[hadith]و من کلام له (علیه السلام) یذکر فضله و یعظ الناس:

تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِیغَ الرِّسَالاتِ وَ إِتْمَامَ الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْکَلِمَاتِ، وَ عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ أَبْوَابُ الْحُکْمِ وَ ضِیَاءُ الْأَمْرِ. أَلَا وَ إِنَّ شَرَائِعَ الدِّینِ وَاحِدَةٌ وَ سُبُلَهُ قَاصِدَةٌ، مَنْ أَخَذَ بهَا لَحِقَ وَ غَنِمَ، وَ مَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَ نَدمَ. اعْمَلُوا لِیَوْمٍ تُذْخَرُ لَهُ الذَّخَائِرُ وَ تُبْلَی فِیهِ السَّرَائِرُ، وَ مَنْ لَا یَنْفَعُهُ حَاضِرُ لُبِّهِ فَعَازبُهُ عَنْهُ أَعْجَزُ وَ غَائِبُهُ أَعْوَزُ، وَ اتَّقُوا نَاراً حَرُّهَا شَدیدٌ وَ قَعْرُهَا بَعِیدٌ وَ حِلْیَتُهَا حَدیدٌ وَ شَرَابُهَا صَدیدٌ. أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ الصَّالِحَ یَجْعَلُهُ اللَّهُ تَعَالَی لِلْمَرْءِ فِی النَّاس خَیْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ یُورِثُهُ مَنْ لَا یَحْمَدُهُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص: 205-195

وَمِنْ کلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ یذکر فضله ویعظ الناس.

امام علیه السلام در این گفتار، به بخشی از فضایل خود اشاره کرده، سپس به مردم اندرزهای فراوان می دهد

.

خطبه در یک نگاه:

آغاز این کلام اشاره ای به وجود درهای علم و دانش نزد اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله دارد، آنها هستند که تبلیغ رسالت و تفسیر کلمات خداوند را از پیامبر صلی الله علیه و آله آموخته اند

.

سپس امام علیه السلام به نصایح بسیار سودمندی پرداخته و به مردم هشدار

می دهد که از دیگران، پند بگیرند و از آتش سوزان الهی بترسند، و کاری کنند که بعد از مُردن، مردم از آنها به نیکی یادکنند، چرا که نام نیک بسیار برتر از اموالی است که انسان بعد از خود به یادگار می گذارد، اموالی که معمولًا وارثان قدر آن را نمی دانند و از گردآورنده اصلی آن، تشکر نمی کنند

.

اندرزهای پر ارزش:

امام (علیه السلام) در آغاز این خطبه، سخن از علومی به میان می آورد که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آموخته است می فرماید : «به خدا سوگند، تبلیغ رسالت ها و وفای به وعده ها و تفسیر کلمات (الهی) به من آموخته شده است» (تَاللهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِیغَ الرِّسَالاَتِ، وَإتْمَامَ الْعِدَاتِ، وَتَمَامَ الْکَلِمَاتِ).

منظور از «تبلیغ رسالات»، روش های تبلیغ معارف اسلامی و احکام دین از طرق مختلف به مردم است، اشاره به این که نه تنها رسالت های الهی را آموخته ام بلکه روش های تبلیغ آن را نیز از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) آموخته ام و در همان مسیر پیوسته گام برمی دارم.

منظور از «اتمام العدات» (وفای به پیمان ها) همان وعده هایی است که خداوند، به طور عام نسبت به همه مؤمنان دارد و وعده هایی است که به طور خاص در مورد آن حضرت، بوده است همان گونه که در قرآن مجید آمده است : «(مِنَ الْمُؤْمِنیِنَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدیْلا); در میان مؤمنان، مردانی هستند که بر سرعهدی که با خدا بستند، صادقانه ایستاده اند، بعضی پیمان خودرا به آخر بردند و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند»(1).

این وعده الهی می تواند وعده شهادت در راه خدا بوده باشد، یا وعده های دیگر، مانند مبارزه با «ناکثین» و «قاسطین» و«مارقین» و یا غیر آنها.

ومنظور از «تمام الکلمات»، می تواند اشاره به تفسیر آیات قرآن و تفسیر کلمات پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و تبیین و تکمیل همه سخنانی باشد که از کتاب و سنت رسیده است.

این احتمال نیز در تفسیر جمله های بالا وجود دارد که امام (علیه السلام) می فرماید : من از همه شایسته تر به خلافت پیامبرم زیرا روش تبلیغ رسالات آن حضرت، و تحقق بخشیدن به وعده های آن بزرگوار، و تفسیر و تکمیل کلماتش به من آموخته شده است، بنابراین به خوبی می توانم وظیفه خلافت را انجام دهم.

