[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) بعد لیلة الهَریر و قد قام إلیه رجل من أصحابه فقال نَهیتَنا عن الحکومة ثم أمَرتَنا بها. [فما ندری] فلم نَدر أیّ الأمرین أرشَد؟ فَصَفِق (علیه السلام) إحدی یدیه علی الأخری ثم قال:

هَذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَکَ الْعُقْدَةَ، أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنِّی حِینَ أَمَرْتُکُمْ [بمَا أَمَرْتُکُمْ] بهِ، حَمَلْتُکُمْ عَلَی الْمَکْرُوهِ الَّذی یَجْعَلُ اللَّهُ فِیهِ خَیْراً، فَإِنِ اسْتَقَمْتُمْ هَدَیْتُکُمْ وَ إِنِ اعْوَجَجْتُمْ قَوَّمْتُکُمْ وَ إِنْ أَبَیْتُمْ تَدَارَکْتُکُمْ لَکَانَتِ الْوُثْقَی، وَ لَکِنْ بمَنْ وَ إِلَی مَنْ؟ أُرِیدُ أَنْ أُدَاوِیَ بکُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِی، کَنَاقِش الشَّوْکَةِ بالشَّوْکَةِ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا. اللَّهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هَذَا الدَّاءِ الدَّوِیِّ وَ کَلَّتِ [النَّزَعَةُ] النَّزْعَةُ بأَشْطَانِ الرَّکِیِّ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص: 215-207

وَمِنْ خطبة لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ بعد لیلة الهریر، وقد قام إلیه رجل من اصحابه فقال: نهیتنا عن الحکومة ثمّ امرتنا بها فلم ندرِ أی الأمرین أرشد؟ فصفق علیه السلام احدی یدیه علی الاخری ثمّ قال

:...

این خطبه بعد از «لیلة الهریر» (یکی از شب های بسیار پر حادثه جنگ صفین) ایراد شده، هنگامی که یکی از همراهان امام علیه السلام برخاست و عرض کرد تو ما را از قبول حکمیّت نهی کردی، سپس ما را به آن امر فرمودی ما نفهمیدیم کدام یک از این دو دستور صحیح است؟ امام علیه السلام (از این سخن سخت ناراحت شد) دست بر پشت دست زد، سپس (این خطبه را ایراد) فرمود

.

خطبه در یک نگاه:

برای پی بردن به عمق محتوای خطبه، قبلًا باید نگاهی به شأن ورود آن کرد

.

این سخن مربوط به جنگ «صفّین» است که امام علیه السلام مردم را از تسلیم در برابر قبول پیشنهاد «حکمیّت» نهی کرده بود و سپس آنها را به قبول آن دعوت کرد، ماجرا از این قرار بود، که «عمروعاص» در آستانه شکست لشکر شام، حیله ای اندیشید و دستور داد قرآن ها را بر سر نیزه ها کنند واصحاب و یاران علی علیه السلام را دعوت به «حکمیّت قرآن» کنند؛ گروه زیادی از ساده لوحان فریب خورده، دست از جنگ برداشتند، پیشنهاد شامیان را پذیرفتند و برای بررسی حکم قرآن درباره سرنوشت جنگ، اصرار نمودند، که یک نفر از لشکر امام به عنوان «حکمیّت» پذیرفته شود و یک نفر از لشکر شام حتّی امام را تهدید کردند که: «إنْ لَمْ تَفْعَلْ قَتَلْنَاکَ کَمَا قَتَلْنا عُثْمَانَ؛ اگر این پیشنهاد را عمل نکنی تو را می کشیم همان گونه که عثمان را کشتیم

».

امام علیه السلام که به خوبی می دانست این دام خطرناکی است که بر سرراه آنها گذاشته شده با این کار مخالف بود و اصرار بر ادامه نبرد داشت؛ ولی به حکم اجبار، تن به مسأله حکمیّت داد و همین امر سبب شد که بعضی از ساده لوحان به امام خرده گیرند که چرا یک روز ما را از این کار نهی کردی، و روزی به آن امر می کنی؟

این خطبه پاسخی است، به این ایراد. و برای تکمیل پاسخ، امام علیه السلام به چند نکته اشاره می کند

.

نخست می فرماید: این نتیجه کار خود شماست که از امام و پیشوایتان پیروی نکردید اگر به دستور من عمل می کردید و جهاد را ادامه می دادید، امروز در این تنگنا گرفتار نبودید

.

سپس امام علیه السلام: نقطه های ضعف آنها را که منجر به این مشکل عظیم شده، بیان می کند

.

در مرحله سوّم، یاد گروهی از مسلمانان صدر اسلام را می کند که با نهایت شوق و قدرت ایمان از جهاد با دشمن استقبال می کردند و پیوسته پیروزی می آفرینند (اشاره به این که راه پیروزی آن است که آنها رفتند، نه آن که شما دارید

).

