[hadith]ثُمَّ إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ فَنَاءٍ وَ عَنَاءٍ وَ غِیَرٍ وَ عِبَرٍ؛ فَمِنَ الْفَنَاءِ أَنَّ الدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ لَا تُخْطِئُ سهَامُهُ وَ لَا تُؤْسَی جِرَاحُهُ، یَرْمِی الْحَیَّ بالْمَوْتِ وَ الصَّحِیحَ بالسَّقَمِ وَ النَّاجِیَ بالْعَطَب، آکِلٌ لَا یَشْبَعُ وَ شَارِبٌ لَا یَنْقَعُ؛ وَ مِنَ الْعَنَاءِ أَنَّ الْمَرْءَ یَجْمَعُ مَا لَا یَأْکُلُ وَ یَبْنِی مَا لَا یَسْکُنُ، ثُمَّ یَخْرُجُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی لَا مَالًا حَمَلَ وَ لَا بنَاءً نَقَلَ؛ وَ مِنْ غِیَرِهَا أَنَّکَ تَرَی الْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً وَ الْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً، لَیْسَ ذَلِکَ إِلَّا نَعِیماً زَلَّ وَ بُؤْساً نَزَلَ؛ وَ مِنْ عِبَرِهَا أَنَّ الْمَرْءَ یُشْرِفُ عَلَی أَمَلِهِ فَیَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ فَلَا أَمَلٌ یُدْرَکُ وَ لَا مُؤَمَّلٌ یُتْرَکُ. فَسُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَعَزَّ سُرُورَهَا وَ أَظْمَأَ رِیَّهَا وَ أَضْحَی فَیْئَهَا، لَا جَاءٍ یُرَدُّ وَ لَا مَاضٍ یَرْتَدُّ؛ فَسُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَقْرَبَ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ لِلَحَاقِهِ بهِ وَ أَبْعَدَ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ لِانْقِطَاعِهِ عَنْهُ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص: 105-98

دگرگونیها و عبرت ها:

از آن جا که عامل مهم بی تقوایی دنیاپرستی و خودباختگی در برابر زرق و برق جهان مادی است، امام (علیه السلام) به دنبال بحث تقوا سخن از بی اعتباری دنیا و ناپایداری و مصائب و رنج های آن می گوید، تا ریشه های بی تقوایی را بسوزاند، می فرماید : «سپس (آگاه باشید که) دنیا سرای فنا، مشقت، دگرگونی و عبرت است». (ثُمَّ إنَّ الدُّنْیَا دَارُ فَنَاء وَعَنَاء، وَغِیَر وَعِبَر).

به این ترتیب چهار ویژگی از ویژگی های دنیا را که تفکر در آن، انسان را به چهره واقعی دنیا آشنا می سازد، بر می شمرد و در عبارات بعد، به شرح یک یک آنها می پردازد و دقایق لطیفی درباره هر یک بیان می کند.

نخست به سراغ ویژگی فناپذیری دنیا می رود و می فرماید : «از نشانه های فنای دنیا این است که این جهان همچون، تیرانداز ماهری است که کمان را آماده ساخته و تیرهایش به خطا نمی رود، و مجروحانش بهبود نمی یابند !» (فَمِنَ الْفَنَاءِ أَنَّ الدَّهْرَ مُوتِرٌ(1) قَوْسَهُ، لاَ تُخْطِیءُ سهَامُهُ، وَلاَ تُؤْسَی(2) جِرَاحُهُ).

چرا که کسی را از مرگ و پیری و ناتوانی و بیماری و درد و رنج، خلاصی نیست، لذا امام (علیه السلام) در شرح این جمله، چنین می فرماید : «دنیا زندگان را هدف تیرهای مرگ، و تندرستان را هدف بیماری، و نجات یافتگان را هدف هلاکت قرار می دهد» (یَرْمِی الْحَیَّ بالْمَوْتِ، وَالصَّحِیحَ بالسَّقَمِ، وَالنَّاجِیَ بالْعَطَب(3)).

قدرتمندترین انسان ها سرانجام در دام مرگ گرفتار می شوند و قوی ترین تندرستان روزی به بستر بیماری می افتند و پیروزمندان، گرفتار شکست و ناتوانی می شوند، آری این طبیعت زندگی دنیاست و قانونی است که هیچ گونه استثنایی در آن راه ندارد و عجب این که همگان این را می دانند و می بینند، با این حال، دل به آن می بندند و بر آن تکیه می کنند و بدان مغرور می شوند.

