[hadith]فَاعْلَمُوا وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ بأَنَّکُمْ تَارِکُوهَا وَ ظَاعِنُونَ عَنْهَا، وَ اتَّعِظُوا فِیهَا بالَّذینَ قَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً، حُمِلُوا إِلَی قُبُورِهِمْ فَلَا یُدْعَوْنَ رُکْبَاناً، وَ أُنْزلُوا الْأَجْدَاثَ فَلَا یُدْعَوْنَ ضِیفَاناً، وَ جُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِیحِ أَجْنَانٌ وَ مِنَ التُّرَاب أَکْفَانٌ وَ مِنَ الرُّفَاتِ جِیرَانٌ، فَهُمْ جِیرَةٌ لَا یُجِیبُونَ دَاعِیاً وَ لَا یَمْنَعُونَ ضَیْماً وَ لَا یُبَالُونَ مَنْدَبَةً، إِنْ جِیدُوا لَمْ یَفْرَحُوا وَ إِنْ قُحِطُوا لَمْ یَقْنَطُوا، جَمِیعٌ وَ هُمْ آحَادٌ وَ جِیرَةٌ وَ هُمْ أَبْعَادٌ، مُتَدَانُونَ لَا یَتَزَاوَرُونَ وَ قَرِیبُونَ لَا یَتَقَارَبُونَ، حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ وَ جُهَلَاءُ قَدْ مَاتَتْ أَحْقَادُهُمْ، لَا یُخْشَی فَجْعُهُمْ وَ لَا یُرْجَی دَفْعُهُمْ، اسْتَبْدَلُوا بظَهْرِ الْأَرْضِ بَطْناً وَ بالسَّعَةِ ضِیقاً وَ بالْأَهْلِ غُرْبَةً وَ بالنُّورِ ظُلْمَةً، فَجَاءُوهَا کَمَا فَارَقُوهَا حُفَاةً عُرَاةً، قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بأَعْمَالِهِمْ إِلَی الْحَیَاةِ الدَّائِمَةِ وَ الدَّارِ الْبَاقِیَةِ، کَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی: «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِین‏».[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص: 56-46

 

سری به وادی خاموشان بزنید!

امام (علیه السلام) در این بخش از این خطبه بیدارگر که آخرین بخش خطبه است بار دیگر یاران خود را مخاطب ساخته و آخرین اندرزها را درباره بی وفایی دنیا و سرنوشت انسانها در آن، بیان می کند، می فرماید: «بدانید! ـ و به یقین می دانید ـ که سرانجام همگی دنیا را ترک می گویید و از آن کوچ می کنید» (فَاعْلَمُوا ـ وَاَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ـ بأَنَّکُمْ تارِکُوها وَظاعِنُونَ(1) عَنْها).

آری!« (کُلُّ نَفْس ذائِقَةُ الْمَوْتِ)، هر انسانی طعم مرگ را می چشد»(2) وَ (کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان وَیَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَاَلاِْکْرامِ); «تمام آنها که روی زمین زندگی می کنند سرانجام فانی می شوند و جز ذات پاک خدا باقی نمی ماند»(3) و در هر چیز، انسان شک کند در مرگ، جای شکّ و تردید نیست: (وَاْعْبُدْ رَبَّکَ حَتّی یَأْتِیَکَ الْیَقِیْنُ)(4)».

و در ادامه سخن می افزاید: «از کسانی که (پیش از شما در دنیا بودند و) می گفتند: «چه کسی از ما نیرومندتر است» پند گیرید، (آری) آنها را به سوی قبرشان بردند در حالی که اختیاری از خود نداشتند و در درون قبرهایشان وارد ساختند در حالی که مهمان نبودند» (وَاتَّعِظُوا فِیها بالَّذیْنَ قالوُا: (مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوِّةً)(5)، حُمِلُوا إِلَی قُبُورِهِمْ فَلا یُدْعَوْنَ رُکْباناً(6)، وَأُنْزلوُا الاَْجْداثَ(7) فَلا یُدْعَوْنَ ضَیْفاناً).

