[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و فیها مواعظٌ للناس:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بالشُّکْرِ، نَحْمَدُهُ عَلَی آلَائِهِ کَمَا نَحْمَدُهُ عَلَی بَلَائِهِ، وَ نَسْتَعِینُهُ عَلَی هَذهِ النُّفُوس الْبطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بهِ السِّرَاعِ إِلَی مَا نُهِیَتْ عَنْهُ، وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بهِ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُ کِتَابُهُ، عِلْمٌ غَیْرُ قَاصِرٍ وَ کِتَابٌ غَیْرُ مُغَادرٍ. وَ نُؤْمِنُ بهِ إِیمَانَ مَنْ عَایَنَ الْغُیُوبَ وَ وَقَفَ عَلَی الْمَوْعُود، إِیمَاناً نَفَی إِخْلَاصُهُ الشِّرْکَ وَ یَقِینُهُ الشَّکَّ. وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، شَهَادَتَیْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ، لَا یَخِفُّ مِیزَانٌ تُوضَعَانِ فِیهِ وَ لَا یَثْقُلُ مِیزَانٌ تُرْفَعَانِ [مِنْهُ] عَنْهُ.[/hadith]
در این خطبه لطایف و نکاتی است:
1- امام (ع) به دو اعتبار خطبه را با حمد و سپاس خداوند آغاز فرموده است:
اوّل- این که حمد و سپاس سپاسگزاران را با افاضه نعمت از جانب پروردگار به آنها، پیوند داده، چنان که حقّ تعالی فرموده است: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ ...»، برای این که بندگان خدا با سپاس و شکر نعمتهای پروردگار، شایستگی می یابند که خداوند بخششهای خود را به آنها افزایش دهد.
دوّم- نعمتهایی را که خداوند به بندگان می بخشد، به اعتراف بندگان که آن نیز از جانب حق تعالی به اعماق دلهای آنان افاضه می شود ارتباط داده است. و چون پیش از این دانسته ایم که حقیقت شکر همان اعتراف به نعمت است، در این صورت معنای ارتباط نعمت با شکر برای ما آشکار می شود، امّا شکر و توفیق ادای آن، خود نعمتهای دیگری است، که ما در شرح خطبه اوّل به آنها اشاره کرده ایم، ضمنا در این جا احتمال می رود که مراد، شکر باری تعالی نسبت به بندگان شکر گزارش باشد، چنان که فرموده است: «فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ» یعنی: خداوند شکر گزار و آگاه است. در این صورت پیداست که اتّصال نعمت به شکر، در چه درجه ای از تفضّل و جود و بخشش قرار دارد، زیرا آنچه میان مردم، متعارف و معمول می باشد این است که شکر از جانب کسی به عمل می آید که به او احسان شده است، اما شکر از جانب احسان کننده خود احسانی دیگر و بخششی والاتر است.
2- این که امام (ع) خداوند را در برابر نعمت و بلا یکسان ستایش می کند، برای این است که لزوم آن را گوشزد فرماید، زیرا نعمت گاهی بلاست چنان که خداوند متعال فرموده است: «وَ نَبْلُوکُمْ بالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً» و نیز گاهی بلا نعمت است، زیرا موجب استحقاق ثواب آخرت می شود، و آنچه سبب نعمت شود نیز نعمت خواهد بود از این رو همان گونه که شکر نعمت واجب است شکر بر بلا نیز واجب می باشد، و همه نعمتهای اوست.
3- امام (ع) گوشزد می فرماید که برای تربیت و تهذیب نفس و رام کردن آن، استعانت و یاری جستن از خداوند ضروری است، زیرا نفس انسان نسبت به انجام دادن اوامر إلهی در مقایسه با وظایف دیگری که دارد، سست و کند و دیر کوش است، و لازم است که انسان در مقابل این طبیعت، مقاومت و ایستادگی کند، همچنین برای ارتکاب گناه، سریع و شتابکار است، زیرا گناه مقتضای طبع اوست.
4- امام (ع) تذکار می دهد، که درخواست آمرزش از خداوند برای هر گناه کوچک و بزرگ واجب است همان گناهانی که علم خداوند به آنها احاطه دارد و بر همه آنها آگاه است، و در کتاب روشن او و لوح محفوظ شمرده و ثبت شده است، علمی که همه چیز را فرا گرفته، و کتابی که هیچ چیزی را ترک نکرده است.
5- دلیل این که امام (ع) ایمان کسی را که نادیده ها را دیده و به آنچه وعده داده شده آگاه گردیده، مورد مثال و اختصاص قرار داده، این است که آگاهی به آنچه خداوند به پرهیزگاران وعده داده است، با دیده کشف و شهود، قویترین درجات ایمان است، زیرا ایمان برخی از مردم، تقلیدی است، و ایمان بعضی متّکی به دلیل و برهان است که این نوع ایمان را علم الیقین گویند، لیکن نیرومندترین ایمان، آن است که مستند به مکاشفه و مشاهده باشد، که عین الیقین گفته می شود، و این همان ایمان ناب به خداوند است که متضمّن اخلاص و نفی شریک از اوست، و چون با یقین همراه است و دارنده این مرتبه از ایمان معتقد است که امر این است و جز این نیست، مستلزم نفی هر گونه شکّ
و ریب نیز می باشد، و می دانیم که علی (ع) خود اهل این مرتبه از ایمان بوده است.
6- این که ذکر شهادتین یا اقرار به وحدانیّت خداوند و نبوّت پیامبر (ص) گفتار و عمل را بالا می برد به سبب این است که اخلاص در شهادتین اصل و پایه قبول کلیّه اقوال و اعمال شایسته است و هیچ قول و عملی بدون این که متّکی به این اصل باشد به آسمان بالا نمی رود و نزد خداوند مقبول نیست، و گفتار امام (ع) که فرموده است:
شهادتین در هر ترازویی گذاشته شود، کفّه اش سبک نیست، و از هر ترازویی برداشته شود کفّه آن سنگین نیست، اشاره به همین معنا دارد. ما پیش از این در باره وزن و سنجش اعمال سخن گفته ایم، و به خواست خداوند پس از این نیز سخنانی خواهیم داشت.