[hadith]أَیْنَ الْقَوْمُ الَّذینَ دُعُوا إِلَی الْإِسْلَامِ فَقَبلُوهُ

،

وَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَ هِیجُوا إِلَی الْجِهَاد فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَی أَوْلَادهَا، وَ سَلَبُوا السُّیُوفَ أَغْمَادَهَا، وَ أَخَذُوا بأَطْرَافِ الْأَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً وَ صَفّاً صَفّاً؛ بَعْضٌ هَلَکَ وَ بَعْضٌ نَجَا، لَا یُبَشَّرُونَ بالْأَحْیَاءِ وَ لَا یُعَزَّوْنَ عَنِ الْمَوْتَی، مُرْهُ الْعُیُونِ مِنَ الْبُکَاءِ، خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّیَامِ، ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ، صُفْرُ الْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ، عَلَی وُجُوهِهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشعِینَ، أُولَئِکَ إِخْوَانِی الذَّاهِبُونَ، فَحَقَّ لَنَا أَنْ نَظْمَأَ إِلَیْهِمْ وَ نَعَضَّ الْأَیْدی عَلَی فِرَاقِهِمْ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏5، ص: 220-218

آنها برادران من بودند!

امام (علیه السلام) در این بخش از خطبه برای تحریک نیروها و تشویق آنها به جهاد، و سرزنش و ملامت در برابر کوتاهی ها و کاستی ها، یادی از دوستان شجاع، مؤمن و آگاه خود می کند; که هم در میدان نبرد و جهاد با دشمن می درخشیدند و هم در میدان اطاعت و عبادت و بندگی خدا پیشرو پیشگام بودند، می فرماید : «کجایند آنها که به اسلام دعوت شدند و (از جان و دل) آن را پذیرفتند. قرآن را تلاوت کردند و به خوبی آن را شناختند و به کار بستند، به جهاد دعوت شدند و عاشقانه به سوی آن حرکت کردند، همچون عشق «ناقه» به بچه هایش، غلاف شمشیرها را کنار انداختند (و فکر عقب نشینی از سر به در کردند) و گرداگرد زمین (در جبهه مختلف) گروه گروه و صف در صف احاطه نمودند (سرانجام) بعضی شهید شدند و بعضی رهایی یافتند» (أَیْنَ الْقَوْمُ الَّذینَ دُعُوا إلَی الإسْلاَمِ فَقَبلُوهُ، وَقَرَؤُوا الْقَرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَهِیجُوا(1) إلی الْجِهَاد فَوَلِهُوا(2) وَلَهَ اللِّقَاحِ(3) إلَی أَوْلاَدهَا، وَسَلَبُوا السُّیُوفَ أغْمَادَهَا(4)، وَأَخَذُوا بأَطْرَافِ الاَْرْضِ زَحْفاً(5) زَحْفاً، وَصَفًّا صَفًّا. بَعْضٌ هَلَکَ، وَ بَعْضٌ نَجَا).

اوصافی را که امام (علیه السلام) در این عبارت برای آنها برشمرده بسیار حساب شده است. از ایمان به اسلام و فهم صحیح و دقیق قرآن، و به کاربستن آن که انگیزه اصلی حرکت به سوی جهاد است آغاز می کند، سپس عشق آنها را به جهاد همچون عشق مادر به فرزند توصیف می کند، و شجاعت آنها را می ستاید، که هرگز در فکر غلاف کردن شمشیرها و پایان جهاد نبودند. در آخر حرکت گروهی و دسته جمعی آنها را ـ که در همه میدان ها در هر نقطه ای از زمین حاضر می شدند ـ ستایش می کند. و به یقین این اوصاف در هر قوم و ملتی باشد، سرانجام پیروز می شوند.

و در ادامه این سخن به قسمت دیگری از اوصاف آنها می پردازد، که از روحیه بلند و مقام زهد و خضوع و خشوع آنها در پیشگاه خداوند، پرده برمی دارد. می فرماید : «آنها کسانی بودند که هیچ گاه از زنده ماندن در میدان جنگ، ابراز شادی نمی کردند، و در مرگ شهیدان، به یکدیگر تسلیت نمی گفتند !» (لاَ یُبَشَّرُونَ بالاَْحْیَاءِ، وَلاَ یُعَزَّوْنَ عَنِ الْمَوْتی).