این سخن اشاره به آیه 15 سوره «فصّلت» است که می فرماید: «(فَاَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الاَْرْضِ بغَیْرِ الْحَقِّ وَقالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنّا قُوَّةً); قوم عاد به ناحق در زمین تکبّر ورزیدند و گفتند: چه کسی از ما نیرومندتر است؟» (زیرا آنها دارای جثّه های قوی و پولادین و خانه و کاخها در دل کوهها بودند و همین آنها را سخت مغرور کرده بود ولی به هنگامی که فرمان عذاب صادر شد تندبادهای سخت، جثّه های آنها را مانند پرِ کاه با خود برد و به هر سو پراکنده کرد).

این که می فرماید: «به آنها راکب نمی گویند»، به خاطر این است که آنها را بی اختیار بر دوشها می برند، و این که می فرماید: «در قبر به آنها مهمان گفته نمی شود»، به خاطر آن است مهمان کسی است که با میل و اراده خود به جایی که از او پذیرایی می کنند وارد شود.

شبیه همین معنا را امام در خطبه 188 فرموده: «حُمِلُوا إلی قُبوُرِهِمْ غَیْرَ راکِبیْنَ وَاُنْزلوُا فِیْها غَیْرَ نازلِیْنَ».

و در ادامه این سخن می فرماید: «در دل سنگهای گسترده خانه های قبر برای آنان ساخته شد و از خاک کفنهایی و از استخوانهای پوسیده همسایگانی داشتند!» (وَجُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِیْحِ(8) اَجْنانٌ(9)، وِمِنَ التُّراب اَکْفانٌ وَمِنَ الرُّفاتِ(10) جِیْرانٌ).

اشاره به این که، خانه قبر نه بنایی دارد نه سقف و ستونی و نه درها و پنجره ها، بلکه چیزی جز یک مشت سنگ و خاک گسترده نیست، وتعبیر به کفن در مورد خاکها به خاطر آن است که همچون کفن بدن را می پوشاند، به علاوه کفن موقّتی است و به زودی می پوسد، آنچه به صورت کفن در دراز مدّت باقی می ماند همان خاکهاست.

جالب این که: امام در ادامه بحث به شرح حال این همسایگان یعنی استخوانهای پوسیده می پردازد و با تعبیرات بسیار ظریف و آموزنده ای آن را توضیح می دهد.

می فرماید: «آنها همسایگانی هستند که هیچ صدایی را پاسخ نمی گویند و در برابر هجوم ستمگران کمکی برای نجات همسایه خود نمی کنند; و به گریه ها اعتنا ندارند!» (فَهُمْ جِیْرَةٌ لا یُجِیْبُونَ داعِیاً وَلا یَمْنَعُونَ ضَیْماً(11) وَلا یُبالُونَ مَنْدَبَةً(12)).

اضافه بر این چنان نسبت به همه چیز بی تفاوتند که «نه از بارش باران خوشحال می شوند، نه از قحطی مأیوس و ناراحت، همه گرد هم اند ولی تنهایند; همسایگان نزدیکند ولی از هم دورند، در کنار هم اند ولی هیچ گاه به دیدار هم نمی روند; نزدیکند، اما با هم تماس نمی گیرند» (إنْ جِیْدُوا(13) لَمْ یَفْرَحُوا وَاِنْ قُحِطُوا لَمْ یَقْنَطُوا جَمِیْعٌ وَهُمْ آحادٌ، وَجِیْرَةٌ(14) وَهُمْ اَبْعادٌ، مُتَدانُونَ لا یَتَزاوَرُونَ، وَقَرِیْبُونَ لا یَتَقارَبوُنَ).

