصِ فَقَدِّمُوا الدّارِعَ...;

خداوند متعال شما را به تجارتی دعوت کرده است که سبب نجاتتان از عذاب دردناک الهی و نزدیک شدن به خیر و سعادت می گردد و آن عبارت است از «ایمان به خدا» و«جهاد» در راهش و پاداش آن را آمرزش گناهان و قصرها و مسکن هایی پاکیزه در بهشت جاویدان قرار داده است و نیز فرموده : خداوند کسانی را دوست می دارد که در راه او پیکار می کنند در صفی، همچون بنیانی آهنین بنابراین صفوف خودرا مرتب کنید همچون بنیانی آهنین و آنها را که زره  به تن دارند مقدّم دارید...»(1).

سپس در ادامه این سخن به هفت دستور مهم جنگی اشاره می فرماید; دستوراتی که می تواند ضایعات را به حدّ اقل برساند و پیروزیها را به حدّ أکثر.

نخست می فرماید : «کسانی را که زره بر تن دارند پیشاپیش (صفوف) قرار دهید و آنها که زره ندارند پشت سر آنان قرار گیرند» (فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ(2) وَ أَخِّرُوا الْحَاسرَ(3)).

بدیهی است آنها که زره بر تن دارند آسیب کمتری از تیر و نیزه و شمشیر می بینند و به همین دلیل، سلطه دشمن بر آنها کمتر خواهد بود و گروه بی زره می توانند از پشت سر آنها به حملات خود ادامه دهند.

از این تعبیر، استفاده می شود که گروهی در میدان جنگ زره نداشتند یا به خاطر کمبودها و مشکلات جامعه اسلامی و یا به خاطر این که پوشیدن زره برای بعضی سخت و سنگین و مانع تحرّک بوده و زره را افراد نیرومندتر می پوشیدند.

در دوّمین دستور می فرماید : «دندانها را روی هم بفشارید که این کار تأثیر شمشیر را بر سر کمتر می کند» (وَعَضُّوا عَلَی الاَْضْرَاس(4). فَإنَّهُ أَنْبَی(5) لِلسُّیُوفِ عَنِ الْهَامِ(6)).

همان گونه که در شرح خطبه یازدهم گفتیم این خطبه دو فایده دارد، نخست این که : ترس و وحشت را زایل می کند یا به حدّ اقل می رساند از همین رو انسان هنگامی که از ترس می لرزد اگر دندانها را محکم بر هم بفشارد لزرش او کمتر یا ساکت می شود، دیگر این که استخوانهای سر را محکم نگه می دارد و در برابر ضربات دشمن آسیب کمتری می بیند.

در سوّمین دستور می فرماید : «در برابر نیزه های دشمن در پیچ و خم باشید چرا که برای منحرف کردن نیزه ها مؤثّرتر است» (وَالْتَوُوا(7) فِی أَطْرَافِ الرِّمَاحِ. فَإنّهُ أَمْوَرُ(8) لِلاَْسنَّةِ).

این دستور شبیه چیزی است که امروز می گویند : هنگامی که کسی می خواهد به سوی شما تیراندازی کند به چپ و راست حرکت کنید و به اصطلاح به صورت «زیگ زاگ» جای خودرا پیوسته تغییر دهید تا دشمن نتواند درست نشانه گیری کند.

قابل توجه این که بعضی از شارحان «نهج البلاغه» چنین پنداشته اند که منظور استفاده از پیچ و خم خوردن، هنگام حمله با نیزه به دشمن است که فشار نیزه را بر بدن دشمن بیشتر می کند ولی با توجه به این که دستورات قبل از این دستور و بعد از این دستور فنون دفاع را بیان می کند معنی اوّل بسیار مناسب تر است، مخصوصاً تعبیر به «فی» چندان تناسبی با معنی دوّم ندارد و تعبیر به «امور» از مادّه «مور» به معنی اضطراب نیز تناسب با همین معنا دارد (دقّت بفرمایید).

در چهارمین دستور می فرماید : «نگاه چشمها را پایین بیاورید (و به انبوه و آخر لشکر دشمن نگاه نکنید) چرا که برای قوت و قدرت قلب بهتر و مایه آرامش بیشتر دل هاست» (وَغُضُّوا الاَْبْصَارَ فَإنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْش(9)، وَأَسْکَنُ لِلْقُلْوب).

این دستور، بر خلاف دستورات پیش جنبه روانی دارد و می دانیم هر قدر روحیه سربازان در سطح بالاتری باشد، امید به پیروزی بیشتر است به همین دلیل امام (علیه السلام) بارها بر این معنی تأکید می فرمود، که نمونه های آن در خطبه های 11 و 66 گذشت.

