[hadith]فَاعْلَمُوا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ بأَنَّکُمْ تَارِکُوهَا وَ ظَاعِنُونَ عَنْهَا، وَ اتَّعِظُوا فِیهَا بالَّذینَ قَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً، حُمِلُوا إِلَی قُبُورِهِمْ فَلَا یُدْعَوْنَ رُکْبَاناً، وَ أُنْزلُوا الْأَجْدَاثَ فَلَا یُدْعَوْنَ ضِیفَاناً، وَ جُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِیحِ أَجْنَانٌ وَ مِنَ التُّرَاب أَکْفَانٌ وَ مِنَ الرُّفَاتِ جِیرَانٌ، فَهُمْ جِیرَةٌ لَا یُجِیبُونَ دَاعِیاً وَ لَا یَمْنَعُونَ ضَیْماً وَ لَا یُبَالُونَ مَنْدَبَةً، إِنْ جِیدُوا لَمْ یَفْرَحُوا وَ إِنْ قُحِطُوا لَمْ یَقْنَطُوا، جَمِیعٌ وَ هُمْ آحَادٌ وَ جِیرَةٌ وَ هُمْ أَبْعَادٌ، مُتَدَانُونَ لَا یَتَزَاوَرُونَ وَ قَرِیبُونَ لَا یَتَقَارَبُونَ، حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ وَ جُهَلَاءُ قَدْ مَاتَتْ أَحْقَادُهُمْ، لَا یُخْشَی فَجْعُهُمْ وَ لَا یُرْجَی دَفْعُهُمْ، اسْتَبْدَلُوا بظَهْرِ الْأَرْضِ بَطْناً وَ بالسَّعَةِ ضِیقاً وَ بالْأَهْلِ غُرْبَةً وَ بالنُّورِ ظُلْمَةً، فَجَاءُوهَا کَمَا فَارَقُوهَا حُفَاةً عُرَاةً، قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بأَعْمَالِهِمْ إِلَی الْحَیَاةِ الدَّائِمَةِ وَ الدَّارِ الْبَاقِیَةِ، کَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی: «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِین‏».[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 3، صفحة 155

  • امام (ع) پس از آن به مردم دستور می دهد، بر طبق یقین و آگاهی که بر ترک و جدایی دنیا دارند، عمل کنند، زیرا آنچه باعث کار نکردن برای آخرت می شود، اشتغال به دنیا و سرگرم شدن به آن است، لیکن کسی که داناست به این که جدائی از دنیا حتمی است و می داند چه عذابهای دردناکی برای آنهایی که کار آخرت را نکرده اند، آماده شده است توجّه به این حقیقت او را از دنیا روگردان و به کار و کوشش در جهت تحصیل ثوابهای اخروی وا می دارد.

سپس امام (ع) برای مزید تنبّه آنها اوضاع گذشتگان را یادآوری می فرماید که چگونه پس از رفتن از دنیا احوال آنها دگرگون گشته، و آنچه را مایه انس و الفت زندگان، و از عادات و لوازم استراحت آنان بوده از دست داده اند، زیرا از جمله عادات و رسوم آنها بوده که اگر سوار می شدند، آنها را راکبان (سوارگان) می گفتند، و اگر در جایی فرود می آمدند آنها را ضیفان (میهمانان) می نامیدند، و اگر همسایه کسی می شدند دعوت او را اجابت و از وی دفع ستم می کردند و اگر باران برای آنها می آمد شادمان می شدند، و اگر دچار خشکسالی می شدند نومید می گشتند، همچنین اگر نزدیک و خویشاوند بودند به دیدار یکدیگر می شتافتند، و در برابر کینه توزیها بردباری می کردند، و در مقابل حسد ورزیها ناآگاهی نشان می دادند، هم می ترسیدند و هم امیدوار بودند، امّا سرانجام همه این صفات از آنها گرفته شده و به آنچه ضدّ این صفات است شناخته شده اند. 

  • «فجاءوها کما فارقوها»، 

یعنی: روزی که به دنیا آمدند و در آن زندگی را شروع کردند، با روزی که از آن بیرون رفتند، و از آن جدا شدند با یکدیگر شباهت دارد، از جمله وجوه شباهت این آغاز و انجام، لختی و پا برهنگی انسان در این دو موقع است، و این خود کنایه بر نفرت و انزجار از دنیاست. و امام (ع) در تأیید این گفتار، به آیه کریمه (کما بدأنا...) که در خطبه ذکر شده استشهاد فرموده است.

جمله «قد ظعنوا عنها» از نظر نحوی حال و محلّا منصوب است، همچنان که حفاة و عراة بنا بر این که حالند منصوب می باشند و عامل در آنها جمله «فارقوها» ست، و حفاة و عراة که حالند بعد از جمله فجاءوها در تقدیرند، امام وبریّ رحمة اللّه علیه گفته است: فراق انسان ها از دنیا هنگامی است که از آن آفریده شدند، و آمدن آنها به دنیا زمانی است که به خاک سپرده شدند، زیرا خداوند متعال فرموده است: «هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ...».

به نظر می آید آنچه ایشان را به این تأویل برانگیخته این است که اگر مراد از آمدن به دنیا تولّد در این جهان باشد، در این صورت آمدن مشبّه، و جدا شدن مشبّه به خواهد بود و این خلاف فرض است، زیرا مقصود، تشبیه زمان رفتن انسان، به زمان تولّد اوست، که در این صورت رفتن او از دنیا مشبّه و آمدنش به این جهان مشبّه به است، لیکن باید دانست که اگر میان دو چیز، واقعا مشابهت وجود داشته باشد، می توانیم یکی از آن دو را اصل، و دیگری را فرع، و یا میان آن دو مساوات، برقرار کنیم بی آن که اصل و فرعی در نظر بگیریم، بنا بر این تشبیهی که در جمله فجاءوها کما فارقوها می باشد، اگر بر وجه دوّم که مساوات است حمل شود سزاوارتر است تا این که به چنین تأویل دور و دشواری که ذکر کرده است، بپردازیم، ضمنا توجّه شود که حرف «من» در آیه شریفه «هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ...» برای بیان جنس است، و آیه دلالت بر مفارقت و انفعال ندارد. و توفیق از خداست.