به راستی وضع آنها عبرت انگیز است، همه چیز آنها با مردم دنیا متفاوت است; تا دیروز با هم بودند و به کمک هم بر می خاستند و به استقبال سالهای پر نعمت می رفتند و از خشکسالی در وحشت بودند و از راه های دور و نزدیک به دیدار هم می شتافتند ولی امروز خبری نیست. در کنار هم اند اما کمترین خبری از یکدیگر ندارند، قبرهای آنها به هم چسبیده، اما گویی فاصله ها از مشرق تا به مغرب است. آنها که در عذاب برزخی هستند اگر شب و روز ناله و فریاد سر دهند، همسایه دیوار به دیوارشان، نه ناله آنها را می شنود و نه در صورت شنیدن، کمکی از او برخاسته است.

در همین زمینه اشعاری که امام سجاد (علیه السلام) به هنگام گریه زمزمه می کردند، جلب توجه می کند که در واقع شرحی برای کلام مولاست آن جا که می فرماید:

وَاَضْحَوا رَمِیْماً فِی التُّراب وَاَقْفَرَتْ        مَجالِسُ مِنْهُمْ عُطِّلَتْ وَمَقاصِرُ

وَحَلّوُا بدار لا تَزاوُرَ بَیْنَهُمْ         وَأَنّی لِسُکّانِ الْقُبُورِ تَزاوُرٌ

فَما اَنْ تَری إلاّ جُثیً قَدْ تَوَوْا         بها مُسَنَّمَةً تَسفی عَلَیْهِ اْلاَعاصِرُ

«آنها در دل خاک به صورت استخوان های پوسیده ای درآمدند و مجالس و قصرهای آنها خالی و بی صاحب ماند.

و در خانه ای فرود آمدند که هیچ دیداری در میان ساکنان آنان نیست مگر صاحبان قبرها می توانند از یکدیگر دیدار کنند.

آری در آن جا چیزی جز بدن های بی جانی که در قبر جای گرفته اند دیده نمی شود همان قبرهای خاموش و برجسته ای که پیوسته بادها بر آن می وزد»(15).

در ادامه این سخن در جمله های تکان دهنده دیگری می فرماید: «آنها عاقلانی هستند که دشمنی ها از دل آنان رخت بربسته، وبی خبرانی هستند که آتش کینه در دل آنها فرو مرده، نه از زیان آنها ترسی است و نه به دفاع آنها امیدی، برون زمین را به درون آن تبدیل کرده اند و خانه تنگ و تاریک را به جای خانه های وسیع، غربت را به جای دیدار اهل و عیال و ظلمت را به جای نور پذیرفته اند» (حُلَماءُ قَدْ ذَهَبَتْ اَضْغانُهُمْ وَجُهَلاءُ قَدْ ماتَتْ اَحْقَادُهُمْ. لا یُخْشَی فَجْعُهُمْ وَلا یُرْجَی دَفْعُهُمْ إسْتَبْدَلُوا بظَهْرِ الاَْرْضِ بَطْناً، وَبالسَّعَةِ ضِیْقاً، وَبالاْهْلِ غُرْبَةً وَبالنُّورِ ظُلْمَةً).

عجب این که در یک جمله، آنها را به عنوان عاقلان توصیف می کند و در جمله بعد به عنوان جاهلان، در واقع، جثّه های بی جانی هستند که نه عالمند و نه جاهل; بلکه وضع حال آنها در یکجا شباهت به عاقلان دارد، چرا که عداوتی در میان آنها نیست و در جای دیگر به جاهلان بی خبری شباهت دارد که آتش حسد در آنها فرو مرده است; همه چیز آنها در یک لحظه دگرگون شده، از روی زمین به درون زمین خزیده اند; خانه وسیع و نورانی و پر از اهل و عیال را به گور تنگ و تاریک و ظلمانی، و خاموش و تنها مبدّل ساخته اند.