در حدیث نبوی معروف نیز آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به علی (علیه السلام) فرمود : «اَنْتَ وَصِیِّی وَاَخِی فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَتَقْضِی دَیْنیِ وَتُنْجِزُ عِداتِی; تو وصی من، و برادر من در دنیا و آخرتی، دَیْن مرا ادا می کنی و وعده های مرا وفا می نمایی»(2).

احتمال سوّمی نیز در تفسیر این عبارت می رود که امام (علیه السلام) می فرماید : من شایستگی خلافت را دارم چون هم رسالات الهی را می توانم تبلیغ کنم و هم وعده هایی را که می دهم به انجام برسانم و هم سخنانی را که می گویم به اتمام برسانم.

سپس در ادامه و تکمیل این سخن می فرماید : «نزد ما اهل بیت، درهای حکمت و احکام الهی و اسباب روشنایی امور است» (وَعِنْدَنَا ـ أَهْلَ الْبَیْتِ ـ أَبْوَابُ الْحُکْمِ وَضِیَاءُ الاَْمْرِ).

«حکم» (به ضم حاء) به معنی «حکومت و داوری» است، بنابراین منظور از جمله، این است که طرق تدبیر حکومت و اقامه عدل و امنیّت نزد ما اهل بیت است و «حِکَم» (به کسر حاء و فتح کاف) به معنی حکمت ها و دانش هاست و به یقین ابواب حکمت و دانش نزد اهل بیت است، همان گونه که پیامبر (صلی الله علیه وآله) آنها را قرین قرآن مجید قرار داد و در حدیث معروف و مشهور ثقلین فرمود : «إنِّی تَارِکٌ فِیْکُمُ الثَّقَلَیْنِ کَتَابَ اللهِ وَعِتْرَتی...»(3).

امام (علیه السلام) در ادامه سخن به پنج نصیحت سودمند که مایه نجات در دنیا و آخرت است می پردازد و گویا چند جمله نخستین این خطبه برای این بیان شده که دل ها را جهت پذیرش این نصایح آماده سازد و بگوید : آنچه می گویم با آگاهی عمیق و دقیق از اسلام و تعالیم پیامبر (صلی الله علیه وآله) است.

ونخستین اندرز را از مسأله وحدت کلمه و اتحاد و اتفاق شروع می کند چرا که بزرگترین دشمن سعادت بشر، اختلاف است می فرماید :

«آگاه باشید ! تعلیمات و قوانین دین یکی است و راههای آن مستقیم و نزدیک و سهل است، کسی که از آن راه برود (به منزل مقصود) می رسد، و غنیمت می برد، و آن کس که از آن بازایستد، گمراه و پشیمان می گردد» (أَلاَ وَإنَّ شَرَائِعَ الدِّینِ وَاحِدَةٌ، وَسُبُلَهُ قَاصِدَةٌ. مَنْ أَخَذَ بهَا لَحِقَ وَغَنِمَ، وَمَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَ نَدمَ).

منظور از «شرایع دین»، تمام تعلیماتی است که در آیین خداوند وارد شده است اعم از معارف و اعتقادات و قانونها و برنامه ها و دستورهای اخلاقی، ریشه همه اینها در تمام ادیان آسمانی یکی است، هر چند به مقتضای زمان و پیشرفت بشر، در شرح و تفصیلها، و شاخ و برگ ها تفاوتهایی وجود دارد.

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از شرایع دین، جادّه های مختلفی است که در دین اسلام به سوی خدا وجود دارد که همه اینها به یک شاهراه اصلی منتهی می شود و آن قرب إلی الله و سعادت جاویدان بشر است; نماز، روزه، جهاد، حج، زکات وهمه این گونه تعلیمات، وتعلیمات عقیدتی و اخلاقی به نقطه واحدی می رسند و تأکید می فرماید که راه وصول به آن سهل و مستقیم و نزدیک است، بنابراین اختلافات و پراکندگی ها از آمیزش افکار باطل و هوا و هوسها و وسوسه های نفس و شیطان به شرایع دین حاصل می شود.

قرآن مجید می گوید : «(شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّیْنِ مَا وَصّی بهِ نُوْحَاً وَالَّذی أَوْحَیْنَا إلَیْکَ وَمَا وَصَیَّنَا بهِ إبْراهِیْمَ وَمُوْسَی وَعِیْسی أَنْ اَقِیْمُوا الدِّیْنَ وَلاَ تَتَفرَّقُوا فِیْه); خداوند آیینی برای شما تشریع کرد که به «نوح» توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به «ابراهیم» و «موسی» و «عیسی» سفارش کردیم این بود که : دین را بر پا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید»(4).