سپس سخن خود را در توضیح فناپذیری دنیا با این جمله پایان می دهد : «دنیا خورنده ای است که هرگز از خوردن (انسان ها) سیر نمی شود و نوشنده ای است که (از نوشیدن خون بشر) هیچ گاه عطش او فرو نمی نشیند !» (آکِلٌ لاَ یَشْبَعُ، وَشَارِبٌ لاَ یَنْقَعُ(4)).

امام (علیه السلام) با اوصاف هشتگانه ای که برای دنیا بیان کرده، فناپذیری آن را به روشن ترین وجه نشان داده است که هر کس به راستی در آن بیندیشد فنای دنیا را با تمام وجودش، لمس می کند.

سپس امام (علیه السلام) به شرح و تفسیر عناء (درد و رنج) دنیا پرداخته می فرماید : «از درد و رنج دنیا این است که انسان اموالی را گردآوری می کند که هرگز نمی تواند آن را بخورد و مصرف کند، و بناهایی می سازد که هیچ گاه در آن ساکن نمی شود، سپس از این جهان به سوی خدا می رود در حالی که نه مالی با خود می برد و نه خانه ای را همراه خویش منتقل می سازد» (وَمِنَ الْعَنَاءِ أَنَّ الْمَرْءَ یَجْمَعُ مَا لاَ یَأْکُلُ وَیَبْنِی مَا لاَ یَسْکُنُ، ثُمَّ یَخْرُجُ إلَی اللهِ تَعَالَی لاَ مَالاً حَمَلَ، وَلاَ بنَاءً نَقَلَ).

آری بسیارند کسانی که ثروت فراوان می اندوزند ولی هرگز توفیق استفاده از آن جز به مقدار کم نمی یابند و فراوانند آنها که قصرها و کاخ ها برای خود می سازند و جز مدت کمی در آن ساکن نمی شوند و گاه حتی یک روز هم در آن سکونت اختیار نمی کنند و یا چنان که دیده ایم تنها مراسم مرگشان در آن خانه نو و پر زرق و برق برگزار می شود، سرانجام همه را می گذارند و می گذرند و تنها از مال دنیا یک کفن با خود می برند و گاه آن را نیز نمی برند و گاه لباسشان همان کفنشان است و خانه آنها همان قبرشان می شود.

در حدیث جالب و پرمعنایی که مرحوم «علامه مجلسی» از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نقل کرده چنین می خوانیم : «کَمْ مِنْ غَافِل یَنْسَجُ ثَوْباً لِیَلْبسَهُ وَإنَّما هُوَ کَفَنُهُ وَیَبْنی بَیْتاً لِیَسْکُنَهُ وَإنّما هُوَ مَوْضِعُ قَبْرهِ; چه بسیار غافلانی که لباسی می بافند که آن را بپوشند در حالی که کفن آنها می شود و خانه ای بنا می کنند که در آن ساکن شوند در حالی که قبر آنها خواهد شد»(5).

سپس در شرح و تفسیر سوّمین ویژگی دنیا چنین می فرماید : «از دگرگونی های آن، این است که آن کس که روزی مورد ترحم مردم بوده است روز دیگر مورد غبطه آنها واقع می شود، و آن کس که مورد غبطه بود، مورد ترحم قرار می گیرد و این نیست مگر به خاطر زوال سریع نعمت ها و نزول ناگهانی بلاها !» (وَمِنْ غِیَرِهَا أَنَّکَ تَرَی الْمَرحُومَ مَغْبُوطاً، وَالْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً; لَیْسَ ذلِکَ إلاَّ نَعِیماً زَلَّ(6)، وَبُؤْساً نَزَلَ).

نه تنها در صفحات تاریخ که در زندگی روزمره خود نیز بارها دیده ایم افرادی که در اوج قدرت بودند و بسیار کسان آرزو می کردند بخشی از قدرت آنها داشتند ولی ناگهان چنان سقوط کردند که همه بر آنها ترحم می نمودند و بالعکس افراد قابل ترحّمی را که هر کس وضع آنها را می دید به حال آنها تأسّف می خورد و گاه اشک می ریخت، به خاطر داریم که ناگهان به اوج قدرت صعود کردند و مورد غبطه و اعجاب همگان واقع شدند.

آری تنها «قارون» نبود که یک روز چنان نمایش قدرت و ثروتی داد که دل های ظاهربینان بنی اسرائیل را پر از حسرت و آرزو کرد که ای کاش ! به جای او بودند، اما فردای آن روز با یک زمین لرزه چنان شکافی در دل خاک پیدا شد که او و تمام گنجهایش را در دل خود جای داد و آرزوکنندگان دیروز را به شکر الهی واداشت که چه خوب شد که به جای او نبودند، آری ! تاریخ این گونه صحنه ها را بسیار به خود دیده است.