و در پایان این سخن می فرماید: «آنها (انسانها) به سوی زمین باز می گردند همان گونه که در آغاز از زمین جدا شدند این در حالی است که همگی پا برهنه و عریانند!» (فَجاءؤُوها کَما فَارَقُوها حُفاةً عُراةً)(16).

این سخن اشاره به همان چیزی است که قرآن مجید بیان فرموده که: «(مِنْها خَلَقْناکُمْ وَفِیْها نُعِیْدُکُمْ وَمِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً اُخْرَی); ما شما را از زمین آفریدیم و به زمین باز می گردانیم و بار دیگر شما را از آن (در قیامت)  بیرون می آوریم»(17).

آری! همان گونه که آدم هنگامی که از خاک آفریده شد همچنین فرزندان او به هنگام تولّد پا برهنه و عریانند به هنگام بازگشت به زمین نیز چنین خواهند بود و اگر کفنی با خود می برند این کفن، کفش و لباسی محسوب نمی شود به علاوه به زودی می پوسد و از میان می رود و سرانجام انسان با تمام اموالی که گرد آورده و کاخها و باغها و مرکبها و زینتها و امکانات دیگر، وداع می گوید و تهی دست و عریان و پا برهنه در گودال تنگ و تاریکی که نامش قبر است می خزد. تنها چیزی که با خود می برد اعمال اوست که گاه بزرگترین بلای جان او می شود همان گونه که امام (علیه السلام) می فرماید: «آنها از روی زمین با اعمال خویش به سوی حیات ابدی و سرای جاودانی کوچ کردند» آن گونه که خداوند متعال می فرماید: «همان طوری که آفرینش را آغاز کردیم آن را باز می گردانیم، این وعده ای است قطعی که به یقین آن را انجام می دهیم!»(18) (قَدْ ظَعَنوُا عَنْها بأَعْمالِهِمْ إلی الْحَیاةِ الدَّائمَةِ والدَّارِ الْباقِیَةِ، کَمَا قالَ سُبْحانَهُ وَتَعَالَی: (کَما بَدَاْنا أَوَّلَ خَلْق نُّعِیْدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِیْنَ).

در حقیقت امام (علیه السلام) در پایان این خطبه به دو نکته اشاره می کند: یکی به مسأله بازگشت انسان به زمین همان گونه که از زمین آفریده شد، و دیگر به مسأله حیات نوین در قیامت، آن گونه که حیات نخستین به او عنایت فرمود، و برای این که هیچ شک و تردیدی باقی نماند می فرماید: «آن کس که حیات نخستین داد و انسان را از خاک آفرید بار دیگر او را از خاک مبعوث می کند و حیات جاویدان به او می بخشد و او می ماند و پاداش و کیفر اعمالش.


نکته ها:

1 ـ راههای ستیز با دنیاپرستی

از آن جا که «حبّ دنیا» سرچشمه همه یا غالب گناهان است، و از آن جا که «دنیاپرستی» و فریفته زرق و برق دنیای مادی شدن، انسان را از خدا و روز رستاخیز غافل می کند و این غفلت عامل مهمّ دیگری برای فرو غلطیدن در بستر گناه است و از آن جا که مخصوصاً در عصر امام امیرمؤمنان علی (علیه السلام) فراوانی و مال و ثروت به خاطر پیشرفت سریع اسلام و غنائم جنگی و غیر آن، توجّه گروه عظیمی از مسلمین به دنیا زیاد شده بود که یک نمونه آن فساد عظیم مالی عصر «عثمان» بود، امام (علیه السلام) در جای جای خطبه های «نهج البلاغه» داد سخن را در نکوهش دنیای غافل کننده و گناه آلود، می دهد وبا بیانی صریح و گویا و تکان دهنده که بالاتر از آن تصوّر نمی شود، به نکوهش شدید دنیا می پردازد، مخصوصاً در خطبه بالا که گویی آنچه را قرآن در مذّمت دنیا دارد امام (علیه السلام) همه را در این خطبه گردآوری فرموده و معجونی ساخته که هر غافلی را بیدار و هر مستی را هشیار می کند.