در چهارمین نکته، باز آنها را اندرز می دهد که مراقب باشند و در دام شیطان گرفتار نشوند

.

 

می خواستم درمان من باشید، ولی درد من هستید!

امام (علیه السلام) در پاسخ ایرادکننده به حکمیت جواب دندان شکنی می گوید. می فرماید : «این (گرفتاری و بدبختی ناشی از حکمیّت که دامان شما را گرفته) کیفر کسی است که رأی صواب را رها سازد» (هَذَا جَزَاءُ مَنْ تَرَکَ الْعُقدَةَ(1)).

من به شما فریاد زدم که جنگ را در مرحله حساس رها نکنید، ادامه دهید که پیروزی نزدیک است !، ولی شما این رأی صواب را رها کرده، تسلیم حیله های ناصواب «عمروعاص» شدید، و اصرار به قبول حکمیّت کردید و همان گونه که امام (علیه السلام) در خطبه بعد فرموده : این حیله کاری بود که ظاهرش ایمان وباطنش کفر و نفاق بود.

سپس می افزاید : «به خدا سوگند اگر هنگامی که من شما را دستور به قبول حکمیّت (از روی ناچاری و اضطرار و اصرار جُهّال) دادم (به جای آن) شما را وادار (به ادامه جهاد) می کردم ـ کاری که خوشایندتان نبود ولی خدا خیر فراوانی در آن قرار می داد ـ و در این حال اگر شما در مسیر حق گام برمی داشتید، هدایتتان می کردم و اگر منحرف می شدید شما را به راه باز می گرداندم و اگر گروهی از شما خودداری می کردند کسان دیگری را به جای آنها می گماردم (به هر حال اگر اطاعت من در ادامه مبارزه می کردید) این کار صحیح و محکمی بود ولی (افسوس که تسلیم فرمان من نبودید) من با کمک چه کسی بجنگم ؟ و به که اعتماد کنم ؟» (أَمَا وَاللهِ لَوْ أَنِّی حِینَ أَمَرْتُکُمْ بهِ حَمَلْتُکُمْ عَلَی الْمَکْرُوهِ الَّذی یَجْعَلُ اللهُ فِیهِ خَیْراً، فَإنِ اسْتَقَمْتُمْ هَدَیْتُکُمْ وَإنِ اعْوَجَجْتُمْ قَوَّمْتُکُمْ، وَإنْ أبَیْتُمْ تَدَارَکْتُکُمْ، لَکَانَتِ الْوُثقَی، وَلکِنْ بمَنْ وَ إلَی مَنْ ؟).

امام (علیه السلام) با این پاسخ گویا این حقیقت را بیان می کند که نیّت اصلی من، ادامه جهاد تا پیروزی بود به خصوص این که ما در آستانه پیروزی قرار داشتیم و من با تمام قوت و قدرت، حاضر به ادامه این راه بودم و لذا شما را از حکمیّت نهی کردم ولی شما افراد ضعیف الاراده وعصیانگر و نافرمان، حاضر به انجام این کار نبودید بنابراین، من چاره ای جز قبول حکمیّت نداشتم و اکنون شما فراموشکاران برگشته اید و به من ایراد می کنید.

سپس در ادامه این سخن، تعبیر جالبی دارد می فرماید : «(عجبا !) من می خواهم به وسیله شما دردم را درمان کنم، در حالی که شما خود، درد منید. من در این حال به کسی می مانم که می خواهد خار را به وسیله خار بیرون بیاورد با این که می داند خار همچون خار است» (أُرِیدُ أَنْ أُدَاوِیَ بکُمْ وَأَنْتُمْ دَائِی، کَنَاقِش الشَّوْکَةِ بالشَّوْکَةِ، وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا(2) مَعَهَا !)

این تشبیه که از ضرب المثل معروفی گرفته شده، تشبیه بسیار دقیق و گویایی است، معمولاً هنگامی که خار، در پا می نشیند آن را به وسیله سوزن یا منقاش، آهسته بیرون می آورند حال اگر بخواهند آن را به وسیله خار دیگری بیرون آورند به احتمال قوی خار دوّم نیز در پای می نشیند و می شکند و مشکل افزون می شود و این به صورت ضرب المثل در میان عرب در آمده که می گویند :

«کَنَاقِش الشَّوْکَةِ بالشَّوْکَةِ، وَهُوَ یَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا»، این ضرب المثل را درباره کسی به کار می برند که مثلاً می خواهد کسی را برای رفع اختلاف میان او و دیگری، حکم و داور کند، در حالی که آن شخص تمایل به دشمن او دارد و کار را پیچیده تر می کند.