شبانگه به دل قصد تاراج داشت           سحر گه، نه تن سر، نه سر تاج داشت

به یک گردش چرخ نیلوفری            نه «نادر» به جای ماند، نی نادری

و در تفسیر چهارمین ویژگی دنیا یعنی عبرت انگیز بودن آن می فرماید : «از نشانه های عبرت انگیز بودن آن، این است که انسان در حالی که نزدیک است به آرزوهایش برسد ناگهان اجلش فرا می رسد و امیدش را قطع می کند، نه او به آرزو رسیده، و نه آنچه مورد آرزوی اوست باقی می ماند !» (وَمِنْ عِبَرِهَا أَنَّ المَرْءَ یُشْرِفُ عَلَی أَمَلِهِ فَیَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ. فَلاَ أَمَلٌ یُدْرَکُ، وَلاَ مُؤَمَّلٌ یُتْرَکُ).

آری ! گاهی انسان مقدمات زیادی برای رسیدن به مال و ثروت یا جاه و مقامی می چیند امّا در لحظات آخر که به گرفتن نتیجه نزدیک و نزدیک تر می شود، ناگهان داس مرگ خرمن عمر او را درو می کند و تمام نقشه های او نقش بر آب می شود حتی مال و مقامی که آرزوی آن را می کرد آن هم باقی و برقرار و جاویدان نمی ماند.

ودر پایان این سخنان با اظهار تعجّب از کسانی که فریفته چنین دنیای مملوّ از فنا و عناء وغیر و عبر می شوند می فرماید : «سبحان الله ! چه کمیاب است سرور و نشاط در این دنیا ؟ ! و چه تشنگی زاست سیراب شدنش ؟ ! و چه زود سایه هایش از میان می رود، نه آنچه قرار است رُخ دهد قابل پیشگیری است و نه آنچه گذشته است باز می گردد» (فَسُبْحَانَ اللهِ مَا أَعَزَّ سُرُورَهَا ! وَ أَظْمَأَ رِیَّهَا(7) ! وَأَضْحَی فَیْئَهَا ! لاَ جَاء یُرَدُّ، وَلاَ مَاض یَرْتَدُّ).

آری ! لحظات سرور و شادمانی بسیار زودگذر، همچون لحظات سیراب شدن از نعمتها و در سایه قدرتها آرمیدن است.

جمله «لاَ جَاء یُرَدُّ، وَلاَ مَاض یَرْتَدُّ» ممکن است اشاره به انسانها باشد که گروهی می آیند و هیچ کس قادر بر جلوگیری از آنها نیست و گروهی از این جهان می روند و کسی را توانایی بر بازگشت دادن آنها نمی باشد.

و نیز می تواند اشاره به حوادث روزگار اعم از نیک و بد باشد که هیچ کس توانایی بر جلوگیری از آنها را هنگامی که حتمی و قطعی باشند ندارد همان گونه که اموری که پشت می کند و دوران آن سپری می شود قابل بازگشت نیست. نه دوران کودکی در جوانی برمی گردد و نه دوران جوانی در پیری.

سپس با این جمله که تکمیل کننده جمله های سابق است این فراز را پایان می دهد می فرماید : «سبحان الله چقدر زندگان به مردگان نزدیکند، چون به زودی به آنها ملحق می شوند، و چه اندازه مردگان از زندگان دورند چرا که برای همیشه از آنها جدا شده اند» (فَسُبْحَانَ اللهِ، مَا أَقْرَبَ الْحَیَّ مِنَ المَیِّتِ لِلَحَاقِهِ بهِ، وَأَبْعَدَ المَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ لإنْقِطَاعِهِ عَنْهُ).