در پنجمین دستور می فرماید : «صداها را خاموش کنید (و کمتر سخن بگویید) چرا که سستی را دور می سازد» (وَأَمِیتُوا الاَْصْوَاتَ. فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ).

بدیهی است هنگامی که انسان مشغول سخن گفتن شود بخشی از نیروی فکری و همچنین بخشی از نیروی جسمانی او در این راه مصرف می شود و از تمرکز فکر و توجّه به حملات حساب شده دشمن می کاهد.

به همین دلیل دشمنان خاموش و بی سروصدا خطرناک تر به نظر می رسند و لذا در ارتباط با جنگ «بدر» می خوانیم : هنگامی که سپاه اسلام، در برابر سپاه کفر، قرار گرفت لشکر قریش از کمی نفرات لشکر اسلام تعجب کردند و فکر کردند لشکر بیش از آن است که می بینند و احتمالاً در پشت تپه ها پنهان شده اند که در موقع حساس وارد عمل شوند، لذا «عمیر بن وهب» را فرستادند که اطراف میدان را جستجو کند. «عمیر» سوار اسب شد و در گرداگرد بیابان به جستجو پرداخت ، چیزی ندید، به سوی لشکرگاه برگشت و گفت : سپاه اسلام، همین جمعیّتی که در حدود سیصد نفرند می باشند و کمینی ندارند ولی چنان قیافه هایی دیدم که گمان می کنم شتران آنها برای ما مرگ و نابودی همراه دارند و زهر کشنده در بار دارند سپس افزود :« اَمّا تَرَوْنَهُمْ خُرْساً لاَ یَتَکلَّمُونَ یَتَلَمَّذُوْنَ تَلَمُّذَ الاَفاعِیّ مَالَهُمْ مَلْجأٌ إلاّ سُیُوفُهُمْ وَمَا أراهُمْ یُوَلُّونَ حَتّی یُقْتَلُوا وَلاَ یُقْتَلُونَ حَتّی یَقْتُلُوا بعَدَدهِمْ; آیا نمی بینید که آنها خاموشند و سخن نمی گویند و همچون افعیان خاموش، زبان در اطراف دهان می گردانند آنها پناهگاهی جز شمشیرها ندارند و هرگز پشت به جنگ نمی کنند، می ایستند تا کشته شوند و کشته نمی شوند تا به شمار خود از دشمن بکشند».

سپس افزود : «درست در اطراف این مطلب دقت کنید که جنگ با آنها کار آسانی نیست»(10).

در ششمین دستور می فرماید : «از پرچم خود به خوبی پاسداری کنید و آن را به این طرف و آن طرف مایل نسازید و اطراف آن را خالی نگذارید و جز به دست دلاوران و مدافعان سرسخت خود نسپارید» (وَ رَایَتَکُمْ فَلاَ تُمِیلُوهَا وَلاَ تُخِلُّوهَا(11)، وَلاَ تَجْعَلُوهَا إلاَّ بأَیْدی شُجْعَانِکُمْ. وَالمَانِعِینَ الذِّمَارَ(12) مِنْکُمْ).

سپس با یک استدلال منطقی این سخن را تکمیل می فرماید، می گوید : «زیرا آنان که در حوادث سخت در برابر مشکلات (میدان نبرد) ایستادگی می کنند همانها هستند که از پرچمشان به خوبی پاسداری می نمایند، گرداگرد آن را می گیرند و از چپ و راست، و از پس و پیش، مراقب آن هستند، نه از آن عقب می مانند که تسلیم دشمنش کنند و نه از آن پیشی می گیرند که رهایش سازند !» (فَإنَّ الصَّابرِینَ عَلَی نُزُولِ الْحَقَائِقِ(13) هُمُ الَّذینَ یَحُفُّونَ برَایَاتِهمْ، وَیَکْتَنِفُونَهَا; حفَافَیْهَا(14)، وَوَرَاءَها، وَأَمَامَها; لاَ یَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَیُسْلِمُوهَا، وَلاَ یَتَقَدَّمُونَ عَلََیْهَا فَیُفْرِدُوهَا).