در دوّمین اندرز می فرماید : «برای آن روز که ذخیره ها پس انداز می شود و اسرار درون فاش می گردد عمل کنید» (اِعْمَلُوا لِیَوْم تُذْخَرُ لَهُ الذَّخَائِرُ، (وَتُبْلَی فِیهِ السَّرَائِرُ)).

جمله اوّل اشاره به آیه « (مَا عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللهِ باق); آنچه نزد شماست فانی می شود و آنچه نزد خداست باقی می ماند»(5) وجمله دوّم اشاره به آیه « (یَومَ تُبْلَی فِیهِ السَّرَائِرُ); آن روز که اسرار درون فاش می گردد»(6) می باشد.

بدیهی است انسان نیروی محدودی دارد که باید آن را در بهترین راه مصرف کند; عقل می گوید : چرا نیروی خود را در طریقی مصرف کنی که محصول آن چند صباحی بیشتر با تو نیست; چرا در طریقی مصرف نکنی که یک عمر جاویدان همواره با توست. به علاوه، روزی است که اسرار درون و اعمال پنهانی انسان ها فاش می شود و برای ناپاکان روز رسوایی بزرگ است.

و در سوّمین اندرز می فرماید : «کسی که از عقل موجود خویش بهره نگیرد، در بهره گیری از مسائل عقلی دور دست ناتوان تر و در استفاده از عقل پنهان (و مسائل پیچیده) بی نصیب تر خواهد بود» (وَمَنْ لاَ یَنْفَعُهُ حَاضِرُ لُبِّهِ فَعَازبُهُ(7)عَنْهُ أَعْجَزُ، وَغَائِبُهُ أَعْوَزُ(8)).

در واقع، حضرت با این عبارت، می خواهد دلایل عقلی را با نقلی بیامیزد و همه را برای پیگیری راه حق بسیج کند.

در این جا امام (علیه السلام) سه نوع عقل و اندیشه برای انسان قائل شده است : عقل حاضر; عقل دور; وعقل غایب.

اوّلی ممکن است اشاره به مسائل واضح و روشن عقلی باشد، و دوّمی به مطالب نظری، که انسان از راه استدلال های روشن به آن می رسد و سومی اشاره به مطالب پیچیده ای است که دست یافتن به آن از راه استدلال هم آسان نیست.

بدیهی است آنها که از مسائل مسلّم و ضروری فکر خود بهره نمی گیرند، چگونه می توانند از مطالب نظری و پیچیده و دور از فکر بهره گیرند ؟

در مسائل نظری شناخت خداوند، و روز قیامت (مبدأ و معاد) بسیار آشکار است; زیرا نشانه های او تمام جهان را پر کرده، و قیامت که دادگاه عدل اوست، به حکم عقل ثابت است و در مسائل عملی حسن عدل و قبح ظلم و ارزش صدق و راستی، پاکی و تقوا برای همه مسلّم است. ولی گاه تعصّب های کورکورانه و هوا وهوس ها به انسان اجازه نمی دهد از این یافته های روشن عقل، بهره گیرد; چنین کسی چگونه می تواند در مسائل نظری و پیچیده صاحب نظر باشد و به مقصد برسد.

امام (علیه السلام) در چهارمین اندرز، به صورت یک انذارکننده آگاه، مخاطبان خودرا مورد خطاب قرارداده می فرماید : «از آتشی که حرارتش شدید و عمق آن زیاد و زیورش (غل و زنجیر) آهنین است و آشامیدنی آن آب جوشان است بپرهیزید» (وَاتَّقُوا نَاراً حَرُّهَا شَدیدٌ، وَقَعْرُهَا بَعِیدٌ، وَحِلْیَتُهَا حَدیدٌ، وَشَرَابُهَا صَدیدٌ(9)).

این تعبیرات تکان دهنده درباره آتش دوزخ که هر یک به تنهایی برای بازداشتن انسان از گناه، کافی است برگرفته از آیات قرآن مجید و روایات نبوی است. در یکجا می خوانیم : « (قُلْ نارُ جَهَنَّمَ أشَدُّ حَرّاً); بگو آتش دوزخ از گرمای تابستان داغ و سوزان دنیا حرارتش بیشتر است»(10).

در آیه دیگر می فرماید : « (یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلْ اِمْتَلاَْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزیْد); روزی که به دوزخ می گوییم آیا (با ورود این همه گنهکار) پر شده ای ؟ در پاسخ می گوید : آیا افزون بر این هم هست»(11) (یعنی به قدری وسیع و عمیق است که به آسانی پر نمی شود).

و در آیه دیگر می فرماید : « (خُذُوُه فَغَلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیْمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سلْسلَة ذَرْعُها سَبْعُونَ ذراعاً فَاسْلُکُوهُ); او را بگیرید و در بند و زنجیرش کنید سپس او را در دوزخ بیفکنید آن گاه او را با زنجیری که هفتاد ذراع است ببندید»(12).

