[hadith]کَمْ مِنْ وَاثِقٍ بهَا قَدْ فَجَعَتْهُ، وَ ذی طُمَأْنِینَةٍ إِلَیْهَا قَدْ صَرَعَتْهُ، وَ ذی أُبَّهَةٍ قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِیراً، وَ ذی نَخْوَةٍ قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِیلًا؛ سُلْطَانُهَا دُوَّلٌ وَ عَیْشُهَا [رَنَقٌ‏] رَنِقٌ وَ عَذْبُهَا أُجَاجٌ وَ حُلْوُهَا صَبرٌ وَ غِذَاؤُهَا سمَامٌ وَ أَسْبَابُهَا رِمَامٌ؛ حَیُّهَا بعَرَضِ مَوْتٍ وَ صَحِیحُهَا بعَرَضِ سُقْمٍ، مُلْکُهَا مَسْلُوبٌ وَ عَزیزُهَا مَغْلُوبٌ وَ مَوْفُورُهَا مَنْکُوبٌ وَ جَارُهَا مَحْرُوبٌ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 5، ص: 36-33

 

دنیا تکیه گاهی بسیار سست!

امام (علیه السلام) در این بخش از این خطبه به دو نکته مهم دیگر درباره وضع زندگی دنیا و کم ارزش بودن مواهب مادی اشاره می فرماید:

نخست این که، هیچ چیز در آن قابل اعتماد نیست، می فرماید: «چه بسیار کسانی که بر آن (دنیا) تکیه کردند ناگهان آنها را به درد و رنج افکند، و چه بسیار افرادی که به آن اطمینان نمودند ولی آنها را بر زمین کوبید، چه افراد صاحب جاه و جلال که دنیا آنها را حقیر و کوچک ساخت و متکبران فخرفروشی که به خاک مذلّتشان انداخت» (کَمْ مِنْ واثِق بها قَدْ فَجَعَتْهُ، وَ ذی طُمَأْنِینَة إلَیْها قَدْ صَرَعَتْهُ، وَ ذی اُبَّهَة(1) قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِیراً، وَ ذی نَخْوَة قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِیلاً).

آری هیچ کس در هیچ پست و مقام و موقعیتی از حوادث دردناکی که به طور ناگهانی گریبان افراد را می گیرد در امان نمی باشد، شاهان بزرگ، قهرمانان قوی پیکر، ثروتمندان پر تجربه، و جوانان شاداب و زیبا، همه و همه در معرض هجوم این حوادث ناگهانی هستند، حوادثی که یک شبه نعمتها را می گیرد وعزیزترین عزیزان را بر خاک مذلّت می نشاند و تاریخ پر است از این گونه حوادث.

طبری در تاریخ خود می نویسد: «سلیمان بن عبدالملک» روزی لباس گرانبها و عمامه سبزرنگی پوشید و نگاه در آیینه کرد (و از چهره خود لذّت برد، و از روی مباهات) گفت: «من پادشاه جوان جوانبختم ولی بعد از این ماجرا تنها یک هفته زنده بود»(2).

وبه گفته شاعر:

بهار عمر بسی دلفریب و رنگین است            ولی چه سود که دارد خزان مرگ از پی

دیگر این که: تمام شیرینی های آن با تلخی آمیخته و پیروزیها با شکست توأم است، می فرماید: «حکومت دنیا ناپایدار و همواره دست به دست می گردد، زندگی آن تیره، گوارایش، ناگوار، شیرینی آن تلخ، غذای آن مسموم، وطنابهایش کهنه و پوسیده است!» (سُلْطانُها دُوَّلٌ(3) وَعَیْشُها رَنِقٌ(4) وَعَذْبُها اُجاجٌ(5)، وَحُلْوُها صَبرٌ(6) وَغِذَائُها سمَامٌ(7) وأَسْبابُها رِمامٌ(8)).

و در ادامه آن می افزاید: «زندگانش همواره در معرض مرگند و تندرستانش در معرض بیماری، حکومتش بر باد رفته، نیرومندانش مغلوب، صاحبان نعمتش رو به فنا، وهمسایگانش غارت زده اند!» (حَیُّهَا بعَرَضِ مَوْت، وَصَحِیحُهَا بعَرَضِ سُقْم، مُلْکُهَا مَسْلُوبٌ وَعَزیْزُها مَغْلُوبٌ، وَمَوْفُورُها(9) مَنکْوُبٌ(10)، وَجارُها مَحْروُبٌ(11)).

آری لذات و مواهب دنیا حتی در زمانی که وجود دارد آمیخته با انواع درد و رنجهاست، حاکمان مقتدر را از دور می بینیم و گاه بر قدرت و سطوت آنها غبطه می خوریم اما هنگامی که نزدیک می شویم می بینیم او حتی از نزدیکترین دوستانش در وحشت است و از این که نمی داند فردا چه می شود سخت نگران است، به همان داستانی می ماند که شخصی آرزوی یک روز سلطنت و نشستن بر تخت پادشاهی کرده بود، به خواسته اش ترتیب اثر دادند، امّا بالای سرش خنجر برنده سنگینی آویزان کرده بودند که به یک موی بسته بود، و او هر لحظه احتمال می داد، آن مو پاره شود و خنجر بر فرقش فرود آید، پیوسته پا به پا می کرد و آرزو می کرد: هر چه زودتر آن روز تمام شود و از شر تخت و تاجی که با خطرات آن خنجر آمیخته است، رهایی یابد، و به تعبیر امام (علیه السلام) همه طنابهای به ظاهر محکم دنیا پوسیده است و بر هیچ یک نمی توان اعتماد کرد.


پی نوشت:

  1. «ابهّة» : به معنی عظمت و بزرگی است و در اصل از مادّه «ابه» (بر وزن ابر) بمعنی زیرکی گرفته شده و از آن جایی که افراد زیرک به بزرگی می رسند این واژه در این جا به کار رفته.

  2. طبری، جلد 5، صفحه 305. 

  3. «دول» به معنی چیزی است که دست به دست می گردد و از آن جا که حکومتها پیوسته دست به دست می گردند به آنها دولت می گویند.

  4. «رنق» صفت مشبهه از مادّه «رَنْق» به معنی کدر است.

  5. «اجاج» به معنی شور یا تلخ است که حرارت آن دهان را می سوزاند.

  6. «صبر» جمع «صبرة» (بر وزن کلمه) یا جمع «صبر» (بر وزن فقر) به معنی شیره درخت تلخی است. و گاه به خود آن درخت اطلاق شده است.

  7. «سمام» جمع «سمّ» به چیزهائی گفته می شود که وقتی داخل بدن انسان می شود دستگاه حیاتی را مختل می کند.

  8. «رمام» جمع «رُمّه» به معنی استخوان یا طناب پوسیده است تعبیر بالا شبیه چیزی است که در ضرب المثلهای فارسی می گوییم، با طناب پوسیده فلانی نمی توان به چاه رفت یعنی قابل اعتماد نیست.

  9. «موفور» از مادّه «وفور» به معنی شخص یا چیزی است که کامل و فراوان شده.

  10. «منکوب» به معنی مصیبت زده است در اصل از مادّه «نکبت» گرفته شده.

  11. «محروب» به معنی غارت زده از مادّه «حرب» به معنی جنگ و غارت است.