منظور امام (علیه السلام) این است که من می خواهم عصیان گران شام را به وسیله شما دفع کنم در حالی که شما خود در زمره عصیانگران هستید.

به هر حال این تعبیرات دردآلود و رنج آور، نشان می دهد که امام (علیه السلام) در چه شرایط سختی قرار داشته است، اگر فرمان حمله می داده مخالفت می کردند و می گفتند : داوری قرآن را بپذیرید، اگر مسأله داوری را مطرح می فرموده، ایراد می کردند که : چرا تسلیم دشمن شدید ؟

هر کدام نوایی می نواختند و هر یک هوا و هوسی در سرمی پروراندند، وکار به جایی رسید که آگاه ترین و مدبرترین پیشوایان جهان، بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را به ضعف تدبیر متهم نمودند، و این نبود مگر به خاطر گروهی از پیروان ضعیف و ناتوان و ناصالح.

چرا و چگونه این چنین شد ؟ گویی خدا می خواهد با این رهبر بزرگ همگان را بیازماید.

و در پایان این بخش امام (علیه السلام)، شکایت به درگاه خدا می برد و عرض حاجت به پیشگاه او می کند، عرضه می دارد : «خداوندا ! طبیبان این درد سخت و جانکاه، خسته شده اند و کشندگان آب از چاه (برای آبیاری این زمین بی حاصل) درمانده گشته اند» (اللَّهُمَّ قَدْ مَلَّتْ أطِبَّاءُ هَذَا الدَّاءِ الدَّوِیِّ(3)، وَکَلَّتِ(4) النَّزْعَةُ(5) بأَشْطَانِ(6) الرَّکِیِّ(7)).

چه تعبیر گویا و رسا و در عین حال سوزناکی! هنگامی که بیماری سخت ولاعلاجی در جان کسی می ریزد و طبیب حاذق هر دارویی می دهد بیمار جواب مثبتی به آن دارو نمی دهد، سخت خسته و ملول می شود، همچنین کشاورزانی که با زحمت و تلاش فراوان از چاه های عمیق آب می کشند و به زمین نامستعدّی می ریزند که هیچ حاصلی نمی دهد سخت وامانده می شوند و همین گونه است حال رهبر و پیشوای مدیر و مدبّری همچون علی بن ابی طالب (علیه السلام) که گرفتار گروهی جاهل، کوته بین، ضعیف الاراده وضعیف الایمان می گردد.

در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم که «عیسی بن مریم» چنین گفت : «داوَیْتُ الْمَرْضَی فَشَفَیْتُهُم بإذْنِ اللهِ وَاَبْرَاْتُ الاَْکْمَهُ وَاْلاَبْرَصَ بإذنِ اللهِ وَعَالَجْتُ الْمَوْتَی فَاحْیَیْتُهُمْ بإذنِ اللهِ وَعَالَجْتُ اْلاَحْمَقَ فَلَمْ أَقْدرْ عَلَی إصْلاحِهِ; من بیماران را مداوا کردم و به اذن خدا آنها را شفا دادم، نابینای مادرزاد و گرفتار بیماری برص را به اذن خدا بهبودی بخشیدم; مردگان را به فرمان خدا زنده کردم، ولی خواستم احمق را معالجه کنم نتوانستم»(8). (9)


پی نوشت:

  1. «عقده» در اصل به معنای گره است و در این جا به معنای رأی صحیح و پیمان بر اطاعت است.

  2. «ضلع» از مادّه «ضلع» (بر وزن سبب) به معنای تمایل پیدا کردن به چیزی گرفته شده، و در این جا به معنای همسان و همانند است.

  3. «داء دوی» به معنای بیماری شدید است.

  4. «کلّت» از مادّه «کلول» (بر وزن ملول) به معنای ضعف و ناتوانی گرفته شده است.

  5. «نزعه» از مادّه «نزع» (بر وزن نذر) به معنای کشیدن یا برکندن است و «نزعه» جمع نازع به معنای کِشنده است.

  6. «اشطان» جمع «شطن» (بر وزن وطن) به معنای طناب طولانی است که با آن از چاه آب می کشند.

  7. «رکی» جمع «رکیّه» به معنای چاه آب است.

  8. بحار الأنوار، جلد 14، صفحه 323، حدیث 36.

سند خطبه

:

این خطبه در کتب فراوانی که قبل از مرحوم سیّد رضی تألیف یافته، دیده می شود مانند کتاب عقد الفرید ابن عبدربّه و اختصاص شیخ مفید و در کتاب های بعد از او (کتاب هایی که تعبیراتش نشان می دهد این خطبه را از منبع دیگری غیر از نهج البلاغه گرفته اند) مانند مطالب السؤول محمّد بن طلحه شافعی و احتجاج طبرسی و ربیع الابرار زمخشری با تفاوت هایی آمده است

.