[hadith]أَیْنَ الْقَوْمُ الَّذینَ دُعُوا إِلَی الْإِسْلَامِ فَقَبلُوهُ

،

وَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَ هِیجُوا إِلَی الْجِهَاد فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَی أَوْلَادهَا، وَ سَلَبُوا السُّیُوفَ أَغْمَادَهَا، وَ أَخَذُوا بأَطْرَافِ الْأَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً وَ صَفّاً صَفّاً؛ بَعْضٌ هَلَکَ وَ بَعْضٌ نَجَا، لَا یُبَشَّرُونَ بالْأَحْیَاءِ وَ لَا یُعَزَّوْنَ عَنِ الْمَوْتَی، مُرْهُ الْعُیُونِ مِنَ الْبُکَاءِ، خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّیَامِ، ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ، صُفْرُ الْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ، عَلَی وُجُوهِهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشعِینَ، أُولَئِکَ إِخْوَانِی الذَّاهِبُونَ، فَحَقَّ لَنَا أَنْ نَظْمَأَ إِلَیْهِمْ وَ نَعَضَّ الْأَیْدی عَلَی فِرَاقِهِمْ.[/hadith]

سپس از بزرگان اصحاب پیامبر (ص) و برادران دیرین خود یاد می کند، و در باره فقدان چنین مردانی بطور سرزنش می پرسد: کجایند آنانی که از دنیا روگردانیده، و همگی توان خود را در راه یاری دین صرف کردند، و این پرسش همانند این است که یکی از ما، در سختی و شدّتی قرار گرفته باشد و در این حال می پرسد برادرم کجاست.

سپس به بیان صفات پسندیده و اوصاف برجسته آنها می پردازد تا رغبت شنوندگان را در پیروی از روش ستوده آنها بر انگیزد، و از این که دارای چنین صفاتی نیستند آنان را مورد عتاب و سرزنش قرار دهد.

واژه «أولادها» منصوب به اسقاط حرف جرّ است زیرا فعل «ولهوا» بدون حرف جر متعدّی به دو مفعول نمی شود، چنان که در حدیث آمده است: «لا توّله والدة بولدها» (مادر را به واسطه فرزندش سرگشته و اندوهگین نکنید)، زیرا آنان هنگامی که آهنگ جهاد می کردند، چهار پایان بچه دار را سوار شده و آنها را از فرزندانشان جدا می ساختند.

فرموده است: «و أخذوا بأطراف الأرض»،

یعنی با تصرّف اطراف زمین آن را گرفتند، «زحفا زحفا و صفّا صفّا» هر دو مصدر توکیدی برای فعل محذوف خود هستند و جانشین حال می باشند.

فرموده است: «لا یبشّرون بالاحیاء و لا یعزّون بالموتی» (عن القتلی):

یعنی: آنان در این راه به زنده خود توجّه نداشتند، و در صدد رعایت و حفظ حیات او نبودند، تا این که اگر در جهاد سالم بماند مژده بقای او را به آنان دهند، و اگر کشته شود بر مرگ او بیتابی کنند، و به آنها تسلیت گویند، بلکه آنها برای جهاد در راه خدا، خویش را خالص و از هر گونه اغراضی جز این، مجرّد ساخته بودند، تا آن جا که اگر در راه خدا کسی را می کشتند، بر این امر شادمان می شدند، هر چند او پدر، و مقتول فرزند او، و یا عکس این باشد.

این که شب زنده داری موجب زردی رخسار می شود، برای این است که حرارت بدن را تحریک می کند و آب و رنگ پوست را تباه، و بدن را خشک، و صفرا را زیاد می گرداند، و زردی رخسار، بویژه در افراد ضعیف مانند مردم مدینه و مکّه و حجاز از آثار این عوامل است.

منظور از «غبرة الخاشعین» (غبار اهل خشوع بر چهره آنان نشسته) تنگی معاش و بدی حال و جامه خشن و سوختگی چهره زاهدانی است که از بیم عذاب خداوند به این صفات آراسته شده، و خود را از آرایشها و خوشیهای دنیا پیراسته اند.

واژه «ظماء» را که به معنای تشنگی است، برای اشتیاق خود به دیدار آنها استعاره فرموده، به مناسبت این که مانند آب در هنگام شدّت تشنگی، به وجود آنها نیاز است، و چون شوق به دیدار آنها را به منزله عطش بیان فرموده واژه «ظماء» را به کار برده است.