در زمانهای پیشین، پرچم در میدان جنگ، نقش بسیار مهمی داشت چرا که سبب ارتباط و بهم پیوستن صفوف بود، و هنگامی که جنگجویان در اطراف و وسط میدان به نبرد می پرداختند در مواقع لزوم به سوی پرچم گرد می آمدند تا صفوف خودرا ترمیم کنند و به حملات مجدّد بپردازند، اگر پرچم سقوط می کرد لشکر سرگردان می شد و گاه متلاشی می گشت، به همین دلیل طرف مقابل همیشه سعی داشت پرچم را به روی خاک بیفکند و مدافعان پرچم، با جان و دل از آن حمایت می کردند و سقوط پرچم دلیل بر شکست بود، و در یک جمله برپایی پرچم نشانه قدرت و سبب قوت قلب جنگجویان و حلقه اتصال آنها به یکدیگر بود، و دستورات فرماندهی در کنار پرچم صادر می شد.

از همین رو امام (علیه السلام) مؤکدترین دستورات را برای حفظ پرچم در جمله های بالا داده است، از یکسو می فرماید : محل پرچم باید ثابت باشد و پاسداران آن شجاعترین افراد باشند و از سوی دیگر توصیه می کند که پاسداران پرچم هرگز آن را تنها نگذارند و از تمام اطراف مراقب آن باشند، نه پیشی بگیرند، و نه از آن عقب بیفتند، و این سنبل اقتدار و عظمت را از جان و دل نگهداری کنند.

در داستان معروف جنگ «خیبر» که ده ها روایت درباره آن در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده می خوانیم که روز اوّل پیغمبر (صلی الله علیه وآله) پرچم را به دست «ابو بکر» داد او رفت و موفّق به فتح قلعه های محکم خیبر نشد، روز دوّم به دست «عمر» داد باز توفیقی نصیب لشکر اسلام نگردید. در آن هنگام پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود : «لاَُعْطِیَنَّ الرّایَةَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ اللهُ وَرَسُولُهُ کَرّارٌ غَیْرُ فَرّار یَفْتَحُ اللهُ عَلَیْهِ; فردا پرچم را به دست مردی می سپارم که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می دارند مردی که پیوسته به دشمن حمله می کند و هرگز فرار نمی کند و خداوند این قلعه های «خیبر» را به دست او می گشاید»(15).

فردا صبح که شد گردنها از هر سو کشیده شد که آن شخص کیست و هر کسی (از شجاعان) آرزو می کرد ای کاش پیامبر (صلی الله علیه وآله) پرچم به او بسپارد. ولی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) علی (علیه السلام) را صدا زد و پرچم را به او سپرد و در همان روز تمام قلعه های «خیبر» گشوده شد و خیبریان بعد از جنگ نمایان علی (علیه السلام)، ولشکر اسلام تسلیم شدند.

این دلالت بر نهایت اهمیّت نقش پرچم و پرچمدار در جنگهای آن زمان دارد.

در عصر خود علی (علیه السلام) نیز این معنی تکرار شد که «مالک اشتر» پرچمدار لشکر امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می خواست پرچم را به دست یکی از شجاعان بسپارد و خودش وارد کارزار شود، پرچم را به «حارث بن همام نخعی» که مرد شجاعی بود سپرد و به او چنین گفت : من می دانم که تو تا پای جان ایستاده ای و اگر این صفت را در تو نمی دیدم پرچم را از تو می گرفتم و این افتخار را نصیب تو نمی کردم، او هم در جواب گفت : «به خدا سوگند ای مالک من امروز تو را خوشحال خواهم کرد یا به شهادت نایل می شوم»(16).

سپس امام (علیه السلام) در هفتمین و آخرین دستور اشاره به یکی دیگر از تاکتیکهای جنگ آن روز کرده می فرماید : «هر کس باید در برابر حریف خود بایستد و با برادر هم رزمش مواسات کند و هرگز حریف خودرا به او وامگذارد که او در برابر دو حریف قرار گیرد، حریف خودش و حریف برادرش !» (أجْزَأَ امْرُؤٌ قِرْنَهُ(17)، وَآسَی(18) أخَاهُ بنَفْسهِ، وَلَمْ یَکِلْ قِرْنَهُ إلَی أَخِیهِ فَیَجْتَمِعَ عَلَیْهِ قِرْنُهُ وَقِرْنُ أخِیهِ).

مفهوم دقیق این سخن هنگامی آشکار می شود که وضع جنگهای آن زمان را بخوبی بدانیم در آن زمان جنگ به سه صورت، انجام می شد (و حتی گاهی در یک میدان هر سه صورت تحقق می یافت).

نخست : این که یکی از شجاعان لشکر به وسط میدان می آمد و از شجاع دیگری از لشکر دشمن دعوت به مبارزه می کرد و این دو با هم می جنگیدند تا یکی از دو نفر از پای درآید.

و گاه چند نفر به میدان می آمدند و هر کدام در برابر حریفی قرار می گرفتند و به همان صورت پیکار شروع می شد.