امام (علیه السلام) برای بیان این مقصود از طرق مختلفی، این موضوع را دنبال فرمود:

1 ـ «نخست» از «بی وفایی وناپایداری دنیا» سخن می گوید که چگونه همه را به خود مشغول می کند، ناگهان آنها را رها کرده و در کام بدبختی ها فرو می برد.

2 ـ گاه از «دگرگونی سریع دنیا» سخن می گوید که یک شَبه قدرتها جا به جا می شوند و پیروزیها به شکست، می انجامد، سلامتی جای خود را به بیماری و غنا و ثروت، جای خود را به فقر و بدبختی می دهد.

3 ـ گاه از آمیخته بودن همه این مواهب به درد و رنجها، نوشها با نیشها و گلها در کنار خارها و گنجها در کنار افعی ها، خبر می دهد، تا کسی دل بر آن نبندد و دورنمای دل انگیزش او را نفریبد.

4 ـ گاه دست یاران خود را گرفته و نمونه عینی این بی وفایی و ناپایداری وبی اعتباری را بر جای جای تاریخ بشر را، به آنها نشان می دهد و می فرماید: ببینید دنیا بر سر کسانی که از شما قدرتمندتر و ثروتمندتر و دارای جمعیّتهائی فزونتر و لشکریانی انبوه تر بودند چه آورد، تا چه کند با تو دگر روزگار.

5 ـ گاه همچون نقّاشی چیره دست، قلم به دست گرفته و حالات هول انگیز انسان را در آستانه مرگ و جدایی از دوستان و بستگان، اموال و ثروتها و مقامات مورد علاقه اش، در یک تابلوی گویا، ترسیم می کند و در برابر دیدگان آنها می گذارد تا همه چیز را با چشم خود ببینند و عبرت بگیرند.

6 ـ گاه ترسیم گویای دیگری از قبرهای تنگ و تاریک، که آخرین منزلگاه هستی دنیا، این است، از تنهایی انسان، همسایگان خاموش، که هرگز به دیدار هم نمی آیند و از یکدیگر خبر نمی گیرند و جدایی از زن و فرزند، برهنگی و درماندگی انسان، نشان می دهد.

و جالب این که: در تمام این مباحث در سایه آیات قرآن حرکت می کند، گاه صریحاً به آیات اشاره می فرماید، و گاه تعبیراتی است برگرفته از آیات قرآن، و این امر، نورانیّت و روحانیّت و جاذبه بیشتری به کلام امام (علیه السلام) می دهد و تأثیر آن را فزونتر می سازد.

ای کاش! دنیاپرستانِ مغرور، و فریفته شدگان این دارِ تزویر و غرور، حدّ اقل برای یک بار در عمرشان، این خطبه بیدار کننده را می خواندند و در جمله؟ جمله آن تأمّل و دقّت می کردند و چه خوب است همه ما گهگاه، به سراغ این خطبه و مانند آن در «نهج البلاغه» بیاییم و از آن شناخت بیشتری درباره دنیا و روح تازه ای برای اطاعت فرمان حق و پرهیز از گناه پیدا کنیم.

بسیاری از سخن پردازان و شعرای ما نیز در سایه این آیات و روایات حرکت کرده و اشعار نغز و هشداردهنده ای سروده اند، از جمله شاعر توانا و بی نظیر «حافظ شیرازی» در باره سرعت زوال نعمتها می گوید:

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم        جرس، فریاد می دارد که بربندید محملها 

ونیز درباره بی وفایی دنیا چنین می سراید:

برو از خانه گردون به در، و نان مطلب         کاین سیه کاسه، در آخر بکشد مهمان را 

هرکه را خوابگه آخر به دو مشتی خاک است         گو چه حاجت که به افلاکِ کشی ایوان را

ونیز درباره آمیخته بودن راحتی ها با درد و رنجها می گوید :