و در آیه دیگر می خوانیم : « (مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَیُسْقَی مِنْ مَاء صَدیْد); به دنبال او جهنم خواهد بود و از آب بدبوی متعفنی به او می نوشانند»(13).

به یقین، هر کس ایمان به آخرت و دادگاه عدل الهی و حتی گوشه ای از این عذاب های دردناک و وحشتناک، داشته باشد هوا و هوس های خویش را کنترل می کند، و از ظلم و ستم و هرگونه گناه پرهیز دارد، ولی آنها که هیچ گونه ایمانی به آن حساب و کتاب و پاداش و کیفر ندارند دلیلی ندارد که هوس های خویش را کنترل کنند و دست از تعدّی به حقوق دیگران بردارند.

درست است که «وجدان اخلاقی» ممکن است افرادی را تا حدی کنترل کند، ولی به یقین جنبه عمومی و همگانی ندارد و تأثیر آن نیز محدود است، به علاوه اگر «نهال وجدان» با آب تعلیمات انبیا، پرورش نیابد به زودی می خشکد، یا پژمرده می شود.

در پنجمین و آخرین اندرز، به نکته بسیار مهمی اشاره کرده می فرماید : «آگاه باشید نام نیکی که خداوند پس از درگذشت انسان برای او در میان مردم قرار می دهد، بهتر از مالی است که انسان آن را به ارث برای کسانی می گذارد که هرگز سپاسش را نمی گویند !» (أَلاَ وَإنَّ اللِّسَانَ الصَّالِحَ یَجْعَلُهُ اللهُ تَعَالَی لِلْمَرْءِ فِی النّاس، خَیْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ یُورِثُهُ مَنْ لاَ یَحْمَدُهُ).

بسیاری از مردم، به خاطر عشق و علاقه ای که به فرزندان و همسران خود دارند، تلاش فراوانی برای تأمین آینده آنان می کنند و بخش عظیمی از عمر خودرا در این راه مصرف می کنند، وگاه حلال و حرام را به هم می آمیزند، ولی از این نکته غافلند که تجربه ها و مشاهده ها نشان داده کمتر وارثی گذشتگان خویش را به خاطر ارثی که برای او گذارده اند، ستایش کرده باشد، بلکه غالباً این اموال سرچشمه اختلافات و کشمکش ها می شود چرا که هر که می خواهد سهم بیشتر را به خود اختصاص دهد، تا آن جا که گفته اند : «مرگ غنی آغاز جنگ وارث است».

و گاه در این جرّ و بحث ها، میراث گذارنده را دشنام می دهند و ملامت می کنند که چرا آنها را گرفتار این دردسرها کرد.

ولی اگر انسان در حال حیات حدّ اقل، بخشی از اموال خودرا به صورت صدقات جاریه و خدمات انسانی و فرهنگی به جامعه تحویل دهد نام نیک او در میان مردم باقی خواهد ماند، و همواره به یاد او هستند و تقاضای غفران پروردگار، برای او می کنند، این پاداشی است که در دنیا دارند و پاداش آخرت آنها ناگفته پیداست.(14)


پی نوشت:

  1. احزاب، آیه 23.

  2. بحار الانوار، جلد 36، صفحه 311.

  3. برای آگاهی از مصادر و منابع این حدیث به کتاب «پیام قرآن»، جلد 9، صفحه 62 تا 71 مراجعه کنید.

  4. شوری، آیه 13.

  5. نحل، آیه 96.

  6. طارق، آیه 9.

  7. «عازب» از مادّه «عزوب» به معنی دورشدن گرفته شده است و «عازب» به معنی دور است.

  8. «اعوز» از مادّه «عوز» (بر وزن مرض) به معنی کمیاب و نایاب شدن چیزی به هنگام حاجت است.

  9. «صدید» به معنی آب جوشان و نیز به معنی چرک و خونی که از زخم خارج می شود آمده است.

  10. توبه، آیه 81.

  11. ق، آیه 30.

  12. حاقه، آیات 30 تا 32.

  13. ابراهیم، آیه 16.

  14. سند خطبه

:

در کتاب مصادر نهج البلاغه آمده است که قسمت اوّل این کلام را سلیم بن قیس که قبل از سیّد رضی می زیسته در کتاب خود نقل کرده، و بقیه آن به صورت پراکنده در کتاب غرر الحکم آمده است و از آن جا که در بعضی از تعبیرات با آن متفاوت است نشان می دهد از کتاب دیگری غیر از نهج البلاغه گرفته است، همچنین ابن ابی الحدید در شرح بعضی از جمله های این کلام می گوید: گروهی آن را طور دیگری نقل کرده اند و این نشان می دهد که او هم منبع دیگری در اختیار داشته است.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 264

).