و این نشانه روحیه بلند آنهاست که هرگز در بند حیات مادی نبودند که اگر دوستانشان آن را از دست دهند، ناراحت شوند و اگر زنده بمانند به یکدیگر تبریک بگویند، و شادمان باشند. آنها به شهادت در راه خدا افتخار می کردند و بزرگترین سعادت خودرا در شهادت می دانستند.

«آنها بر اثر گریه (از خوف خدا) چشمانشان ناراحت، و به خاطر روزه، شکم هایشان تهی، ولب ها، از کثرت دعا خشک شده، و رنگ چهره ها بر اثر شب زنده داری پریده، و غبار خشوع بر چهره های آنها نشسته بود» (مُرْهُ(6) الْعُیُونِ مِنَ الْبُکَاءِ، خُمْصُ(7) الْبُطُونِ مِنَ الصِّیَامِ، ذُبُلُ(8) الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ، صُفْرُ(9) الاَْلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ(10) عَلَی وَجُوهِهمْ غَبَرَةُ الْخَاشعِینَ).

آری، آنها در میدان جهاد همچون شیر می غریدند; ولی در شب به هنگام راز و نیاز با پروردگار گریه سرمی دادند و سیلاب اشک، فرو می ریختند، در خلوت، چنین بودند و در جلوت، چنان.

و در پایان این سخن، به عنوان یک درس سازنده و پر بار می فرماید : «برادران من، آنها بودند که رفتند پس سزاوار است که تشنه دیدار آنها باشیم و از فراقشان انگشت حسرت، به دندان بگزیم !» (أُولئِکَ إخْوَانی الذَّاهِبُونَ. فَحَقَّ لَنَا أَنْ نَظْمَأَ إلَیْهِمْ، وَنَعَضَّ الاَْیْدیَ عَلَی فِرَاقِهِمْ).

همیشه مربیان آگاه، برای تربیت افراد مورد نظر الگوهای برجسته و ارزنده را ارائه می کنند تا مخاطبان خودرا با آنها بسنجند و در مسیر آنها قرار دهند. کاستی های خود را بدانند و برای جبران به پای خیزند و علی (علیه السلام) این معلّم بزرگ آسمانی همواره از این روش استفاده می کند. ولی افسوس ! که مخاطبانش در آن زمان، شایستگی پذیرش این برنامه های تربیتی را نداشتند. معلم و پیشوا هر قدر بصیر و آگاه و شایسته و دلسوز باشد تا افراد تحت تربیت او از حدّ اقل آمادگی بهره مند نباشند، مفید واقع نمی شود.

باران حیات بخش، همه جا می بارد ولی از شوره زار هرگز چیزی جز خس نمی روید. آفتاب بر همه جا می تابد ولی چشمان نابینا چه بهره ای می تواند بگیرد، نسیم حیات بخش همه جا می وزد اما قبرهای مردگان چه بهره ای می گیرند.


پی نوشت:

  1. «هیجوا» فعل مجهول از مادّه «هیجان» است و در این جا مفهومش این است که آنها را به سوی جهاد برمی انگیختند.

  2. «ولهوا» از مادّه «وله» (بر وزن فرح) به معنی شدت اشتیاق یا شدت حزن است.

  3. «لقاح» جمع «لقوح» به معنی ناقه (شتر ماده) است.

  4. «اغماد» جمع «غمد» (بر وزن هند) به معنی غلاف شمشیر است.

  5. «زحف» در اصل به معنی راه رفتن توأم با سنگینی است و به حرکت لشکر انبوه و هر جمعیّت فشرده اطلاق می شود.

  6. «مره» جمع «امره» به معنی کسی است که چشمش بیماری یا ناراحتی دارد.

  7. «خمص» جمع «اخمص» به معنی کسی است که شکمش تهی و لاغر است.

  8. «ذبل» جمع «ذابل» به معنی خشک و بی طراوت است.

  9. «صُفر» جمع «اصفر» به معنی زرد و رنگ پریده است.

  10. «سهر» به معنی شب زنده داری و شب بیداری است.