آری ! فاصله مرگ و حیات به اندازه ای نزدیک است که در حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می خوانیم که می فرماید : «وَالَّذی نَفْسُ مُحَمَّد بیَده مَا طَرَفَتْ عَیْنایَ إلاَّ ظَنَنْتُ اَنَّ سَفْرَیَّ لاَ یَلْتَقیانِ حَتَّی یَقْبضَ اللهُ روُحِی وَلاَ رَفَعْتُ طَرْفی وَظَننْتُ اَنّی خَافِضُه حَتّی اُقْبَضَ وَلاَ تَلقَّمْتُ لُقْمَةً إلاّ ظَنَنْتُ اَنّی لاَ اُسیْفُها حَتّی اُعَضَّ بها مِنَ الْمَوْتِ(8); سوگند به کسی که جان محمّد در دست قدرت اوست هرگز پلک های چشم من به هم نخورد مگر این که فکر می کردم ممکن است پیش از آن که آنها به روی هم آیند خداوند جان مرا بگیرد و هرگز چشم را نگشودم مگر این که فکر می کردم ممکن است پیش از آن که آن را بر هم نهم قبض روح شوم و هرگز لقمه ای را فرو نبردم مگر این که فکر می کردم ممکن است گلوگیرم شود و مرا به مرگ بکشاند».

کسانی که به ساختمان بدن انسان آگاهند به خوبی می دانند که تا چه اندازه این فاصله نزدیک است، کافی است مقدار کمی از خون به صورت لخته درآید و راه رگهای قلب یا مغز را بگیرد و به زندگی انسان در یک لحظه پایان دهد. کافی است لقمه غذایی که انسان می خورد، بر اثر پدیدآمدن اختلال کوچکی در گلو به جای این که سرازیر به سوی معده شود در راه دستگاه تنفس قرارگیرد و انسان را خفه کند. کافی است که یک شوک به انسان وارد شود و قلب او برای همیشه بایستد.

در حوادث بیرون کافی است که زمین مختصر تکانی بخورد و در یک لحظه یک شهر آباد زیرورو شود یا طوفان و گردباد و سیلاب در چند دقیقه همه چیز را در کام خود فرو برد یا صاعقه ای از آسمان فرود آید و فرد یا گروهی را مبدل به خاکستر کند.

در حوادث روزمره زندگانی ماشینی امروز، نیز تصادفات، سقوط هواپیماها، آتش سوزی ها وانفجارها اموری غیر قابل اجتناب هستند همان اموری که در یک لحظه ممکن است زندگانی هایی را برای همیشه برچیند. آری ! فاصله زندگی و مرگ بسیار کم است. ولی از سویی دیگر فاصله مرگ و زندگی بسیار زیاد است. اگر تمام اطبای جهان جمع شوند و تمام وسایل پزشکی را آماده سازند، مردگان به حیات برنمی گردند همان گونه که نوزادان به شکم مادر باز نمی گردند و میوه هایی که از شاخه درختان جدا شده به آن متصل نخواهد شد. یکی آن قدر نزدیک و دیگری آن قدر دور !

این سخن را با حدیثی که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است پایان می دهیم فرمود : «ثَلاَثَةُ أشْیَاء لاَ یَنْبَغِی لِلْعاقِلِ اَنْ یَنْسَاهُنَّ عَلَی کُلِّ حال، فَنَاءُ الدُّنْیا وَتَصَرُّفُ اْلاَحْوالِ وَالآفَاتُ الَّتی لاَ اَمَانَ لَها; سه چیز است که سزاوار است هیچ انسان عاقلی آن را فراموش نکند : فنای دنیا، و تغییر و دگرگونی حالات، و آفاتی که بی امان دامان انسان را می گیرد»(9).


پی نوشت:

  1. «موتر» از مادّه «وتر» (بر وزن خبر) به معنی زه کمان گرفته شده است و موتر به معنی کسی است که کمان خودرا زه کرده و برای تیراندازی آماده ساخته است. (توجه داشته باشید که کمان از دو قسمت تشکیل می یابد قسمت اوّل قوس فنرمانندی که به همین نام قوس نامیده می شد و قسمت دوّم «زه» که معمولاً از روده حیوانات درست می شد و به صورت طناب باریک و محکمی بود و دو سر قوس را به هم پیوند می داد. هنگامی که ته تیر را روی زه می گذاشتند و آن را می کشیدند قوس کمی جمع می شد و هنگامی که رها می کردند به جلو پرتاب می گشت).

  2. «تؤسی» از مادّه «اَسو» (بر وزن اسب) به معنی مداوا کردن و درمان زخم است.

  3. «عطب» به معنی هلاکت است.

  4. «ینقع» از مادّه «نقع» (بر وزن نفع) به معنی سیراب کردن و سیراب شدن است.

  5. بحار الانوار، جلد 6، صفحه 132.

  6. «زلّ» از مادّه «زلّ» (بر وزن حلّ) به معنی لغزیدن و سقوط کردن یا سریع گذشتن است.

  7. «ریّ» به معنی سیراب شدن است.

  8. بحار الانوار، جلد 70، صفحه 166.

  9. بحار الانوار، جلد 75، صفحه 238.