که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست؟         که نه در آخر صحبت، به ندامت برخاست؟

و سرانجام درباره دگرگونیهای سریع و ناگهانی دنیا چنین می سراید:

بیدار شوای دیده که ایمن نتوان بود         زین سیل دمادم که دراین منزل خواب است 

سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم دست         از سرِآبی که جهان جمله سراب است 


2 ـ پاسخ به یک سؤال

هنگامی که کلام امام (علیه السلام) را در این خطبه، پیرامون «اهل قبور» می خوانیم که آنها همسایگانی هستند که از یکدیگر با خبر نیستند و به سراغ هم نمی روند این سؤال مطرح می شود که در روایات متعدّدی آمده که «اهل قبور» گاه دور هم جمع می شوند و از حال یکدیگر آگاه می گردند. و برای خود مجالسی دارند. از جمله در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم که:

وادی السلام در پشت کوفه است «کَأَنِّی بهِمْ حِلَقٌ حِلَقٌ قُعُودٌ یَتَحَدَّثوُنَ، گویا آنها را می بینم گروه گروه، حلقه زده نشسته اند و با هم سخن می گویند»(19).

این روایات با آنچه در خطبه بالا آمده چگونه سازگار است؟

ولی توجّه به این نکته که روایات مزبور درباره مؤمنان و صاحبان اعمال صالح است و آنچه در خطبه بالا آمده درباره دنیاپرستان غافل و بی خبر می باشد، پاسخ این سؤال را روشن می سازد.


پی نوشت:

  1. «ظاعنون» از مادّه «ظعن» (بر وزن دفن) به معنای کوچ کردن است. 

  2. عنکبوت، آیه 57.

  3. رحمن، آیه 27 و 28.

  4. حجر، آیه 99.

  5. فصّلت، آیه 15.

  6. «رکبانا» بعضی از شارحان «نهج البلاغه» گفته اند که عادت عرب بر این بوده، کسانی را که سوار بر مرکب می شدند، رکبان (سواران) می نامیدند و هنگامی که پیاده می شدند «ضیفان» (مهمانان). ولی مردگانی را که به سوی قبرهایشان می برند و سپس وارد قبر می شوند، نه رکبانند و نه ضیفان.

  7. «اجداث»، جمع «جدث» (بر وزن قفس) به معنای قبر است. 

  8. «صفیح» در این جا به معنای «صفحه» زمین است. از مادّه «صفح» (بر وزن مدح) گرفته شده است.

  9. «اجنان» جمع «جنن» (بر وزن کفن) به معنی قبر است و ریشه اصلی آن به معنی پوشانیدن است و چون قبر بدن آدمی را می پوشاند به آن «جنن» گفته می شود.

  10. «رفات» به معنی هر چیز کهنه و پوسیده و متلاشی شده است و به استخوانهای پوسیده و پراکنده «رفات» گفته می شود. 

  11. «ضیم» مفهوم مصدری و اسم مصدری دارد و به معنی ظلم است.

  12. «مندبه» از مادّه «ندبه» به معنی گریه است.

  13. «جیدوا» از مادّه «جود» (بر وزن قوم) به معنی ریزش فراوان باران است.

  14. «جیره» جمع «جار» به معنی همسایه است و غالباً به «جیران» جمع بسته می شود. 

  15. «منهاج البراعه»، جلد 8، صفحه 25. در پاورقی «بحار الأنوار»، این اشعار از «البدایة والنهایة» «ابن کثیر» شامی، به عنوان مناجاتی از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است. (بحار الأنوار، جلد 46، صفحه 84). 

  16. در تفسیر این قسمت از کلام امام (علیه السلام) شارحان نهج البلاغه احتمالات متعدد داده اند ولی آنچه ما در بالا آوردیم از همه متناسب تر به نظر می رسد.

  17. طه، آیه 55. 

  18. انبیاء، آیه 104. 

  19. بحار الأنوار، جلد 6، صفحه 268.