و گاه جنگ مغلوبه و به اصطلاح تن به تن می شد و هر دو لشکر به هم می ریختند.

البتّه نوع چهارمی هم وجود داشت که جنگ ناجوانمردانه شمرده می شد و آن این که : گروهی بر سر یک نفر می ریختند و او را از هر طرف زیر ضربات خود قرار می دادند.

جمله بالا ظاهراً اشاره به همان قسم دوّم است که چند نفر جنگجو در مقابل چند حریف قرار می گرفتند در این صورت نباید هیچ یک حریف خود را به دیگری واگذارد، بلکه هر کدام باید به حریف خود بپردازد و مواسات و مساوات را برقرار سازند.

از این دستورات هفتگانه به خوبی استفاده می شود که مدیریت امام (علیه السلام) در مسأله جنگ، تا چه حدّ حساب شده بود که یاران و سربازان خودرا پیش از جنگ با دقیق ترین فنون جنگ آن روز آشنا می ساخت.(19)


پی نوشت:

  1. کافی، جلد 5، صفحه 39، حدیث 4.

  2. «دارع» به معنی کسی است که زره پوشیده، از مادّه «درع» (بر وزن فعل) به معنی زره گرفته شده است.

  3. «حاسر» به معنی کسی است زره ندارد از مادّه «حسر» (بر وزن عصر) به معنی برهنگی گرفته شده است.

  4. «اضراس» جمع «ضرس» (بر وزن حرص) گاه به معنی دندان و گاه به معنی خصوص دندانهای آسیابی یا دندان عقل آمده است.

  5. «انبی» از مادّه «نبو» (بر وزن عفو) به معنی کارگر نشدن و پیشرفت نکردن است.

  6. «هام» جمع «هامه» (بر وزن قامه) به معنی سر انسان یا سر هر موجود ذی روحی است.

  7. «التووا» از مادّه «التواء» به معنی پیچیدن یا به این طرف و آن طرف مایل شدن است.

  8. «امور» از مادّه «مور» (بر وزن غور) که گاه به معنی جریان سریع و گاه به معنی رفت و آمد واضطراب و تموّج است گرفته شده، و در خطبه بالا معنی دوّم منظور است.

  9. دو واژه «أربط للجأش» در خطبه قبل تفسیر شد.

  10. منتهی الآمال، جلد اوّل وقایع سال دوّم هجری.

  11. «لاتخلّوا» از مادّه «تخلیه» گرفته شده که به معنی خالی کردن و رها نمودن است بنابراین صحیح آن است که «خ» در آن مفتوح باشد چرا که از باب تفعیل است.

  12. «ذمار» (بر وزن فشار) به معنی چیزی است که باید آن را حفظ کرد و پاسداری نمود.

  13. «حقایق» جمع «حاقّه» (بر وزن جادّه) به معنی حادثه شدید و سخت است.

  14. «حفافی» تثنیه «حفاف» (بر وزن کتاب) به معنی طرف چیزی است و «حفافیها» در این جا اشاره به دو طرف پرچم است سمت راست و چپ.

  15. کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 219 و تفسیر ثعلبی (مطابق نقل غایه المرام صفحه 467) و صحیح مسلم، جلد 4، کتاب فضائل الصحابه حدیث 32 و صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 171 باب غزوه خیبر (البتّه در صحیح بخاری و مسلم فقط جمله اخیر درباره علی (علیه السلام) ذکر شده است).

  16. شرح نهج البلاغه علامه تستری، جلد 13، صفحه 558.

  17. «قرن» به معنی هماورد و کسی که همطراز انسان در شجاعت در میدان نبرد و گاه به هر کسی که همطراز باشد قرن گفته می شود و در اصل از واژه «قرن» به فتح قاف و اقتران گرفته شده که به معنی نزدیک شدن دو چیز یا چند چیز به یکدیگر است و زمان طولانی را از این جهت قرن می گویند که گروهی از نسلها در آن در کنار یکدیگر قرار می گیرند.

  18. «آسی» از مادّه «وسی» (بر وزن مشی) به معنی کمک کردن گرفته شده است و مواسات به معنی معاضدت و یاری کردن یکدیگر می آید.

سند خطبه:

از کسانی که این خطبه را نقل کرده اند نصر بن مزاحم (متوفای 202 قمری) در کتاب صفین است. مورخ مشهور طبری نیز در تاریخ خود آن را در حوادث سال 37 هجری از ابو مخنف نقل می کند. این خطبه در کتاب الجهاد کافی و کتاب الفتوح ابن اعثم کوفی نیز آمده است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 277

).